🛑 به #مختار فحاشی نکنید که او #اهلبیت را یاری کرده.
🖇 ۱۴رمضان سالروزشهادت مختارثقفی رحمه الله و غفره
🌸 امام باقر صلواتاللهعلیه فرمودند:
✅ لاَ تَسُبُّوا اَلْمُخْتَارَ فَإِنَّهُ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِثَارِنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا وَ قَسَمَ فِينَا اَلْمَالَ عَلَى اَلْعُسْرَةِ.
🔰مختار را #فحش ندهید زیرا او #قاتلین ما خاندان را کشت و برای ما #خونخواهی کرد بیوه زنان ما را شوهر داد و در موقع تنگدستی ما را #یاری نمود.
📚رجال كشی، ص۱۲۵، ش۱۹۷
💠 نکته ای که هست اینکه انچه در روایات ما هست مدح فعل مختار در قصاص از قاتلین اهلبیت است اما قیام او تایید و مدح نشده.
الروافض الحيدري
@
میلاد مبارک امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) را تبریک عرض میکنم🌹
🟢 اعمال شب پانزدهم ماه مبارک رمضان
1️⃣ غسل
امام صادق (علیه السلام) فرمودند : #غسل در شب اول ماه رمضان و شب نیمه آن #مستحب است .
بحارالأنوار ، جلد 81 ، صفحه 17
2️⃣ نماز
أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند : هرکس در شب پانزدهم ماه رمضان ، 4 رکعت نماز (دو نماز 2 رکعتی) بخواند ؛ در رکعت اول هر دو نماز بعد از #سوره_حمد ، پنجاه بار #سوره_توحید و در دو رکعت دوم هر دو نماز ، بعد از سوره حمد ، بیست و پنج بار سوره توحید را بخواند ؛ خدا گناهش را در چشم به هم زدنی می آمرزد هرچند به تعداد کف #دریا و به تعداد ریگ های #بیابان و تعداد #ستارگان آسمان و تعداد برگ درختان باشد .
بحارالأنوار ، جلد 97 ، صفحه 383
3️⃣ دعا
دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله) در شب پانزدهم ماه رمضان عبارت است از : " يَا جَبَّارُ ، أَنْتَ سَيِّدِيَ الْمَنَّانُ ، أَنْتَ مَوْلَايَ الْكَرِيمُ ، أَنْت سَيِّدِيَ الْغَفُورُ ، أَنْتَ مَوْلَايَ الْحَلِيمُ ، أَنْتَ سَيِّدِيَ الْوَهَّابُ ، أَنْتَ مَوْلَايَ الْعَزِيزُ ، أَنْتَ سَيِّدِيَ الْقَدِيرُ ، أَنْتَ مَوْلَايَ الْوَاحِدُ ، أَنْتَ سَيِّدِيَ الْقَائِمُ ، أَنْتَ مَوْلَايَ الصَّمَدُ ، أَنْتَ سَيِّدِيَ الْخَالِقُ ، أَنْتَ مَوْلَايَ الْبَارِئُ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ تَجَاوَزْ عَنِّي ، إنَّكَ أَنْتَ الْأَجَلُّ الْأَعْظَمُ " .
بحارالأنوار ، جلد 98 ، صفحه 78 و 77
4️⃣ زیارت امام حسین (علیه السلام)
امام صادق (علیه السلام) فرمودند : هرکس در یکی از سه شب ماه رمضان ، یعنی شب اول ، شب نیمه و شب آخر ، با حالت #خشوع و #اخلاص و #استغفار نزد قبر امام حسین حاضر شود ، گناهان و خطاهایی که مرتکب شده است ، از او می ریزد همانگونه که باد سخت ، برگ های خشکیده را می اندازد ، و در نتیجه آنگونه که مادر وی را زاییده است از گناهان پاک می شود . به علاوه برای او اجری چون اجر کسی که در آن سال به #حج و #عمره برود منظور می شود .
بحارالأنوار ، جلد 101 ، صفحه 99
اللهم عجل لولیک الفرج
May 11
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت77
چند جای دیگر هم توقف می کنیم اما متوجه این رفتار های کیانوش نمی شوم.
او برای سرکار رفتن از من خداحافظی کرد اما حالا دور تا دور شهر را دارد می گردد.
