eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
8هزار ویدیو
732 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نگاهی به آسمان می‌کند و چنین می‌گوید: «بار خدایا ! تو شاهد هستی که پیامبرت به من دستور داد اگر بیست یار وفادار یافتم با اینان جنگ کنم» افسوس که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، جز سلمان ، مقداد ، عمّار و ابوذر ، یار وفادار دیگری نیافت ، او باید صبر پیشه کند . به راستی چه خواهد شد ؟ آیا حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بیعت خواهد کرد ؟ شمشیر را بالای سر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نگاه داشته‌اند، همه منتظر دستور خلیفه‌اند . نفس‌ها در سینه حبس شده است ، همه نگاه می‌کنند . تاریخ، مظلومیّت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را به تماشا نشسته است . آیا او با ابوبکر لعنة الله علیه بیعت خواهد کرد؟ ناگهان فریادی بلند می‌شود: «پسرعمویم، علی را رها کنید! به خدا قسم، اگر او را رها نکنید، نفرین خواهم کرد» عُمَر لعنة الله علیه و هواداران او تعجّب می‌کنند، آنان که حضرت فاطمه سلام الله علیها را نقش بر زمین کرده و حضرت محسن علیه السلام او را کشته بودند، به راستی حضرت فاطمه سلام الله علیها چگونه توانست خود را به اینجا برساند و این ‌گونه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را یاری کند؟ اکنون حضرت فاطمه سلام الله علیها کنار قبر پیامبر صلی الله علیه وآله است، او آمده است تا از امامِ خود دفاع کند، صدای حضرت فاطمه سلام الله علیها به گوش می‌رسد: «به خدا قسم، اگر علی را رها نکنید، گیسوان خود را پریشان می‌کنم، پیراهنِ پیامبر را بر سر می‌افکنم و شما را نفرین می‌کنم...» ناگهان لرزه بر ستون‌های مسجد می‌افتد، گویا زلزله‌ای در راه است، همه نگران می‌شوند، نکند حضرت فاطمه سلام الله علیهانفرین کند!! خلیفه و هواداران او می‌فهمند که اینجا دیگر حضرت فاطمه سلام الله علیها صبر نخواهد کرد، حضرت فاطمه سلام الله علیها آماده است تا نفرین کند، ترس تمام وجود آنان را فرا می‌گیرد، چشم‌های آنان به ستون‌های مسجد خیره مانده است که چگونه به لرزه در آمده‌اند! عذاب خدا نزدیک است!! سلمان به سوی حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌دود تا با او سخن بگوید، او می‌بیند که حضرت فاطمه سلام الله علیها دست‌های خود را به سوی آسمان گرفته است و می‌خواهد نفرین کند، سلمان با حضرت فاطمه سلام الله علیها سخن می‌گوید: «بانوی من! پدر تو برای مردم، مایه رحمت و مهربانی بود، مبادا تو مایه عذاب برای این مردم باشی!» حضرت فاطمه سلام الله علیها به یاد مهربانی‌های پدر می‌افتد و دست‌های خود را پایین می‌آورد، لرزش ستون‌های مسجد تمام می‌شود، همه جا آرام می‌شود، خلیفه دستور داده است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را رها کنند. اکنون شمشیر از سر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برمی‌دارند و ریسمان را هم از گردنش باز می‌کنند. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می‌تواند به خانه خود برود آری، تا زمانی که حضرت فاطمه سلام الله علیها هست، نمی‌توان از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بیعت گرفت! اکنون حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به سوی حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌آید... حضرت فاطمه سلام الله علیها نگاهی به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می‌کند، او خدا را شکر می‌کند و لبخندی به روی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می‌زند، همه هستیِ حضرت فاطمه سلام الله علیها، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است، تا حضزت فاطمه سلام الله علیها هست چه کسی می‌تواند هستیِ حضرت فاطمه سلام الله علیها را از او بگیرد. خدا می‌داند که حضرت فاطمه سلام الله علیها چگونه و با چه حالی خود را به اینجا رسانده است تا حق و حقیقت را یاری کند... ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ حضرت فاطمه سلام الله علیها در بستر بیماری قرار گرفته است ، این همان چیزی بود که دشمنان می‌خواستند ، آنها می‌خواستند حضرت فاطمه سلام الله علیها را خانه نشین کنند تا دیگر برای دفاع از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از خانه بیرون نیاید حضرت فاطمه سلام الله علیها از یک طرف داغدار پدر است ، هنوز مصیبت او را فراموش نکرده است ، از طرف دیگر مظلومیّت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، قلب او را به درد آورده است اگرچه حضرت فاطمه سلام الله علیها بیمار شده است ، امّا هنوز به فکر یاری امام خود است ، او دختر حضرت خدیجه سلام الله علیها است ، همان بانویی که تمام ثروت خود را در راه پیامبر صلی الله علیه و آله خرج کرد و او را یاری نمود، حضرت فاطمه سلام الله علیها هم می‌خواهد اکنون با ثروت خود حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را یاری کند اگر ابوبکر لعنة الله علیه با پول توانست عدّه ی زیادی را به سوی خود جذب کند، چرا من این کار را نکنم ؟ وقتی آنها پول را در راه باطل خرج می‌کنند ، چرا من پول خود را در راه حقّ صرف نکنم ؟