eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
652 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 سخاوت أمیرالمؤمنین علیه‌السلام 🎙 آیت الله سیدان دامت افاداته
✍امام صادق (علیه السلام): منْ خَلاَ بِذَنْبٍ فَرَاقَبَ اَللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ وَ اِسْتَحْيَا مِنَ اَلْحَفَظَةِ غَفَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ جَمِيعَ ذُنُوبِهِ وَ إِنْ كَانَتْ مِثْلَ ذُنُوبِ اَلثَّقَلَيْنِ. كسى كه به قصد انجام گناهى خلوت کند، اما در آن حال خداى تعالى را آگاه بر خويشتن بيابد، و از فرشتگان حافظ‍‌ و مراقب خود حيا كند، و آن گناه را انجام ندهد، خداوند عزّ و جلّ‌ همگى گناهانش را می‌آمرزد. اگر چه برابر با گناه جن و انس باشد. 📚 وسائل الشیعه (باب جهاد النفس) جلد ۱۵ صفحه ۲۲۱
امام صادق علیه السلام فرمودند: حال خوب در زندگی و حس آرامش در معاشرت ۷۰ درصدش زیرکی و ۳۰ درصدش ندیده‌گرفتن بعضی چیزهاست. وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: صَلاَحُ حَالِ اَلتَّعَايُشِ وَ اَلتَّعَاشُرِ مِلْءُ مِكْيَالٍ ثُلُثَاهُ فِطْنَةٌ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ بحار الأنوار ج ۷۵، ص ۲۴۱
✅ صفت لازم و مهم شیعیان نزد رییس مذهب حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام محمد بن عجلان گوید: من با حضرت امام صادق علیه السلام بودم که مردی وارد شد و سلام کرد. امام علیه‌السلام از او پرسیدند: برادرانت را در چه حالی ترک کردی؟ آن مرد مدح و ثنای نیکویی به جا آورد و در بیان پاکی و تزکیه آنها مبالغه کرد! 🔸حضرت امام جعفر الصادق علیه‌السلام فرمودند: ثروتمندان آنها تا چه اندازه به عیادت تهیدستان شان میروند و جویای احوال آنها میشوند؟ گفت: اندک! حضرت علیه السلام فرمودند: ارتباط مالی ثروتمندان آنها با فقیران شان چگونه است؟ آن مرد عرضه داشت: شما از اخلاق و صفات یاد میکنی که در بین مردم ما وجود ندارد! حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام فرمودند: پس این گروه چگونه می ‌پندارند که از شیعیان ما هستند!؟ 📚نام کتاب : صفات الشيعة نویسنده : شيخ صدوق (ره) صفحه ۴۴ حدیث ۱۳ ⚫️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⚫️
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ‍ ⁉️ چرا حضرت امام جعفر الصادق علیه‌السلام با وجود یاران زیاد قیام نفرمودند؟؟ 🔹سدیر صیرفی می‌‌گوید: به حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام گفتم: (ترک جهاد) برایتان روا نیست.! حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند: چرا ای سدیر؟ گفتم: چون دوستان و شیعیان و یارانت بسیارند. به خدا قسم، اگر حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام این همه شیعه و یاور که شما دارید می‌داشت، َتیم و َعَدي(قبیله ابوبکر و عمر بن خطاب) در حق او طمع نمی‌کردند. حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند: ای سدیر، به چه تعداد می‌رسند؟ گفتم: «صدهزار.» حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند : «صدهزار؟» گفتم: «آری، بلکه دویست هزار.» حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند ؛ دویست هزار؟ گفتم: «آری، و نیمی از دنیا»!! سدیر گفت: امام علیه السلام در آن لحظه سکوت فرمودند؛ تا اینکه با آن حضرت علیه السلام به ینبع رسیدیم و در آنجا جوانی را دیدیم که گله‌ای را داشت می‌چرانید و حضرت علیه السلام به آن گله نگریستند و فرمودند: به خدا قسم ای سدیر، اگر من به تعداد این گله‌ها شیعه داشتم، خانه‌ نشینی برایم روا نبود!!