پیمان هم دست بردار نیست و هر کجا او می رود، او نیز می رود.
کیانوشت وی این خانهی اشرافی و قصر مانند ساعت ها رفته و الان که هوا تاریک شده، هنوز برنگشته است.
کم کم عصبانی و خسته تر می شوم و غرغرهایم شروع می شود.
_من خسته شدم! این همش داره میره مهمونی. برگردیم ما هم!
انگار دهانش را بهم دوخته اند. دریغ از یک کلام!
بی توجه چشمانش را با پشت دست می مالد و خمیازهی کوتاهی می کشد.
سرم را روی صندلی می گذارم و زیر لب آهسته آهسته غر می زنم.
آخرین حد توجه اش این است که پایش را کمی جا به جا کند.
از این حجم بی خیالی لجم گرفته، انگار من آدم نیستم و به چشمش نمی آیم.
در ماشین را باز می کنم که به طرفم برمی گردد.
_کجا؟
مثل خودش با درجهی آخر بی خیالی و در عین حال که نگاهش نمی کنم، جواب می دهم:" میرم خونه. شما هر وقت دوست داشتین بیاین.
موقع تعقیب گفتی اگه پیاده شم گمش می کنی. من وظیفه مو انجام دادم بقیهش با شما.
سرش را مدام تکان می دهد.
_بشین الان میریم دیگه! این یارو هم یکم دیگه باید بیاد.
_من نمیتونم! از ظهر چیزی نخوردم و گرسنمه. خسته شدم ازین دزد و پلیس بازی!
در حالی که سعی دارد خودش را خونسرد نشان دهد، پلک روی پلک می گذارد.
_باشه! ولی یکم دیگه صبر کنی تمومه!
_آخه چقدر دیگه؟ شما دقیق بگین کی! تا کی خب باید علاف باشیم. این کار خاصی نمیکنه.
از لای در باد سوزناکی می خزد. نمیدانم این وقت شب تاکسی گیرم خواهد کرد.
با خواهش های غیرمستقیم پیمان می گویم یکم دیگر صبر می کنم.
من می نشینم، او قصد رفتن دارد.
از ماشین پیاده می شود و سرش را توی ماشین می آورد.
_من یکم دیگه برمی گردم.
نچی می کنم و استرس مرا می ترساند.
با خود می گویم، من می خواستم بروم سرزنشم می کرد حالا که نوبت خودش شده که خوب بلد است جا بزند.
_آخه اگه تو این فاصله شما نیومدین و این اومد، من چیکار کنم؟
_شما برو دنبالش من خودمو بهت می رسونم.
نگران نباش، قول میدم خیلی دیر نیام.
گرچه مخالف هستم اما نظر من چه اهمیتی دارد.
فعلا اش را جواب نمی دهم و به تکان ریز دست قناعت می کنم.
هر لحظه چشمم به در است و می ترسم باز شود.
هزاران فحش در دل به پیمان و کیانوش و هر کسی که مرا توی این کار انداخت می دهم.
یکهو در باز می شود و آنچه نباید می شد، شد.
برگ های درخت مزاحمم شده اند و نمیتوانم چیزی ببینم.
پایم را روی صندلی جلو می گذارم و با غر کفش هایم را به کف ماشین پرت می کنم.
با دیدن پیرمردی که در دستش سطل آشغال است نفس راحتی می کشم.
سرم را روی فرمان می گذارم و از گوشهی چشم خانه را می پایم.
با باز شدن در قلبم فرو می ریزد.
پیمان با ساندویچ های در دستش مرا غافلگیر می کند.
برای لحظه ای بی هیچ حرف نگاه مان در هم تنیده می شود.
لب می گزم و به سختی روی صندلی شاگرد می نشینم.
پیمان در کنارم مینشیند و ساندویچ ها را به طرفم می گیرد.
سرش پایین است و عذر می خواهد که نمی دانسته من از چه خوشم می آید.
حسابی ذوق زده می شوم اما آن را تنها در درونم می بلعم.
تمام دلخوری هایم با این کارش بر طرف می شود.
سرم را پایین می اندازم و آهسته لقمه ام را قورت می دهم.
نگاه هایش رهگذری است که به دل می نشیند.