حضرت فاطمه سلام الله علیها به فکر آغاز یک نبرد اقتصادی است ، امّا او چگونه می‌خواهد این کار را انجام بدهد ؟ مگر او چقدر پول دارد ؟ شاید تو هم خیال می‌کنی حضرت فاطمه سلام الله علیها فقیر است . اگر من به تو بگویم که کسی در مدینه بیش از او سرمایه ندارد، تعجّب می‌کنی . افسوس که ما حضرت فاطمه سلام الله علیها را فقیر معرّفی کرده‌ایم ؛ کسی که محتاج نان شب خود بود ! ما باید حضرت فاطمه سلام الله علیها را از نو بشناسیم . حضرت فاطمه سلام الله علیها کسی است که سالیانه هفتاد هزار دینار سرخ درآمد دارد. آیا می‌دانی این مقدار یعنی چقدر پول ؟ بیش از سیصد کیلو طلای سرخ ! حالا تو بنشین حساب کن ، هر مثقال طلا (پنج گرم) چقدر قیمت دارد ، آن را در شصت هزار ضرب کن! این فقط درآمد یک سال اوست ، اصلِ سرمایه او خیلی بیش از این حرف‌هاست . دشمن خیال نکند حضرت فاطمه سلام الله علیها بیمار است و میدان را خالی کرده است ، نه، او تازه به میدان مبارزه آمده است -نویسنده ، برای من گفتی که حضرت فاطمه سلام الله علیها سالیانه هفتاد هزار دینار درآمد دارد ، امّا نگفتی چگونه و از کجا؟ -خوب ، این سؤل شما بود ، ولی سؤل من از شما که دوست خوب من هستی: آیا نام فدک را شنیده‌ای ؟ فدک ! تو چه می‌دانی که فدک چیست؟! فدک ، شمشیر برّنده حضرت فاطمه سلام الله علیها است . نام فدک است که لرزه بر اندام حکومت سیاهی‌ها می‌اندازد . فدک ، سرزمینی آباد و حاصلخیز است ، این سرزمین ، چشمه‌های آب فراوان و نخلستان‌های زیادی دارد ، فاصله آن تا مدینه حدود دویست و هفتاد کیلومتر است می‌دانم دوست داری قصّه فدک را برایت بگویم... ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ جریان به سال هفتم هجری برمی گردد ، یعنی حدود سه سال قبل آن روز، یهودیانِ قلعه خیبر دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند تا به مدینه حمله کنند ، امّا پیامبر صلی الله علیه و آله از تصمیم آنها باخبر شد و با سپاه بزرگی به سوی خیبر حرکت کرد . قلعه خیبر به محاصره نیروهای اسلام در آمد . سپاه اسلام به سوی قلعه نزدیک شد ، امّا برق شمشیر «مَرحَب» ، پهلوان یهود ، همه را فراری داد . سپاه اسلام مجبور به عقب نشینی شد و سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت تا حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را به جنگ پهلوان یهود بفرستد صدای حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در فضای میدان طنین افکند: «من آن کسی هستم که مادرم مرا حیدر نام نهاد» و جنگ سختی میان این دو پهلوان در گرفت و سرانجام «مَرحَب» به قتل رسید، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به قلعه حمله کرد و آن را فتح کرد خیبر منطقه آبادی بود ، نخل‌های خرما و زمین‌های سرسبزی داشت و پیامبر صلی الله علیه و آله همه غنیمت‌های این سرزمین را در میان رزمندگان اسلام تقسیم کرد در نزدیکی‌های خیبر ، گروهی دیگر از یهودیان ، در فدک زندگی می‌کردند . آنها نیز با یهودیانِ خیبر همدست شده بودند ، پیامبر صلی الله علیه و آله قصد داشت که به فدک حمله کند ، پیامبر صلی الله علیه و آله منتظر بود تا سپاه اسلام از خستگی بیرون بیایند و با روحیّه بهتری به جنگ با یهودیان فدک بروند در یکی از این روزها، پیرمردی به سوی اردوگاه اسلام آمد و سراغ پیامبر صلی الله علیه و آله را گرفت ، یارانِ پیامبر صلی الله علیه و آله، او را نزد آن حضرت بردند او فرستاده مردم فدک بود و از طرف آنها پیام مهمّی را برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورده بود . او به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «ای محمّد ، مردمِ فدک مرا فرستاده‌اند تا من از طرف آنها با شما پیمان صلح را امضا کنم ، آنها حاضر هستند که نیمی از سرزمین خود، فدک را به شما بدهند و شما از حمله به آنها صرف نظر کنی و در مقابل، آنها فرمانروایی شما را نیز قبول می‌کنند» پیامبر صلی الله علیه و آله لحظاتی فکر کرد و لبخندی بر لب‌های او نشست ، او با این پیشنهاد موافقت کرد پیمان صلح نوشته شد ، سپاهیان اسلام همه خوشحال شدند ، دیگر از جنگ و لشکرکشی خبری نبود ، آری ، سرزمین فدک بدون هیچ‌گونه جنگ و لشکرکشی تسلیم شد . در این میان جبرئیل فرود آمد ... ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ در این میان جبرئیل فرود آمد و آیه ششم سوره «حشر» نازل شد: «وَ مَآ أَفَآءَ اللَّه...: آن غنائمی که در به دست آوردن آن ، لشکر کشی نکرده‌اید، مالِ پیامبر است» خدا فدک را به پیامبر صلی الله علیه و آله بخشید ، فدک ، مالِ پیامبر صلی الله علیه و آله شد . این حکم قرآن بود و هیچ‌کس با آن مخالف نبود و همه با دل و جان ، حکم خدا را قبول کردند . خدا دوست داشت به پیامبر صلی الله علیه و آله خود که در راه او این همه تلاش کرده است هدیه‌ای بدهد . پیامبر صلی الله علیه و آله شخصی را در فدک به عنوان کارگزار خود قرار داد و به سوی مدینه بازگشت . پیامبر صلی الله علیه و آله ، دلش برای دخترش ، حضرت فاطمه سلام الله علیها خیلی تنگ شده بود ، برای همین اوّل به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها رفت . وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خانه