❗️ سدیر می‌گوید: گله را شمردم دیدم هفده رأس بیش نبودند!! 📝 در شرح «ما يسعك القعود» می‌گوید: أي ترك القتال و الجهاد. ✍️منظور از خانه‌‌نشینی به معناي ترك جهاد و جنگیدن است. 📓بحار الأنوار، جلد ۶۴ ، صفحه ۵۰۱ ، موسسة الاعلمي للمطبوعات ؛ به نقل از کافی شریف، جلد۲، صفحه۲۴۲، حدیث۴ 📥دانلود اسکن عصارۀ سخن و لب مطلب حضرت امام جعفر الصادق علیه‌السلام به ما شیعیان اینست که ✅ فریب سر و صدا ها و هیاهوی افراد سیاسی جاه طلب و جویای ریاست را نخوریم. شیعه باید گوش به زنگ و چشم به راه رهبر الهی خود باشد.سدیر چون تحرکات بنی العباس لعین و سایر رقبا را می‌بیند حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام را به زعم خود، به قیام ترغیب می‌کند. او فکر می‌کند که شرایط برای امام علیه‌السلام مهیاست، ✅ افراد مدعی زیاد حرف می زنند؛ اما اهل عمل نمی‌باشند. صد هزار و دویست هزاری که جناب سدیر می گوید به خاطر آنست که خالص را از مدعی باز نمی شناسد. 🟤ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟤 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🔻اطاعت ملک الموت از حضرت امام جعفرالصادق علیه‌السلام حکایت دلنشین بانویی که به شوق زیارت امام علیه السلام راهی شد ولی در حوالی مدینه در بستر مرگ افتاد و به عنایت حضرت امام جعفر الصادق علیه‌السلام 20 سال مرگ او‌ به تاخیر افتاد! شرح کامل را در «اسکن» مطالعه کنید! 📚الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۹۴ مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج‏۵، ص۳۸۹ ( طاعة ملك الموت له- (عليه السلام)- پی‌نوشت : اطاعت جناب ملک الموت علیه السلام از معصوم سلام الله علیه منافاتی با قبض روح تمامی انبیاء و اوصیاء علیهم‌السلام به دست جناب عزرائیل علیه السلام ندارد. او مطیع اهل بیت علیهم السلام و آنان مطیع امر خداوند متعال هستند. ⚫️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⚫️
‍ ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ⚠️ هشدار لسان به حق ناطق، حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام به کسانی که بدون کمترین تخصص لازم در حوزه دین نظر می‌دهند! ❎ حرمت فتوا بدون علم ▫️أقول : قدمر في باب آداب طلب العلم[١] عن الصادق علیه السلام : فاسأل العلماء ما جهلت ، وإياك أن تسألهم تعنتا وتجربة ، وإياك أن تعمل برأيك شيئا ، وخذ بالاحتياط في جميع ما تجد إليه سبيلا ، واهرب من الفتيا هربك من الاسد ، ولاتجعل رقبتك للناس جسرا. من(مجلسى) ميگويم: در باب آداب طلب علم گذشت که حضرت امام جعفرالصادق علیه‌السلام فرمودند: آنچه را نمی دانی از دانشمندان سؤال کن و بپرهیز از این که از آن هـا سـؤال آزمایشـی کنی و دورى نمـا از اینکه در چیزي به رأى خود عمـل کنی. در هر چیز که احتیـاط راه دارد به احتیاط عمل کن. از فتوا دادن فرار کن مانند فرار کردن تو از شیر، و گردنت را پلی براى مردم قرار نده. 📚الكتاب: بحار الأنوار المؤلف: العلامة المجلسي الوفاة: ١١١١ تحقيق: السيد إبراهيم الميانجي ، محمد الباقر البهبودي الطبعة: الثالثة المصححة سنة الطبع: ١٤٠٣ - ١٩٨٣ م جلد : 2 صفحه : 260 💢 در این حدیث شریف امام صادق علیه السلام طلاب علوم دینی را نصیحت می‌فرمایند: ✅ مبادا سؤال پرسیدن تو به نیت امتحان سواد استادت باشد! ✅ مبادا بر مبنای نظر شخصی خودت عمل کنی. یعنی هرچه به ذهنت رسید را درست بدانی و بر اساس آن عمل کنی! ✅ هرچه را مجاز دیدی باز هم در عمل به آن احتیاط کن! ✅ از افتاء بگریز چنان که از شیر می‌گریزی؛ یعنی تا می توانی مسؤولیت فتوا دادن را به گردن نگیر! ✅ گردن خود را پل عبور مردم قرار مده؛ یعنی با فتوا دادن و پذیرش مسؤولیت عمل عوام، خودت را جهنمی نکن؛ در حالی که عوام به جهت جهل خود، در عمل به فتوای نادرست تو معذورند! ☑️ یاد بگیریم در تمام شئونات بدون داشتن تخصص لازم ، اظهار نظر نکنیم! 