هنوز از آرامش مان چیزی نگذشته که دوباره صدای در می شود و این بار کیانوش با یک کیف سامسونت خارج می شود.
مردی هم با لباس رسمی و کت و شلوار اتو کشیده برایش دولا راست می شود.
پیمان ساندویچ را رها می کند و با هیجان لب می زند:
_خودشه! خودشه!
_چی خودشه؟ کیف؟
تکان های ریز سرش و بعد حرفش که تایید می کند این همان مدارک است پایه های دلم را می لرزاند.
ماشین در تاریکی شب و خلوتی خیابان ها به دنبالش می رود.
گاه تنها چشمم به رفتگر هایی می خورد و با جاروی بلند خود بر سینهی خیابان و کوچه جارو می زنند.
اشتهایم کور می شود و تمام وجودم می شود یک جفت چشم که هر سو ماشین مدل بالای کیانوش می رود، آن هم دنبالش به حرکت در می آید.
طولی نمی کشد که جلوی یک خانهی لوکس دیگر می ایستد.
این خانه به چشمم آشنا می زند و یکهو یادم می افتد خانهی خود کیانوش است.
این خانه را همان وقت ها که با آن ها معاشرت داشتیم دیدم.
_این خونهی خودشه. فکر کنم دیگه کار امروزش تمومه.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی (آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت78
پیمان لب کج می کند و اندکی سر خم می کند.
دنده اش را جا به جا می کند و می گوید:
_آره، فکر کنم کارمون تموم شد.
دیگه فهمیدیم الان اون اطلاعات دست خودشه. امیدوارم به همین زودی پای میز قرارداد نره.
هومی می گویم و در تایید حرفش می گویم:" آقاکیوان می گفت فقط یک شب اون اطلاعات دستشه.
من چطور اونا رو گیر بیارم آخه؟"
_نمیدونم. احتمال داره کی بخواد اونا رو بده به قدر قدرتا.
ولی مهم نیست، منو هوشنگ بیستو چهار ساعته تعقیبش می کنیم اگه احساس کردیم موقع تحویلش نزدیکه بهت میگم که بری بیاریش.
تا به خانه برسیم ساندویچ را خورده ام.
پری تشکم را کنار خودش پهن می کند و از کارهایم می پرسد.
من هم تمام ماجرا را از سیر تا پیازش را برایش می گویم.
دلم برای چند ساعت ساعت پیش که در کنار پیمان بودم، تنگ شده.
نمیدانم کی ولی خوابم می برد.
صبح صبحانه نخورده مجبورم از خانه بیرون بزنم.
من و پری خواب مانده ایم و استرس دارم دیر به قرارم با کیانوش برسم.
امروز قرار است خودم مستقیم به گالری بروم.
یک نفس پله ها را طی می کنم.
وقتی به طبقهی سوم می رسم دیگر نایی برایم نمانده.
با اخرین جانی که برایم هست در را می کشم و وارد می شود.
کیانوش با دیدن چهرهی بی رنگ و رویم لب می گزد و لیوان آب را با عجله به دستم می دهد.
_خوبی؟
ردی صندلی نشسته ام و خس خس نفس هایم به گوشش می رسد.
آهسته سر تکان می دهم.
آب را که قورت می دهم انگار آتش عطشم فرو می کشد.
دستش را کنارم ستون می کند. خودم را عقب می کشم تا حرارتش به من نخورد.
ضعف در بدنم می پیچد و رمقی ندارم.
به سختی به این موضوع اعتراف می کنم و کیانوش با دست پر از انواع خوراکی ها به استقبالم می آید.
به نان و پنیر قناعت می کنم و با خوردن چند لقمه جان به تنم برمی گردد.
تا ظهر مشغول اندازه گیری هستیم تا هر تابلو را با فاصلهی مشترک بزنیم.
دستم را از میخ پر می کنم و آهسته با کمک چکش در دل دیوار نفوذ می دهم.
مدام تصاویر دیشب به ذهنم می آید.
سعی دارم طبیعی رفتار کنم اما یک لحظه هم فکر آن سامسونت از سرم بیرون نمی رود.
تابلو را روی دیوار آویزان می کنم و انگشتم را به شکل قاب کنار هم می گذارم.
صدای کیانوش از پشتم ظاهر می شود که می گوید:
_آفرین! کج نیست.
در حالی به پشت سرم نگاه می کنم که او خودش را به من چسبانده است.
به زور لبخند می زنم و به بهانهی تابلو از او جدا می شوم.
_نه! احساس میکنم بیشتر به طرف راست مایل شده.
با این که می دانم راستِ راست است اما مجبورم یک چیزی سر هم کنم.
تابلو را کج می کنم و لبخند زنان می گویم:" الان راست شد!"
انگار نمی خواهد به برجکم بزند و با باشهای خوشحالم می کند.
کارمان تا عصر طول می کشد.
ظرف های ناهار را توی سینک می ریخته است، می شوید.
عصرانه را در کنار تابلو ها می خوریم.
علاوه بر این که استرس آن کیف را دارم؛ حال باید بار اضطراب این که کسی بفهمد نصف شان مال من نیست، هم به دوش بکشم.
دانهی پرتقال را به دهانش می گذارد و برایم تعریف می کند:
_از بعضیام دعوت کردم فردا بیان.
_فردا؟
چشمکی می زند:"آره دیگه...
الان همه چی تکمیل شد و مونده کارای خود کافه که به خود بچه ها سپردم انجامش بدن."
آهان را آهسته می گویم.
دیگر وقا رفتن رسیده.
پالتو و کیفم را از روی جالباسی برمی دارم.
کیانوش می خواهد کمکم کند تا پالتو را بپوشم اما بی اختیار گوشهی پالتو که در دستش است را می کشم و می گویم خودم می توانم!
خیلی به غرورش برمی خورد اما تقصیر خودش هم هست!
مجبور می شوم به دروغ بگویم که کار دارم و او برود.
اول اصرار می کند که نه! من کاری ندارم و هر چقدر هم طول بکشد مهم نیست اما این بار هم مجبورم بزنم به برجکش و بگویم که میخواهم تنها باشم.
لب های افتاده اش را جمع می کند و با یک خداحافظی از من دور می شود.
به رفتن خیره می شوم.
صدای جیغ لاستیک ها در گوشم می جنبد.
طولی نمی کشد که هوشنگ را بر موتور در تعقیب کیانوش می بینم.
نگاه کوتاهم را بدرقه اش می کنم و با قدم هایم خودم را به خیابان می رسانم.
در میان راه گاه خورده سنگ ها را با پا شوت می کنم و در خیالات غرق می شوم.
باد سوزناکی موهایم را از کلاه بیرون می کشد.
یقهی پالتو را بالا می آورم تا گردنم از گزند سرما محفوظ باشد.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
💫🌺🍃
🌺
❇️ زیارتنامه امام حسن مجتبی علیهالسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ
سلام بر تو اى فرزند پیامبر (خدا) پروردگار جهانیان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ
سلام بر تو اى فرزند امیرمؤمنان سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَهَ اللّهِ
سلام بر تو اى حبیب خدا سلام بر تو اى برگزیده خاص خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ
سلام بر تو اى امین (وحى ) خدا سلام بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى نور خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللّهِ
سلام بر تو اى راه (مستقیم ) خدا سلام بر تو اى بیان (کننده) حکم خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِىُّ
سلام بر تو اى یاور دین خدا سلام بر تو اى آقاى پاک (و منزه از هر عیب)
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمینُ
سلام بر تو اى نیکوکردار وفادار سلام بر تو اى قیام کننده (به امر خدا) و امین
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ
سلام بر تو اى داناى به تأویل (قرآن ) سلام بر تو اى راهنماى راه یافته
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىُّ
سلام بر تو اى پاکیزه منزه سلام بر تو اى پرهیزکار پاکدامن
السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ
سلام بر تو اى حق سزاوار بدان سلام بر تو اى شهید راست گفتار
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ
سلام بر تو اى ابا محمد حسن بن على و رحمت خدا و برکات او
1⃣1⃣8⃣
💫 اسم مبارک امام حسن علیه السلام، به حروف ابجد، عدد ۱۱۸ می باشد.
📿۱۱۸ صلوات، نثار روح مطهر آن امام بزرگوار میکنیم.