🟤ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟤 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️ امام معصوم علیه السلام قسمت • ششم ✔️ ‍ ✅ استکبار شیطان از سجده بر آدم علیه السلام 🔻 نمونه‌ای که در جریان خلقت حضرت آدم علیه السلام پیش آمد ، درس عبرتی است براي همه کسانیکه خیال میکننـد با میل و سلیقهٔ خود میتوان خدا را بندگی کرد. قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام؛ 💠 قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِلْمَلَائِکَهًِْ (علیهم السلام) اسْجُدُوا لِآدَمَ (علیه السلام) فَسَجَدُوا لَهُ فَأَخْرَجَ إِبْلِیسُ مَا کَانَ فِی قَلْبِهِ مِنَ الْحَسَدِ فَأَبَی أَنْ یَسْجُدَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ فَقالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ فأَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِیسُ وَ اسْتَکْبَرَ وَ الِاسْتِکْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِیَهًٍْ عُصِیَ اللَّهُ بِهَا قَالَ فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ اعْفُنِی مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ (علیه السلام) وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَهًًْ لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ (علیه السلام) وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ (علیه السلام) قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا حَاجَهًَْ لِی إِلَی عِبَادَتِکَ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ فَأَبَی أَنْ یَسْجُدَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ، وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ  : 🔸خدای متعال به ملائکه فرمود: پیش روی آدم سـجده کنید. آنها هم سـجده کردند. آن گاه ابلیس حسادت قلبی خود را آشـکار کرد و از سـجده بر آدم امتنـاع ورزیـد. پس خـدای عّزوجل فرمود: «آنگاه که تو را امر به سـجده کردم، چه چیز تو را از این کار بازداشت؟!» گفت: «من از آدم بهتر هستم. زیرا مرا از آتش خلق کرده ای و او را از گِل.» بنابراین اول کسی که کرد ابلیس بود و استکبار ورزید و استکبار اولین معصیتی است که نسبت به خداوند انجام شده است. پس ابلیس گفت: پروردگار من، مرا از سـجده بر آدم معاف گردان. (در عوض) من تو را عبادتی خواهم کرد که هیـچ فرشـته ای، تو را آنگونه عبـادت نکرده باشـد. خـدا فرمود: من نیازی به عبادت تو نـدارم. من میخواهم فقط ازطریقی که خود می خواهم، عبـادت شوم، نه آن گونه که تو میخواهی. هم زیر بـار سـجده نرفت. پس خـدای متعـال فرمود: «از بهشت بیرون برو. تو رانده شده هستی. و لعنت من تا روز جزا بر تو باد.» (ر.ک: تصویر الحاقی) 🔚می‌بینیم که شـیطان به ظاهر منکر خـدایی خـدا و ربوبیت او نبوده است و آنگاه که خدا را می‌خواند می‌گوید : « یاربّ» اما چـون نمیخواست به فضایـل خلیفه خـدا حضـرت آدم علیه السـلام (و در رأس آنهـاخلافت ایشـان) اقرار و نمایـد، استکبار ورزید و مسیر دیگری را غیر از آنچه خداوند مقرر کرده بود برای بندگی خدا پیشـنهاد کرد(!) 