#میلاد_امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
🌺
💫🌺🍃
✴️ سه شنبه 👈7 فروردین /حمل 1403
👈15 رمضان 1445👈26 مارس 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌾💐☘🍀🎋🍃💐🌷🌺🥀🌼🌸
🌹میلاد با سعادت سبط اکبر رسول اکرم ، امام مجتبی علیهما سلام الله " 3 هجری قمری ".
🌺🌸🌼🥀🌻🌷💐🍃🌿🍀🌱🎋
🐪 حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه " 60 هجری" 😭
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوب و مبارکی است و برای امور زیر خوب است :
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅مسافرت.
✅لباس نو پوشیدن.
✅خرید و فروش.
✅و دیدار با بزرگان و علماء خوب است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🚘 مسافرت : مسافرت خوب است.
👶زایمان : مناسب زایمان نیست.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خواستگاری عقد و ازدواج.
✳️آغاز معالجه و درمان.
✳️و فروش تبدیل طلا و جواهرات نیک است.
🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه
زفاف و مباشرت مکروه است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)در این روز از ماه قمری ، باعث سرور وشادی می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،سلامت آفرین است.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 16 سوره مبارکه "نحل" است.
و علامات و بالنجم هم یهتدون...
و از معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
#دلنوشته_رمضان
سحر پانزدهم....
✍ و..... وعده دیدار رسید....
❄️سلام مادر....
برای عرض تبریک آمده ام....
قدم نو رسیده ات... مبارک....
❄️همه این سحرها، دلم را، به امید سرزدن به خانه تو... لنگ لنگان، تا پانزدهمین سحر، کشانده ام....
چقدر دلم، تنگ آغوشت، بود....
و اولین دردانه تو... اولین بهانه من، برای کوفتن در خانه ات....
❄️هلال رمضان... به قرص ماه، بدل گشته...تا زمین آماده رونمايي فرزند تو شود....
ماه زاده را، جز قرص قمر، چه کسی رونمايي تواند کرد؟؟
❣صدای نوزدات... خواب را از چشمان مان ربوده است...
نوازش های تو بر قنداقه مجتبی... قند در دلمان، آب می کند....
کمی آهسته تر، نوزادت را بنواز... مادر
دلمان شیشه ترک خورده ایست، که در حسرت آغوش تو، سالهاست، بر چادر مشکی ات، بوسه می زند...
❄️آغوشت... مامن بی همتای دربدری های من است...
کاش، ... لحظه تولدم به آسمان، مرا نیز، چون دردانه ات، در آغوش بکشی....
و هزاار بار، عاشقانه بنوازی ام...مادر
❄️پشت قنوت امشبم، گرم است به آغوش تو ....
من به دنبال لمس حرارت بوسه هايت، سجاده گرد سحر پانزدهم، شده ام...
آنقدر به تکرار نامت، مست ، میکنم... تا تمام آرامش نفس تو را ، به یک جرعه سر بکشم...
❣مادر....
چون دردانه ات....مرا نیز...بوسه باران می کنی؟؟؟....
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
4_538225570454962326.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
4_5843930535289685707.mp3
22.86M
#دعای_مجیر_سماواتی⬆️
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
🌸✨ #دعای_روز_پانزدهم
🔅بسم الله الرحمن الرحیم
✨🌸 ﺍﻟﻠﻬﻢّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﯽ ﻓﯿﻪِ ﻃﺎﻋَﺔَ ﺍﻟﺨﺎﺷِﻌﯿﻦ ﻭﺍﺷْﺮَﺡْ ﻓﯿﻪِ ﺻَﺪْﺭﯼ ﺑﺈﻧﺎﺑَﺔِ ﺍﻟﻤُﺨْﺒﺘﯿﻦَ ﺑﺄﻣﺎﻧِﻚَ ﯾﺎ ﺃﻣﺎﻥَ ﺍﻟﺨﺎﺋِﻔﯿﻦ.
✨🌼 ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻦ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮﺩﺍﺭﻯ ﻓﺮﻭﺗﻨﺎﻥ ﻭﺑﮕﺸﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺖ ﺍﻯ ﺍﻣﺎﻥ ﺗﺮﺳﻨﺎﻛﺎﻥ.
🌱التماس_دعا
📚منبع: مفاتيح الجنان
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
15 ماه رمضان
1 ـ ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
شب نیمه ی ماه رمضان سال سوّم هـ دوّمین امام شیعیان، حضرت ابو محمّد حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام در شهر مدینه به دنیا آمدند. (1)
القاب آن حضرت :
سیّد، سبط، امین، حجّت، برّ، نقی، زکیّ، مجتبی، زاهد.
رنگ مبارکش سرخ و سفید، دیدگان مبارکش گشاده و چشمانش مشکی بود. گونه ی مبارکش هموار و محاسنش انبوه و موی سرش مجعد بود.
گردن مبارک در نور و صفا مانند نقره ی صیقل زده، میانه بالا و شانه هایی گشاده داشت و از همه ی مردم خوشروتر بود. خضاب بسیار می کرد و بدن شریفش در نهایت لطافت بود. (2)
در روز هفتم ولادت آن حضرت، مادرش فاطمه زهرا علیها السلام آن مولود مبارک را در پارچه ی حریری که جبرئیل علیه السلام آن را برای پیامبر صلّی الله علیه و آله از بهشت آورده بود، پیچید و خدمت رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله آورد، و آن حضرت نام مبارکش را «حسن» نهاد و گوسفندی برای حضرتش عقیقه نمود. (3)
📚 منابع :
1. دلائل الأمامة : ص 159. و ... .
2. بحار الأنوار : ج 43، ص 255، 303. و ... .
3. ارشاد : ج 2، ص 5. و ... .
15 ماه رمضان
2 ـ حرکت حضرت مُسلم علیه السلام به سمت کوفه
در این روز در سال 60 هـ حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام جناب مسلم بن عقیل علیه السلام را به کوفه روانه کرد.
همراه او پاسخ نامه های کوفیان را داده بود که مضمون آن چنین بود :
«به سوی شما برادر و پسر عمویم، موثق اهل بیت خویش، مسلم بن عقیل را فرستادم. اگر او بنویسد برای من که رأی دانایان و بزرگان و شما متّفق شده و بر آنچه در نامه ها درج کرده اید، به زودی به سوی شما خواهم آمد، ان شاء الله ...» (4)
📚 منابع :
4. مقتل الحسین علیه السلام (ابی مخنف) : ص 16. و ...
🙌🌟وظیفه امام زمان علیه السلام، وظیفه دشوار و عجيبي است
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد عزیزالله تهران، در سال 1396 قمری می فرمود:
شغل امام زمان يك شغل عجيبي است. در دعاي ندبه مي خوانيد: «بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ عَقِيدِ عِزٍّ لَا يُسَامَى» جانم قربان تو، ای کسیكه خداوند يك پرچم و لوای عزّتي براي تو برافراشته كه از آن بالاتر نداريم. پرچم عزّ امام زمان افراشتهتر از هر پرچم ديگري است و بلندتر از هر پرچمي است. يك پرچمي است كه در آن نقوشي است: نقش اول، آدم صفي الله علیه السلام، نقش دوم، نوح نجيّ الله علیه السلام؛ نقش سوم، ابراهيم خليل الله علیه السلام؛ نقش چهارم، موسي كليم الله علیه السلام؛ نقش پنجم، عيسي روح الله علیه السلام؛ نقش ششم، محمد حبيب الله صلّی الله علیه و آله بيا تا امام حسن عسكري علیه السلام. معنويات همه این انبياء و رسل و اين اوصياء و حجج، به نقش لاهوتي و ملكوتي در لواي ولايت اين بزرگوار متنقّش است. او يكچنين كسي است. او كسي است كه بايد چهار ميليارد جمعيت روي زمين را آدم كند، اين افسار گسيخته ها را به راه بياورد.