👈 درحالیکه روح و حقیقت بندگی خدا این است که امر او اطاعت شود و تنها عملی عبادت است که به قصد امتثال امر او و انقیاد و نسبت به خواست او انجام شود. اگر چنین نباشد، هر قدر شیطان یا انسان یا مخلوق دیگري تلاش کنـد و زحمت بکشـد، تلاش و زحمتش عبادت خدا نیست بلکه سرکشـی و عصـیان نسـبت به خداوند متعال است. راه بندگی خدا تنها بوسیله خود خدا معین و مشخص میگردد و او نیز آنرا منحصـر در و منصب الهی برگزیدگان خویش کرده است. پ.ن : مطابق احادیث متعددی که از ائمه علیهم‌السلام منقول است امر خداونـد به سـجده بر آدم علیه‌السلام به جهت تعظیم و بزرگداشت آن حضـرت بوده و اینکه سـجده‌کنندگان به فضـیلت ایشان اقرار و اعتراف نمایند، تعبیر درباره وجه وجوب سجده بر آدم چنین است: «لکِن اعترافًا لأدَمِ بالفَضیلَةِ» (تفسیر کنزالدقایق ج۱ص۳۵۵ به نقل از احتجاج) 🔖البته فضـیلت حضـرت آدم علیه السـلام نیز به این جهت بوده که ایشان حامل انوار چهارده معصوم علیهم السـلام بوده است وشـیطان هم چون نمیخواست در برابر این انوار مقّدسه خضوع و تواضع کند، ازسجده بر آدم استنکاف ورزید و کافر شد. قسمتی از فرمایش حضرت امام حسن العسکری علیه‌السلام در این خصوص چنین است: 🔸امر الله الملائکة بالسجود لآدم تعظيما له و أنه قد فضله بأن جعله وعاء أنفك الاشباح التي غم أنوارها الآفاق فسجدوا إلا إبلیس أبى أن یتواضع لجلال عظمة الله و أن يتواضع لأنوارنا أهل البيت و قد تواضعت الملائكة كلها فاستكبر و ترفع و كان بإبايه ذلك و تكبره من الكافرين (تفسـیرکنز الدقائق ج1 ص358 به نقل ازشـرح الآیات الباهره) 🔚از این حدیث و امثال آن میتوان فهمید که سـبب کفر شـیطان عدم او به فضایل و مقامات خلفاي الهی-حضـرت آدم و انوار مقدسه چهارده معصوم علیهم السلام- بوده است.
هدیه امروز من به شما:🌺 📚عنه عليه السلام ـ لِداوُدَ بنِ سَرحانَ ـ : يا داوُدُ ، أبلِغ مُوالِيَّ عَنِّي السَّلامَ ، وأنّي أقولُ : رَحِمَ اللّه ُ عَبدًا اِجتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذاكَرا أمرَنا ، فَإِنَّ ثالِثَهُما مَلَكٌ يَستَغفِرُ لَهُما . ومَا اجتَمَعَ اثنانِ عَلى ذِكرِنا إلاّ باهَى اللّه ُ تَعالى بِهِمَا المَلائِكَةَ ، فَإِذَا اجتَمَعتُم فَاشتَغِلوا بِالذِّكرِ ، فَإِنَّ فِي اجتِماعِكُم ومُذاكَرَتِكُم إحياءَنا . وخَيرُ النّاسِ مِن بَعدِنا مَن ذاكَرَ بِأَمرِنا ودَعا إلى ذِكرِنا  . 📙امام صادق عليه السلام: به داود بن سرحان ـ : اى داود، سلام مرا به دوستدارانم برسان و به آنان ابلاغ كن كه من مى گويم: 👌رحمت خدا بر آن بنده اى كه با ديگرى دور هم جمع شوند و دو نفرى درباره قضيه ما گفتگو كنند و معارف ما رو به هم متذکر شوند ؛ كه در اين حال سومين نفر آنان فرشته اى است كه براى آن دو آمرزش مى طلبد. 👌هيچ دو نفرى گرد هم نيامدند و از ما ياد نكردند مگر اين كه خداوند متعال به وجود آنان بر فرشتگان باليد. 👌پس، هرگاه گرد هم آمديد به ذكر مشغول شويد؛ زيرا گردهمايى و مذاكره شما با يكديگر باعث زنده شدن ما مى شود. 👌 بهترين مردم بعد از ما كسى است كه به ما دعوت كند و به ياد و نام ما فرا خواند. @haram110