مسلمان تربيت كردنِ بشر بسيار دشوار است، كار آساني نيست. شما همان بچه خودت را نمي تواني مؤدب به آداب صحيحه كني. اگر ناصحيح شد جانتان به لبتان مي آيد. ده پانزده سال بخواهید بچه خودتان را آدم كنيد، نمي توانيد، تا چه رسد كه بخواهي بچه های قوم و خويشانت را منظم و مرتب و آدم و مؤدّب كني؛ تا چه رسد كه بخواهي بچه های اهل محلّت را هم مؤدب كني. تا چه برسد که بخواهی اهل شهر، اهل استان، اهل مملكت، اهل يك قاره، اهل پنج قاره را مؤدب کنی. مگر كار آساني است؟
عدل عمومي و همگاني را در سرتاسر شرق و غرب دنيا گستراندن، شوخي نيست. بر عهده هيچ كس از اين دوازده معصومی كه آمدند، نبود. شرايط و امكانات براي آنها طوري حاصل نبود كه اين كار را بكنند، اگر مي بود به آنها محوّل مي شد. اين، وظيفه امام زمان است و در صحيفه او اين دستور آمده و اين وظيفه نوشته شده است. هر كاري استعداد خاصي مي خواهد. هر كاري نيروي متناسبي لازم دارد.
امام زمان به نسبت يازده امام ديگر ممتاز است و آن خدمت عظيم بر عهده او نهاده شده است. آن خدمت عظيم چيست؟ رسمي شدن مذهب شيعه در دنيا، نه اسلام. اسلام واقعي، مذهب شيعه است. باقي اسلام ها پوك است، باقي اسلام ها مغز ندارد، گوي ميان خالي است. آن اسلامي كه گوي ميان پر است، شيعه جعفري اثناعشری است. اين اسلام بايد در پنج قاره دنيا رسمي بشود. اين کار، كار آساني نيست. تمام قدرت شيعه فعلي جمع شود، نمي تواند عربستان را شيعه كند. مگر مي شود؟ با گاز انبر هم نميتوان عمر و ابابكر را از توي شكم اين سنيها بيرون آورد. آنچنان رفته و جايگزين شده كه پيغمبر آنطوري نرفته است! در سنه بيست و يك خورشيدي كه اوّل حج من و حجّةالاسلام من بود، در حرم پیغمبر يك عربي را ديدم که با يك دست پنجره را گرفته و با دست ديگر اشك مي ريخت. خوشم آمد که پهلوي او بروم تا وقتی دعا مي كند، من هم آمين بگويم، و بركاتي كه بر او نازل مي شود من را هم در بر بگيرد. حُسن جوار، اين اثر را دارد. ديدم پدر نامرد دستش را گرفته و خدا را به حق عمر قسم مي دهد! آخر مردك! وقتی آفتاب اينجا هست، كبريت مي زني؟ اي كاش كبريت باشد! با حضور آفتابِ به اين بزرگي و به اين روشنایي، بنده بردارم يك كبريت بزنم و زير كبريت بخواهم بخوانم، کار احمقانه ایست. مردک! وقتی اينجا پيغمبر است، ابوبكر كيست؟ عمر كيست؟
يك درويشي را در همان سفر در مسجدالحرام ديدم، تسبيح هزار دانهاي داشت و مشغول ذكر بود. ديدم ذكر «لا اله الا الله» ميگويد، چهارده هزار تا «لا اله الا الله» گاهي هم بيشتر. خوشم آمد زیرا که من در آن وادي هم بيسر و سِرّ نيستم. طوافها را تمام كردم، گفتم بروم پهلوي او بنشينم. فقير مولا که دعا ميكند، ما هم آمين مي گویيم تا ته پيالهاي از باده هایي كه به او مي چشانند، بلکه به ما هم برسد. وقتي ذكر «لا اله الا الله» او تمام شد و خانه كعبه را بغل گرفت، در آنجا خدا را به ابوبكر و عمر قسم مي داد و از خدا مي خواست كه با ابوبكر و عمر محشور شود. من هم گفتم الهي آمين! «اللهم احشره مع ابوبكر». بعد گفتم: اين چهارده هزار تا «لا اله الا الله» تو مال من ميشود به بركت اين آميني كه گفتم!
اينها اینطور در مغز قلم سنيها رفته اند. پيغمبر را مي شود از قلب اينها بيرون آورد، ولي عمر و ابوبكر را نمي شود بيرون آورد. آدم، يك سني را شيعه کند، جانش به لب ميرسد. امام زمان علیه السلام مي آيد عمر و ابوبكر را از قلب اینها بيرون ميكشد. اين کار، كار بزرگي است. قدرت بيانش، منطق علمي اش، شكننده هر طلسم و جهلي است، هر طلسم جهالتي را قدرت علمي امام زمان مي شكند. (سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران، پنجشنبه، 28 رمضان 1396 قمری، 1 مهرماه 1355ش)
🙏🏼نماز شب شانزدهم ماه رمضان
قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ سِتَّ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ مَرَّةً، خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ رَيَّانُ يُنَادِي بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَتَّى يَرِدَ الْقِيَامَةَ فَيُؤْمَرَ بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَاب. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب شانزدهم ماه رمضان 12 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و دوازده بار سوره تکاثر، از قبرش خارج می شود، درحالیکه سیراب است و به لااله الا انت شهادت می دهد ، و در قیامت به او امر می شود که بی حساب به بهشت برود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏 دعای شب شانزدهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب شانزدهم ماه رمضان عبارت است از:
هفت بار بگو: يَا اللَّهُ، هفت بار بگو: يَا رَحْمَانُ، هفت بار بگو: يَا رَحِيمُ، هفت بار بگو: يَا غَفُورُ، هفت بار بگو: يَا رَءُوفُ، هفت بار بگو: يَا جَبَّارُ، هفت بار بگو: يَا عَلِيُّ، پس بگو: صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِي إنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. (بحارالأنوار، ج98، ص78 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🌤برو پاك شو، آنوقت ببين هست يا نيست
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران در ماه رمضان 1396 قمری می فرمود:
يك نكته بگويم. آقا! بدني كه بردهاند و در چاه انداخته اند، بدني كه از موي سرش تا ناخن پايش غرق نجاست است، او را با اين حال جلوي شاه نمي برند. سر تا پاي روح ما نجس است. غيبت مي كنيم، دروغ مي گویيم، افترا مي بنديم، به زن مردم، به ناموس مردم نگاه مي كنيم، خيانت مالی مي كنيم، دزدي مي كنيم، بندگي خدا نمي كنيم، خيلي عبادات را ترك مي كنيم، وجوهات لازمه را نمي دهيم، سر تا پاي ما نجس است، آن وقت مي خواهيم خدمت امام زمان علیه السلام برسيم؟!
رو مجرّد شو مجرّد را ببين
ديدن هر چیز را شرط است اين
اول خودت را پاك بكن. گند و بوي روحاني بالاتر و بدتر از گند و بوي جسماني است. گند و بوي جسماني را با يك مقدار صابون، با يك مقدار از عطر قمصر كاشان برطرف مي كنند، امّا گند و بوي روح با اين طور چيزها برطرف نمي شود. گند و بوي روح، به بندگي خدا، به توبه، به انابه، به شب زنده داري، به گريه كردن، به تضرّع كردن به درگاه خدا برطرف می شود. كدام يك از شما شب از خوف خدا غش كرده ايد؟ بلند شويد خودتان را به من نشان دهيد تا از گردنِ كلفتتان ثابت كنم که دروغ مي گویيد. من خودم از همه شما بدتر هستم. نه خيال كنيد که حالا بنده مقدس اردبيلي یا شيخ انصاري هستم، نخير. من از همه شما بدتر هستم، همه شما از من بهتر هستيد، ولي شما هم سلمان نيستيد، شما هم مقدس اردبيلي نيستند. ای بچه سر تا پا نجس در معاصي! تو كه امام زمان علیه السلام را نديده اي، این دليل بر اين است كه امام زمان علیه السلام نيست؟ «عدم الوجدان لايَدُلُّ علي عدم الوجود». برو پاك شو، آنوقت ببين هست يا نيست. برو راه را پيدا كن، صراط مستقيم محبّت را جلو بیانداز، ببين هست يا نيست؟
خدايا! به روح ولايت حضرت علیّ بن ابیطالب علیه السلام و يازده فرزندش، روح ولايت جوان هاي ما را نسبت به امام زمان خود قوي فرما. قلبشان را از عشق و شوق و مهر و محبت و ولايت امام زمان خود مملوّ و سرشار بفرما. به زودي دستشان را به دامن آقای خود و چشمشان را به جمال آقاي خود برسان.
(سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران، 30 ماه رمضان 1396 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات بر حضرت حسن بن علیّ المجتبی علیه السلام- استاد مهدی صدقی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مروارید شوق- محمود کریمی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»