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 💠 پنجشنبه 🔸 ۱۳ اردیبهشت/‌ ثور ۱۴۰۳ 🔸 ۲۳ شوال ۱۴۴۵ 🔸 ۲ می ۲۰۲۳ 🌓 امروز قمر در «برج دلو» است. 💠 روز مناسبی برای امور زیر است: امور ازدواجی امور تجاری دیدار با بزرگان نقل و‌ انتقال به دنبال طلب حوائج رفتن ختنه نوزاد رفتن به خانه نو بردن جهیزیه معامله خانه درختکاری بنایی پیمان گرفتن از رقیب امور مربوط به حرز 🌎🔭👀 🚘 مسافرت سود دارد. 👶 زایمان مناسب است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب پنجشنبه) فرزند دانشمند گردد. 🔹 هنگام زوال ظهر فرزند آقا، سیاستمدار، عاقل و بزرگوار خواهد بود. 🌎🔭👀 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث روبراه شدن امور می‌شود. 🩸 حجامت، فصد و زالو انداختن باعث نشاط می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز خیلی خوبیست. موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕 بریدن پارچه روز خوبیست. شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب پنجشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیهٔ ۲۳ سوره مبارکه " مؤمنون " است. ﴿﷽ لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم﴾ خواب بیننده را از جانب بزرگی، خیر و خوبیِ باور نکردنی برسد. ان شاء الله مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۲ تا عشاء آخر (وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز پنجشنبه «لا اله الا الله الملک الحق المبین» 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه «یا رزاق» موجب رزق فراوان می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️روز پنجشنبه متعلق است به: 💞 علیه‌السلام اعمال نیک و خیر خود را به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز پنجشنبه پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس‌ رویایی💗 قسمت134 مرا می رساند. میخواهم پول بپردازم که لا لا می کند
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌کابوس‌ࢪرویایی💗 قسمت135 به خانه که می رسم دیگر هیچ نمیفهمم و از خستگی بیهوش می شوم. با صدای کوبیدن به شیشه از خواب می پرم. سایه ای پشت پرده است. نیم خیز می شوم و پشت در می پرسم کیست. صدای پیمان را که می شنوم در را باز می کنم. پیمان با دیدن چشمان خواب آلودم می پرسد: _خواب بودی؟ در حالی که چشمانم را مالش می دهم می گویم بله. رنگی از تعجب در صورتش پاشیده می شود. _واقعا؟ چقدر تنبل شدی! از سرزنش اش خوشم نمی آید. اخمی می کنم و می گویم: _نخیر! تنبل نیستم. تو هم اگه یه شب تا صبح رضاپور برات حرف میزد اینجوری میشدی. _یه شب تا صبح؟ پوزخندی تحویلش می دهم. _بله! بایدم ندونی. هر چند روزی میای ببینی مردم یا زنده. کاش یکم در حقم مسئولیت پذیر بودی! نیش حرف هایم به او اصابت می کند. لیوان آب را محکم به زمین می کوبد و می گوید: _خوبه میبینی وضع و اوضاع رو! توقع داری هر روز ور دلت بشینم؟ تو که میدونستی من سرم شلوغه و کلی کار مهم تر دارم. _نخیر! یادم نرفته روزی رو که برام از خوشبختی حرف میزدی! من مثل بقیه زنها نیستم که پول و طلا بخوام! ولی میتونی بیشتر بهم سر بزنی که! نمیدانم چرا ولی عقده های دلم از بی مهری هایش سر باز کرده است و هر چه می گویم بیشتر دلم گر می گیرد. رویش را از من برمی گرداند. _من بهت گفتم سازمان برام خیلی مهمه! وقت حرفش می پرم و می گویم: _حتی بیشتر از من؟ سرش را بالا می آورد و چشم به چشمم می دوزد. نگاهش را زود پس می گیرد. بی آن که چیزی بگوید در را باز می کند و بیرون می رود. سکوتش بیشتر به دلم چنگ می زند. سردی اش آتش دلم را شعله ور می سازد. یکهو در خلاء ای فرو می روم. اشکی از گوشه‌ی چشمم می چکد. سر دردم بیشتر می شود و دیگر دوایش خواب نیست! هیچ چیز آرامم نمی کند و بیش از پیش به یاد حنیفه می افتم. حرفش در سرم می چرخد. محکم با دست به ران پایم می کوبم. فایده ندارد هر چه بله و چشم گویانش می شوم او بیشتر به خود جرئت می کند. مدتی در کنج دیوار کز می کنم. آن روز حال و حوصله‌ی کار را ندارم. کل شقی می کنم و می گویم هر چه بادا باد! به درک! هر چه میخواهد بشود بشود! من که به عشق پیمان پا در این مسیر گذاشته حالا بی او نمی خواهم در این مسیر بمانم. یک لحظه به یاد صحبت های حسنی می افتم. او یکبار در مورد اعضایی حرف می زد که بنای رفتن از سازمان را گذاشته بودند. او می گفت آمدن به سازمان دست خودتان است اما رفتنش دست ما! هر کس برود می شود خائن و اسلحه‌ی مجاهدین رو به اوست. من که نه آمدن دست خودم بود و نه رفتنم! جرئتش را ندارم که خارج شوم از این سازمان‌. آن هم وقتی که تمام ثروتم را خرجش کرده ام و پشت پا زده ام به همه چیز. حال اگر بروم یک جبهه می شود ساواک و دیگری سازمان! نه نه می کنم و نمیتوانم ترس بر من غالب شده را کنار بزنم. با همه‌ی این ها فقط آن یک روز رو به سراغ هیچ یک از خانه تیمی و افراد نمی روم. دم دمای اذان مغرب، آن هنگام که صدای اذان با تار و پود آسمان نیلی در هم آمیخته می شود باز هم صدای در می آید. با خود می گویم حتما یکی از اعضاست و میخواهد ببیند من امروز کجا بوده ام. اما وقتی در را باز می کنم پیمان را در اورکت لجنی می بینم. بی محلی اش می کنم و از جلوی در کنار می روم. صدایم می کند و نمی ایستم. دوباره با تن صدایی بالا تر مرا صدا می زند. می ایستم ولی برنمی گردم. رایحه‌ی گل های رز را از پشت سر می شنوم. آهسته نفس می کشم ولی باز هم در رو نکردن به او سماجت می ورزم. قدم کشان خودش را به رو به رویم می رساند. لبخندی به لب هایش می دهد و دسته گل های رز قرمز و صورتی را به طرفم می گیرد. در حالی که دل بی محلی را ندارم و گل ها به من چشمک می زنند، می گوید: _من تند رفتم! تو راست میگفتی. من سرم شلوغ شده اما تو ببخش. دنیا به من و تو نیاز داره! ایران به ما ها نیاز داره! تو باید در کنارم باشی تا دووم بیارم. دلم نمی خواد پریشونی تو ببینم... زیر چشمی به نگاه شرمنده اش خیره می شوم. بیش از این نمیتوانم ساکت بمانم. دلم برایش می سوزد و اندکی هم درکش می کنم. او هر کار می کند تا زحماتش بر زمین نماند. اگر او تلاش کند در آینده که پهلوی را بیرون کردیم می تواند به مقامی برسد. او نمیتواند این همه سختی چند ساله را فدا کند وقتی که به گاو را پوست کنده و به دمش رسیده است. سرم را بالا می آورم و دستم را به طرف دسته گلش می برم. لبخندی می زنم و تشکر می کنم. می روم تا گل ها را در پارچ آب بگذارم‌. او دنبالم به راه می افتد و می پرسد: _بخشیدی؟ کمی سر به سرش می گذارم و جواب نا می دهم. لب کج می کند و زیر لب گله می کند: _ما رو ببین رو دیوار کی یادگاری می نویسیم. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت136 _باشه بخشیدمت! تبسمی به لب مهمان می کند و آن شب کلی سر به سر هم می گذاریم. صبح پیمان مرا بیدار می کند و خبر می دهد باید پیش حسنی برویم. به راه می افتیم. حسنی با دیدن من پیمان ما را دعوت می کند به اتاقش. دستش را از هم باز می کند و می گوید: _شما کارتونو خوب انجام دادین. اموزش توی اینجا بسه، دیگه باید برین اردوگاه. پیمان چشم گرد می کند و می گوید:" اردوگاه؟!" برادر حسنی توضیحاتی می دهد که آن جا کارهای عملی و شیوه جنگ خانگی را بهتر فرا می گیریم. من که از این خبر خیلی خوشحال می شوم. از این که دیگر رضاپور را نمی بینم بیشتر خرسند هستم. تنها دغدغه ام همراه نشدن با پیمان بود که آن هم حل شد. خیلی زود بعد از پس دادن اتاقمان در آن خانه‌ی بزرگ و غریب با چند تن از اعضا و دو مسئول راهی می شویم. از دمشق تا بیروت زیاد راه نیست. به مدارک جعلی مان کسی شک نمی کند و خیلی راحت عبور می کنیم. یکی از مسئولان که ته لهجه‌ی غلیظ عربی دارد در مورد اردوگاه توضیحات مهمی می دهد. چیزی از مرز فاصله نگرفته ایم که از جاده‌ی بیروت خارج می شویم. بعد از مدتی تحمل راه سفر بالاخره چشممان به اردوگاه می خورد. آنقدر ها هم که دهانشان را از کلمه‌ی اردوگاه پر می کردند، اردوگاهی نبود. صدای چیریک ها و مربیان شان می آید. در این میان جمع قلیلی از زنان را در اردوگاه می بینم. اتاق زن ها از مردها جداست. پتویی به دستم می دهند و جایم را گوشه ای پهن می کنم. یکی از خانم ها که زیر چشمی مرا می پاید، می پرسد: _از کجا میای؟ _از سوریه. نگاهی به من می کند و با به غبغبه اش می اندازد:" بهت نمیخوره چیریک باشی!" سرم را بلند می کنم و جواب می دهم: _چیریک میشم! هوفی می کند و بحث را رها می کند. بعد هم به باقی زن ها می گوید تا بیرون بروند. پتویم را پهن می کنم و رویش می نشینم. هنوز خستگی راه در نکرده ایم که اموزش ها شروع می شود. از آموزش سلاح و مواد منفجره تا نبرد تن به تن و‌... همه‌ی این ها برای من واقعا سنگین و سخت بود. روزها چندین ساعت می دویدیم چون می گفتند یک چیریک باید دونده‌ی خوبی باشد تا بتواند از چنگال ساواک فرار کند. گاهی شب ها سر به بالشت نگذاشته خواب مرا می برد و صبح زود دوباره قصه از سر گرفته می شد! کلاس های عقیده ام وجود داشت. فشار سنگینی روی همگی بود. جای تفکری وجود نداشت و هر چه را از کلاس ها یاد می گرفتیم می شد تمام فکر و ذهن مان. در همان مدت خیلی از آرمان ها و عقایدم عوض شد. دیگر به خیلی از چیزها نمی اندیشیدم. رقابت سختی بین اعضا بود و هر کس می خواست خودی نشان دهد. پیمان همیشه اول همه‌‌ی کارها بود. او به محبوب ترین فرد نزد رابط ها و مربیان تبدیل شده بود. حتی او را جانشین تمرین ها می گذاشتند. همین اهمیتی که به او داده می شد حسد مرا برمی انگیخت و بارها بارها تا سر حد فوق توانایی هایم با او رقابت کردم. در کلاس بمب و مواد منفجره همگی دقت می کردند. انواع بمب های دستی و غیره و اجزایش را به ما معرفی می کردند و این که هر یک چقدر می تواند خرابی به بار بیاورد. بمب ها یک امتیاز محسوب می شد و راز خیلی از بمب های دستی را بچه ها کشف کرده و می ساختند. در خیلی از صحنه های مبارزه از کاربرد هایش استفاده می کردند. مثلا نابودی مستشارهای لاشخور یا مقامات که ضربه های مهلکی بر پهلوی بود. بالاخره بعد از کلی سختب و مکافات توانستم موفق باشم. خیلی از زن ها را کنار زدم و در هر کاری از باقی افراد پیشی می گرفتم. دیگر یکی شده بودم مثل پیمان... هدفم تنها یک چیز بود و سازمان در نظرم ابرقدرتی بود که میتوانست پایه های پهلوی را بلرزاند. آنقدر رویش حساب باز کرده بودم و دوست داشتم در راه ازادی جانم را هم بدهم. سرانجام پس از دو ماه اقامت مشکل در اردوگاه دستور رسید که برگردیم به ایران. گاهی تردید می کردم و گاهی به چیریک بودنم افتخار! فکر می کردم با آموزش هایی که دیده ام خیلی کارها می توانم انجام دهم. در نتیجه‌‌ی با مدارک جعلی به پاکستان رفته و از آنجا قاچاقچی وارد خاک ایران می شویم. حال همه چیز فرق کرده است و من رویایی نیستم که چندین ماه پیش رخت سفر به تن کرد و از ایران رفت. این رویا شده است بازیگری بزرگ تر. لباس پاکستانی پوشیده ام و پیمان هم خودش را مثل پاکستانی ها کرده. اتوبوس های زاهدان را سوار می شویم و به طرف تهران می رویم. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