شد دید که اُم اَیمَن به دیدن حضرت فاطمه سلام الله علیها آمده است . اُم اَیمَن ، یکی از زنانی بود که به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله علاقه زیادی داشت ، شوهر او یکی از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود . حضرت فاطمه ، امام حسن و امام حسین سلام الله علیهم در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله نشستند ، پیامبر صلی الله علیه و آله به عزیزان دل خود نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد . آری ، دلخوشی پیامبر صلی الله علیه و آله در این دنیا ، فقط اهل این خانه بود . در این هنگام، جبرئیل نازل شد و آیه 26 سوره «إسراء» را برای پیامبر صلی الله علیه و آله خواند: «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ: ای پیامبر ، حقّ خویشان خود را ادا کن » پیامبر صلی الله علیه و آله به فکر فرو رفت ، به راستی منظور خدا از این فرمان چیست ؟ ــ ای جبرئیل آیا می‌شود برایم بگویی که من حقّ و حقوق چه کسی را باید بدهم ؟ ــ ای حبیب من ، اجازه بده من نزد خدا بروم و جواب را بگیرم و برگردم . لحظاتی گذشت ، جبرئیل باز گشت : ــ ای جبرئیل ، چه خبر ؟ ــ خدا می‌گوید که تو باید فدک را به فاطمه بدهی ، فدک از این لحظه به بعد مالِ اوست . پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهی به حضرت فاطمه سلام الله علیها کرد و فرمود: ــ دخترم ، فاطمه! خدا به من دستور داده است تا فدک را به تو بدهم ، من فدک را به تو بخشیدم . آری ، در آغاز اسلام ، حضرت خدیجه سلام الله علیها، همه دارایی و ثروت خود را در راه پیشرفت اسلام داد و اکنون، خدا می‌خواست تا ثروتی را که حضرت خدیجه سلام الله علیها در راه اسلام خرج کرده است به دختر او ، حضرت فاطمه سلام الله علیها برگرداند . فدک از آنِ حضرت فاطمه سلام الله علیها شد ، پیامبر صلی الله علیه و آله همه غنیمت‌های فدک را تحویل او داد . حضرت فاطمه سلام الله علیها به فقرای مدینه خبر داد تا به خانه او بیایند و همه آن غنائم را بین آنها تقسیم کرد . همه فقیران خوشحال شدند ، آری ، تا حضرت فاطمه سلام الله علیها هست، دیگر هیچ فقیری، غم و غصّه ندارد . این قصّه فدک بود که برایت گفتم . اکنون می‌دانی که حضرت فاطمه سلام الله علیها ثروتی بس بزرگ دارد . درست است که حضرت فاطمه سلام الله علیها در بستر بیماری است ، امّا امروز می‌خواهد با ثروت خود ، حق را یاری نماید . همین روزهاست که کارگزار او از فدک بیاید و درآمد امسال فدک را به او تحویل بدهد. حضرت فاطمه سلام الله علیها با این پول می‌تواند کارهای زیادی بکند در گوشه‌ای از مدینه جلسه‌ای تشکیل شده است..... ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍‌ در این جلسه خلیفه همراه با عُمَر لعنة الله علیه و جمع دیگری حضور دارند . عُمَر لعنة الله علیه مشغول سخن گفتن با خلیفه است: ــ ای خلیفه ! تو می‌دانی که مردم بنده دنیا هستند و همه به پول علاقه دارند ، تو باید فدک را از فاطمه بگیری تا مردم به این خاندان علاقمند نشوند . ــ امّا فدک از آنِ فاطمه است ، همه مردم این را می‌دانند ، سه سال است که فدک در دست اوست . ــ من فکر همه چیز را کرده‌ام ، فقط کافی است نماینده و کارگزار فاطمه را از فدک بیرون کنی . ابوبکر لعنة الله علیه سخن عُمَر لعنة الله علیه را قبول می‌کند ، عدّه‌ای را مأمور می‌کند تا به فدک بروند و کارگزار حضرت فاطمه سلام الله علیها را از آنجا بیرون کنند . خبر به حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌رسد که خلیفه ، کارگزار او را از فدک بیرون کرده و آنجا را تصرّف کرده است . حضرت فاطمه سلام الله علیها تصمیم می‌گیرد نزد خلیفه برود و با او سخن بگوید: ــ ای ابوبکر ! تو که ادّعا می‌کنی خلیفه پیامبر هستی، چرا فدک مرا غصب نموده‌ای و کارگزار مرا از فدک اخراج کرده‌ای ؟ ــ مگر فدک ، مالِ توست ؟ ــ آیا تو نشنیده‌ای که پیامبر فدک را به من بخشید ؟ ــ ای دختر رسول خدا ، برو برای این سخن خود شاهد بیاور . حضرت فاطمه سلام الله علیها قبول می‌کند و می‌رود تا شاهد بیاورد . آن روز که پیامبر صلی الله علیه و آله ، فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها داد اُم اَیمَن و حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام شاهد بودند . حضرت فاطمه سلام الله علیها به خانه اُم اَیمَن می‌رود و جریان را برای او تعریف می‌کند . اُم اَیمَن برمی‌خیزد و همراه با حضرت فاطمه سلام الله علیها به مسجد می‌آید ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام هم می‌آید . اُم اَیمَن رو به ابوبکر لعنة الله علیه می‌کند و می‌گوید: ــ ای ابوبکر ، من از تو سؤلی دارم . ــ چه سؤلی ؟ ــ بگو بدانم آیا شنیده‌ای که پیامبر فرمود: «اُم اَیمَن ، زنی از زنان بهشت است» ؟ ــ آری ، شنیده‌ام . ــ اگر قبول داری که من از اهل بهشتم ، اکنون ، شهادت می‌دهم که پیامبر فدک را به فاطمه بخشید . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام هم شهادت می‌دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها داده است . ابوبکر لعنة الله علیه به فکر فرو می‌رود ، او دیگر چاره‌ای ندارد جز این‌که فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها برگرداند . حضرت فاطمه سلام الله علیها از ابوبکر لعنة الله علیه می‌خواهد تا سندی به او دهد که همه بدانند فدک از آنِ اوست . ابوبکر لعنة الله علیه کاغذی را می‌طلبد و در آن می‌نویسد که فدک از آن حضرت فاطمه سلام الله علیها است . ابوبکر لعنة الله علیه سند فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌دهد ، در همین لحظه ، عُمَر لعنة الله علیه از راه می‌رسد.. ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ او می‌بیند که ابوبکر لعنة الله علیه کاغذی را به دست حضرت فاطمه سلام الله علیها داده است . او از جریان خبر ندارد ، برای همین رو به ابوبکر لعنة الله علیه می‌کند و می‌پرسد: ــ این کاغذ چیست که به فاطمه داده‌ای ؟ ــ فاطمه نزد من آمد و ادّعا کرد که فدک از آن اوست ، من به او گفتم که شاهد بیاورد ، او رفت و اُمّ اَیمَن و علی را به عنوان شاهد آورد و آنها شهادت دادند که پیامبر فدک را به فاطمه داده است . ــ خوب ، آن وقت تو چه کردی ؟ ــ من هم سندی نوشتم و آن را به فاطمه دادم . ــ ای خلیفه ، مگر نمی‌دانی که یک عرب بیابان‌گرد به نام ابن‌حَدَثان پیدا شده و شهادت داده که این سخن را از پیامبر شنیده است: «پیامبران از خود هیچ ارثی باقی نمی‌گذارند ، و هر مالی که از آنها بماند صدقه است» . این سخن و حدیث پیامبر است. هم‌چنین دختر من حَفصه ، و دختر خودت عایشه نیز این حدیث را شنیده‌اند. آری! فدک از پیامبر صلی الله علیه و آله بود و اکنون که او به شهادت رسیده است فدک، صدقه است و مالِ همه مسلمانان است . ــ ای عُمَر ، اُم اَیمَن و علی شهادت داده‌اند که پیامبر فدک را به فاطمه بخشیده است ، من با شهادت این دو نفر چه کنم ؟ ــ جناب خلیفه ، شهادت علی قبول نیست چون شوهر فاطمه است و به نفع خودش گواهی می‌دهد ، امّا اُم اَیمَن هم یک زن است و همه می‌دانند که شهادت یک زن به تنهایی قبول نیست ، امّا مشکل این است که ابوبکر لعنة الله علیه سندی را نوشته و به دست حضرت فاطمه سلام الله علیها داده است . باید هر چه زودتر این سند را از حضرت فاطمه سلام الله علیها گرفت! نگاه کن ، عُمَر لعنة الله علیه به سرعت به میان کوچه می‌دود، او می‌خواهد هر چه زودتر خود را به حضرت فاطمه سلام الله علیها برساند. خدای من! او راه را بر حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌بندد و می‌گوید: «این نوشته را به من بده» حضرت فاطمه سلام الله علیها نامه را نمی‌دهد ، عُمَر لعنة الله علیه سیلی به صورت او می‌زند و هر طور که شده سند را می‌گیرد و آن را پاره می‌کند . اشک در چشمان حضرت فاطمه سلام الله علیها حلقه می‌زند، چرا هیچ‌کس به یاری دختر پیامبر صلی الله علیه و آله نمی‌آید؟😭😭 حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به دنبال فرصت مناسبی است تا با خلیفه در مورد فدک سخن بگوید . او یک روز صبر کرده است ، اکنون او به سوی مسجد می‌رود . مسجد پر از جمعیّت است ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام جلو می‌آید و چنین می‌گوید: ــ ای ابوبکر ، چرا فدک را از فاطمه گرفتی ؟ ــ فدک برای همه مسلمانان است ، فاطمه برای سخن خود باید شاهد معتبر بیاورد . ــ ای خلیفه ، من سؤلی از تو دارم . ــ سؤل خود بپرس ! ــ اگر کسی خانه‌ای داشته باشد و آن خانه در تصرّف او باشد و من بیایم و بگویم که خانه از من است ، و از تو بخواهم میان ما حکم کنی چه می‌کنی ؟ ــ از تو که ادّعا می‌کنی خانه مال توست شاهد می‌طلبم ، امّا از صاحب خانه شاهد نمی‌خواهم چون خانه در تصرّف اوست . ــ چرا این حکم را می‌کنی ؟ ــ این حکم رسول خداست ، از کسی که ملکی را در تصرّف دارد شاهد نباید خواست ، طرف مقابل باید شاهد بیاورد . ــ اکنون سؤل دیگری از تو دارم . ــ بپرس . ــ سه سال است که فدک در تصرّف فاطمه است ، او در آنجا کارگزار داشته است ، اکنون که افرادی ادّعا می‌کنند که فدک از بیت المال است ، خوب ، تو باید از آنها بخواهی برای گفته خود شاهد بیاورند ، فاطمه نباید شاهد بیاورد ، این قانون اسلام است ، پس چرا بر خلاف قانون اسلام حکم کردی ؟ ابوبکر لعنة الله علیه می‌ماند چه جواب بدهد . اینجاست که عُمَر لعنة الله علیه به کمک خلیفه می‌آید ، آخر، او قاضی این حکومت است ! ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ عُمَر لعنة الله علیه می‌گوید: «ای علی ! این سخنان را رها کن ، اگر فاطمه دو شاهد عادل آورد ، سخن او را قبول می‌کنیم و اگر دو شاهد نداشت ما فدک را به او نمی‌دهیم، یعنی اصلاً نمی‌توانیم این کار را بکنیم، اسلام به ما اجازه نمی‌دهد زیرا فدک از بیت المال است» حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بار دیگر رو به خلیفه می‌کند و می‌گوید: ــ آیا قرآن را قبول داری ؟ ــ آری . ــ بگو بدانم آیه تطهیر را خوانده‌ای ؟ ــ کدام آیه ؟ ــ آیه 33 سوره أحزاب، آنجا که قرآن می‌گوید: «إِنّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا: خداوند اراده کرده است که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید . ــ آری ، این آیه را خوانده‌ام. ــ بگو بدانم این آیه در مورد چه کسی نازل شده است ؟ ــ در مورد تو و فاطمه ، حسن و حسین . ــ ای ابوبکر ، اکنون از تو سؤلی می‌کنم ، اگر چند نفر نزد تو بیایند و شهادت بدهند که فاطمه ، کار خلافی انجام داده است ، تو چه می‌کنی ؟ ــ ما در اجرای قانون اسلام هیچ کوتاهی نمی‌کنیم، درست است فاطمه دختر پیامبر است امّا اگر کار خلافی انجام دهد مجازاتش می‌کنیم . ــ آیا می‌دانی که در این صورت کافر شده‌ای ؟ ــ برای چه ؟ ــ زیرا خدا در قرآن به پاکی و عصمت فاطمه شهادت داده است و تو شهادت خدا را رها می‌کنی و شهادت مردم را قبول می‌کنی ! تو قرآن را انکار می‌کنی . ــ عجب ! من اصلاً به این مطلب فکر نکرده بودم . ــ ای ابوبکر ، تو سخن فاطمه را در مورد فدک قبول نکردی ، امّا سخنِ یک عرب بیابان گرد را قبول کردی ، تو به سخن ابن‌حَدَثان اعتماد کردی. مگر خدا در قرآن به پاکی و راستگویی فاطمه شهادت نداده است ؟ بگو بدانم آیا شهادت خدا بالاتر است یا شهادت آن عرب بیابان گرد ؟ ابوبکر لعنة الله علیه نمی‌داند چه بگوید . همه مردم فهمیده‌اند که ابوبکر بر خلاف قرآن ، سخن گفته است . عُمَر هم هیچ جوابی ندارد که بگوید مردمی که در مسجد نشسته‌اند برای اوّلین بار از خلیفه ناراحت می‌شوند . چرا باید خلیفه بر خلاف قرآن سخن بگوید ؟ بعضی‌ها فریاد می‌زنند: «به خدا قسم ، علی، راست می‌گوید» با سخنان شیوا و محکم حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، ضربه بزرگی بر حکومت خلیفه وارد شده است . دیگر وقت آن است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به خانه برگردد آیا راهی هست که خلیفه را از این همه ظلم و ستم باز داشت ؟ نمی‌دانم . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در خانه خود نشسته است و دارد فکر می‌کند . ناگهان، فکری به ذهن او می‌رسد . خوب است نامه‌ای برای خلیفه بنویسم . نامه برای چه ؟ خلیفه که در مسجد است و هر وقت بخواهی او را ببینی می‌توانی ، امّا تو می‌دانی وقتی یک مطلب روی کاغذ می‌آید باعث تمرکز بیشتر می‌شود و بهتر در ذهن مخاطب نقش می‌بندد . تأثیر یک متن نوشته شده، خیلی بیشتر از گفتار است، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در حال نوشتن نامه مهمّ خود است . می‌دانم که خیلی دلت می‌خواهد از متن این نامه باخبر شوی . این نامه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ به خدا قسم ، اگر اجازه داشتم با شما جنگ می‌کردم و با شمشیر خود همه شما را به سزای کارهایتان می‌رساندم . من همان کسی هستم که با لشکرهای زیادی جنگ کرده و آنها را شکست داده‌ام . آن روزی که من مرد میدان بودم شما در گوشه خانه در آسایش بودید . شما می‌دانید که من نزد پیامبر چقدر عزیز بودم . اگر من سخنی بگویم می‌گویید که علی حسادت می‌ورزد ، اگر سکوت کنم خیال می‌کنید من از مرگ می‌ترسم . من همان کسی هستم که در جنگ‌ها به استقبال مرگ می‌رفتم ، آیا یادتان هست چگونه به قلبِ دشمن، حمله می‌کردم ؟ امّا من امروز در مقابل همه سختی‌ها صبر می‌کنم نامه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به پایان می‌رسد. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام این نامه را برای ابوبکر لعنة الله علیه می‌فرستد . ابوبکر لعنة الله علیه نامه را باز می‌کند و آن را می‌خواند.. ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ با خواندن این نامه، ترس تمام وجود ابوبکر لعنة الله علیه را فرا می‌گیرد ، او به یاد شجاعت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می‌افتد . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام کسی است که پهلوانان عرب را به خاک و خون کشیده است . او یک بار دیگر نامه را می‌خواند ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در این نامه از شجاعت و برقِ شمشیر خود سخن گفته است . خلیفه دستور می‌دهد تا مردم در مسجد جمع شوند ، او می‌خواهد برای مردم سخنرانی کند . به راستی چه خبر شده است ؟ او بالای منبر می‌رود و چنین می‌گوید: «ای مردم ! من می‌خواستم پولِ فدک را صرف تقویت سپاه اسلام بنمایم ، امّا علی با این نظر مخالفت کرده و مرا تهدید کرده است ، گویا او با اصل خلافت من مخالف است . من از همان روز اوّل ، از درگیر شدن با علی می‌ترسیدم و از جنگ با او گریزان بودم » آری ، سخنان خلیفه نشان می‌دهد که او خیلی ترسیده است ، اگر دسته گلی به آب بدهد و خود را از خلافت بر کنار کند چه خواهیم کرد ؟ آن وقت همه نقشه‌ها خراب خواهد شد . باید به او قوّت قلب داد ، باید او را راهنمایی کرد . من باید از جا برخیزم . اگر من یک ساعت کنار خلیفه نباشم او همه چیز را خراب می‌کند . این عُمَر لعنة الله علیه است که با خود سخن می‌گوید . و سرانجام برمی‌خیزد و چنین می‌گوید: ای حضرت خلیفه ! چرا این‌ قدر ترسو و ضعیف هستی ؟ من چقدر زحمت کشیدم تا این خلافت را برای تو آماده کردم ، امّا تو حاضر نیستی از آن بهره‌مند بشوی . من بودم که نیروهای شایسته و کاردان را گرد تو جمع کردم و دشمنانت را آرام کردم . اگر من با تو نبودم علی ، استخوان‌های تو را درهم شکسته بود . برو خدا را شکر کن ای جناب خلیفه ، که من در کنار تو بودم و هستم ، البتّه کسی که بر مقام خلافت نشسته است باید شکر خدا را هم بکند . آیا بار دیگر از علی ترسیده‌ای ؟ ما می‌توانیم علی را با نیرنگ آرام کنیم. علی کسی است که پهلوانان عرب را کشت ، امّا نترس ، از تهدید او وحشت نکن که من او را آرام می‌کنم . سخنان عُمَر لعنة الله به پایان می‌رسد. بار دیگر آرامش به قلب خلیفه باز می‌گردد و لبخند بر صورتش می‌نشیند . عُمَر لعنة الله علیه به خلیفه قول داده که هر طور هست حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را آرام کند ، امّا به راستی او چگونه می‌خواهد این کار را بکند ؟ آیا او خواهد توانست به قول خود عمل کند، آیا او خواهد توانست خلیفه را برای همیشه از این غم نجات دهد؟ آری! خلیفه جهان اسلام نیاز به آرامش دارد، باید هر طور هست آرامش را به او هدیه کرد تا بتواند به راحتی به امور حکومتی بپردازد. اینجا خانه خلیفه است ، او به سخنان عُمَر لعنة الله علیه فکر می‌کند ، عُمَر لعنة الله علیه به او قول داده است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را آرام کند . امّا چگونه ؟ آیا او می‌خواهد فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها باز گرداند ؟ این کار یعنی پایان خلافت ابوبکر لعنة الله علیه خلیفه کسی را می‌فرستد تا عُمَر لعنة الله علیه نزد او بیاید . نگاه کن ، عُمَر لعنة الله علیه با عجله به خانه خلیفه می‌آید . وقتی خلیفه نگاهش به او می‌افتد می‌گوید: ــ به نظر تو اکنون باید چه کنیم ؟ ــ من می‌گویم کار را یکسره کنیم و علی را به قتل برسانیم . ــ آخر چگونه ؟ ! کشتن علی کار ساده‌ای نیست . ــ من یک نفر را سراغ دارم که می‌تواند این کار را بکند . ــ چه کسی ؟ ــ خالد (پسر ولید) . خلیفه به فکر فرو می‌رود ، چاره‌ای نیست ، باید حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را ترور کرد . او کسی را به دنبال خالد می‌فرستد تا هر چه زودتر بیاید . خالد نزد خلیفه می‌آید . نگاه کن ! آن خانم کیست که پشت در ایستاده است ؟ گویا او هم سخنان این سه نفر را شنیده است. آیا او را می‌شناسی ؟ او اسماء همسر ابوبکر لعنة الله علیه است ، امّا این زن با شوهرش از زمین تا آسمان تفاوت دارد ، این زن از دوست داران حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است . ــ ای اسماء ! با تو هستم ، چرا رنگ از چهره تو پریده است ؟ ــ مگر نمی‌شنوی که این سه نفر چه می‌گویند ؟ من گوش تیز می‌کنم تا صدای آنها را بشنوم . ــ ای خالد ، ما می‌خواهیم مأموریّت ویژه‌ای به تو بدهیم . من گوش تیز می‌کنم تا صدای آنها را بشنوم.. ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ــ ای خالد ، ما می‌خواهیم مأموریّت ویژه‌ای به تو بدهیم . ــ آن مأموریّت چیست ؟ ــ کشتن علی . ــ من چگونه او را بکشم ؟ ــ فردا ، در هنگام نماز جماعت . ــ در نماز جماعت ؟ ــ آری ، تو باید در نماز ، کنار علی قرار بگیری ، وقتی که من سلام نماز را گفتم تو فورا شمشیر می‌کِشی و کار را تمام می‌کنی . اکنون ، اسماء نمی‌داند چه کند ، خدایا! خودت به او کمک کن ! او چگونه باید این خبر را به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برساند ؟ تو چه پیشنهادی داری ؟ ناگهان، فکری به ذهن اسماء می‌رسد . او کنیز خود را صدا می‌زند و به او می‌گوید: ــ همین الآن به خانه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برو ، و سلام مرا به او برسان و این آیه قرآن را بخوان و برگرد . ــ کدام آیه ؟ ــ آیه 20 سوره قصص، آنجا که خدا از زبان دوست حضرت موسی علیه السلام می‌گوید: (إِنَّ المَلأَ یَأتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلُوکَ فَاخرُج)، «ای موسی ، مردم می‌خواهند تو را بکشند پس هر چه زودتر از این شهر خارج شو» کنیز حرکت می‌کند تا خود را به خانه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برساند . این آیه در مورد حضرت موسی علیه السلام است ، وقتی که فرعون تصمیم گرفت تا او را به قتل برساند یک نفر او را دید و به او خبر داد تا هر چه سریع‌تر فرار کند . کنیز به درِ خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها رسیده است ، او در می‌زند ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در را باز می‌کند ، کنیز آیه قرآن را می‌خواند . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در جواب می‌گوید: «سلام مرا به اسماء برسان و بگو خداوند نگهبان علی است» . کنیز خداحافظی می‌کند و به خانه برمی‌گردد . ــ آقای نویسنده ، بلند شو ، چقدر می‌خوابی ؟ صدایِ اذان صبح می‌آید . ــ من خیلی خسته‌ام ، دیشب تا دیر وقت ، مشغول نوشتن بودم. ــ ما باید به مسجد برویم ، مگر یادت رفته است که خالد لعنة الله علیه می‌خواهد مولایمان را به قتل برساند ؟ ــ خدای من ، اصلاً یادم نبود. به سوی مسجد حرکت می‌کنیم ، گویا دیر کرده‌ایم ، نماز شروع شده است ، خالد لعنة الله علیه در کنار حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در صفّ اوّل ایستاده است ، ما هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام مجبور است که در نماز جماعت شرکت کند، شرکت کردن حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در این نماز جماعت، هرگز به معنای تایید این حکومت نیست. آخرِ نماز است ، ابوبکر لعنة الله علیه دارد تشهد می‌خواند . الآن موقع آن است که ابوبکر لعنة الله علیه سلام نماز را بدهد. امّا چرا او سکوت کرده است؟ گویا او نمی‌داند چه کند. سلام نماز را بدهد یا نه ؟ اگر سلام بدهد خالد لعنة الله علیه شمشیر خواهد کشید.. ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ ابوبکر لعنة الله علیه می‌داند که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام خیلی شجاع است ، خالد لعنة الله علیه نخواهد توانست این نقشه را عملی کند . او با خود می‌گوید: «حالا من چه کنم ؟ عجب اشتباهی کردم که به حرف عُمَر لعنة الله علیه گوش دادم» چند دقیقه می‌شود که ابوبکر لعنة الله علیه سکوت کرده است ، مردم بیچاره نمی‌دانند چه شده است ، چرا ابوبکر لعنة الله علیه سلام نماز را نمی‌دهد ؟ رنگ ابوبکر لعنة الله علیه زرد شده است . ناگهان ، راه حلّی به ذهن او می‌رسد . او قبل از سلام می‌گوید: لاتَفْعَلَنَّ ما أَمَرْتُکَ: آنچه گفتم انجام نده و سپس می‌گوید: السَلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللّه‌ِ وَ بَرَکاتُهُ . همه مردم تعجّب می‌کنند ، این دیگر چه نمازی بود ؟ منظور خلیفه از این سخن چه بود ؟ آری ، این نمازِ جدید خلیفه است ، آری ، شما می‌توانی قبل از سلام ، هر چه دل تنگت خواست بگویی . اکنون حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از جای خود برمی‌خیزد ، و رو به خالد لعنة الله علیه می‌کند: ــ ای خالد ، خلیفه به تو چه دستوری داده بود ؟ ــ به من گفته بود که گردن تو را بزنم . ــ و تو می‌خواستی این کار را بکنی ؟ ــ اگر خلیفه مرا از این کار باز نمی‌داشت تو را می‌کشتم . در این هنگام، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام دست می‌برد و با یک حرکت ، خالد لعنة الله علیه را بر زمین می‌اندازد و گلوی او را می‌گیرد . خالد لعنة الله علیه فریاد می‌زند و مردم را به کمک می‌طلبد ، هیچ‌کس جرأت ندارد نزدیک شود ، خالد لعنة الله علیه دست و پا می‌زند . ابوبکر لعنة الله علیه چه کند ؟ الآن خالد لعنة الله علیه کشته می‌شود ، ما به او نیاز داریم ، او شمشیر اسلام ما می‌باشد ! ! باید هر طور هست او را نجات داد . عُمَر لعنة الله علیه به طرف عبّاس ، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله می‌رود ، و از او می‌خواهد که نزد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برود و شفاعت خالد لعنة الله علیه را بکند . عبّاس جلو می‌آید ، نگاهی به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می‌کند و با دست اشاره به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله می‌کند و می‌گوید: «فرزندِ برادرم ، تو را به حقّ صاحب این قبر ، قسم می‌دهم خالد را رها کن» حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به یاد وصیّت‌های پیامبر صلی الله علیه و آله می‌افتد ، گویا پیامبر صلی الله علیه و آله را می‌بیند که به او می‌گوید: «علی جان! بعد از من باید بر همه سختی‌ها و بلاها صبر کنی» اکنون، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام دستش را از روی گلوی خالد لعنة الله علیه برمی‌دارد، خالد لعنة الله علیه برمی‌خیزد و فرار می‌کند . نگاه کن! عبّاس جلو می‌آید و حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را در آغوش گرفته، پیشانی او را می‌بوسد ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ چه شد که وقتی پیامبر از دنیا رفت کینه‌های خود را آشکار ساختید و به دنبال شیطان دویدید ؟ چه شد که فریب شیطان را خوردید و راه خود را گم کردید ؟ چقدر زود ، عهد و پیمان خود را که در غدیر بسته بودید فراموش کردید . هنوز پیکر پاک پیامبر روی زمین بود که در سقیفه دور هم جمع شدید و کاری را که نباید می‌کردید انجام دادید . شما می‌گویید که از ترس فتنه ، عجله کردیم و برای خود، خلیفه انتخاب نمودیم ، چرا دروغ می‌گویید ؟ شما به دنبال فتنه‌ها رفتید ، شما دعوت شیطان را اجابت کردید و گمراه شدید شما سخن پیامبر خود را در مورد علی رها کردید و به دنبال هوس‌های خود رفتید ، شما به خاندان پیامبر خود خیانت کردید . همه مردم سکوت کرده‌اند و به سخنان حضرت فاطمه سلام الله علیها گوش فرا می‌دهند . اکنون او رو به انصار (مردم مدینه) می‌کند و می‌گوید: ای کسانی که دین پدرم را یاری کردید ! چرا به دادخواهی من جواب نمی‌دهید ؟ این چه ضعف و ترسی است که در شما می‌بینم ؟ چقدر زود شما تغییر کردید، شما قدرت و نیرو دارید ، من می‌دانم برای شما بسیار آسان است که از حقوق ما دفاع کنید . امروز آنچه را لازم بود برای شما گفتم ، من می‌دانستم که ترس و ذلّت ، تمام وجودِ شما را فرا گرفته است ، امّا چه باید می‌کردم ؟ سینه‌ام تنگ شده بود . من می‌خواستم با شما اتمام حجّت کرده باشم ، «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَـلَمُواْ أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ: به زودی کسانی که ستم کردند خواهند دانست که سرنوشت آنها چه می‌باشد» 😭😭😭 سخنان حضرت فاطمه سلام الله علیها به پایان می‌رسد همه مردم در فکر فرو رفته‌اند ، آیا درست بود که ما این‌گونه مزد زحماتِ پیامبر صلی الله علیه و آله را دادیم ؟ آنها به یاد سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله می‌افتند که فرمودند: «فاطمه پاره تن من است» ، امّا ما با پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله چه کردیم، حضرت فاطمه سلام الله علیها هنوز در مسجد نشسته است ، باید فکری کرد ، باید به سخنان حضرت فاطمه سلام الله علیها جوابی داد ، باید اثر سخنان حضرت فاطمه سلام الله علیها را خنثی کرد و بار دیگر مردم را فریب داد اکنون ابوبکر لعنة الله علیه با صدای بلند به حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌گوید: ای دختر پیامبر ! تو سرور همه زنان و دختر بهترین پیامبران هستی ! تو در گفتار خود راستگو و در عقل و معرفت ، سرآمد همه هستی . هیچ‌کس نمی‌خواهد حقّ تو را بگیرد من در مورد فدک، فقط به سخن پدرت عمل کرده‌ام . من خدا را شاهد می‌گیرم که از پیامبر شنیدم که فرمودند: «ما پیامبران ، هیچ ثروتی از خود به ارث نمی‌گذاریم ، ما فقط ، علم و حکمت به ارث می‌گذاریم ،و هر چه از ما باقی بماند برای همه مردم است» ای فاطمه ! این سخن پدر توست و برای همین ، من می‌خواهم که پول فدک را صرف خرید اسلحه برای سپاه اسلام بنمایم . من می‌خواهم سپاه اسلام را با پول فدک تقویت کنم و همه مسلمانان با این کار من موافق هستند ای فاطمه ! من همه دارایی خودم را در اختیار تو قرار می‌دهم من هرگز نمی‌خواهم مال و ثروت تو را به زور از تو بگیرم ، امّا چه کنم ؟ من نمی‌توانم بر خلاف سخن پدرت، پیامبر، عمل کنم سخنان ابوبکر لعنة الله علیه به پایان می‌رسد. ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍هواداران خلیفه خیلی خوشحال هستند ، آنها با خود چنین می‌گویند: «ابوبکر چه خلیفه خوبی است ! او می‌خواهد همه ثروت و دارایی خود را به دختر پیامبر بدهد، معلوم می‌شود که او بسیار مهربان و دلسوز است » آری! مردم فکر می‌کنند که خلیفه، فدک را برای تقویت اسلام می‌خواهد ، آنها خیال می‌کنند که خلیفه می‌خواهد با پول فدک، جبهه‌ها را تقویت کند درست است که حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبر صلی الله علیه و آله است ، امّا او هم باید به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله پایبند باشد ، این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله است که هر چه از مال و ثروت دنیا بعد از او باقی بماند برای همه مسلمانان است و از بیت المال حساب می‌شود آیا می‌بینی که برای رسیدن به دنیا و ریاست چند روزه آن، چگونه دروغ می‌گویند و حدیثِ دروغ می‌سازند؟ ابوبکر لعنة الله علیه خوشحال است و لبخند به لب دارد . او خیال می‌کند که جواب محکمی به حضرت فاطمه سلام الله علیها داده است . هیچ‌کس باور نمی‌کند که حضرت فاطمه سلام الله علیها دیگر بتواند جوابی به خلیفه بدهد ، امّا حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌خواهد خلیفه را رسوا کند . آیا یادت هست برایت گفتم که فدک را خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله بخشید و پیامبر صلی الله علیه و آله هم آن را به حضرت فاطمه سلام الله علیها دادند ؟ چند روز قبل ، وقتی که حضرت فاطمه سلام الله علیها برای پس گرفتن فدک نزد ابوبکر لعنة الله علیه آمده بود ، ابوبکر لعنة الله علیه به او گفت که برو و شاهد بیاور و وقتی حضرت فاطمه سلام الله علیها شاهد آورد، شهادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و اُم اَیمَن قبول نشد اکنون ، حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌داند که خلیفه شهادت شاهدان او را قبول نخواهد کرد ، برای همین او از راه دیگری وارد می‌شود . اکنون ، حضرت فاطمه سلام الله علیها از این مطلب که فدک در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله ، مالِ او بوده است چشم‌پوشی می‌کند . امّا حضرت فاطمه سلام الله علیها اکنون می‌خواهد از راه دیگری ثابت کند فدک مال اوست . آیا شما می‌توانید حدس بزنید ؟ آفرین بر شما ! درست حدس زدید ، از راه ارث اگر ما فرض کنیم که اصلاً پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها نداده باشد ، بعد از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله ، طبق قانون ارث فدک به حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌رسد . هیچ‌کس نمی‌تواند این مطلب را انکار کند که خدا فدک را به پیامبر صلی الله علیه و آله داده است ، این را همه قبول دارند . پس، فدک مال پیامبر صلی الله علیه و آله بود ، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از این دنیا رفت ، یک دختر و چند همسر داشت . طبق قانون اسلام، چیزی از اصل زمین فدک به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نمی‌رسد ، فقط قسمتی از درختانِ آن سرزمین، به آنها می‌رسد . تمام زمین فدک به حضرت فاطمه سلام الله علیها می‌رسد ، و البتّه درختان آن را باید قیمت کرد ، و یک هشتم قیمت آن را به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله داد . خوب ، این قانون ارث اسلام است که همه قبول دارند ، امّا امروز ابوبکر لعنة الله علیه حدیثی را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرد که پیامبران از خود چیزی به عنوان ارث باقی نمی‌گذارند . با این حدیث ، فدک بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله از بیت المال ، حساب می‌شود و حضرت فاطمه سلام الله علیها هیچ حقّی در آن ندارد . مردم ، باور کرده‌اند که واقعا پیامبر صلی الله علیه و آله این حدیث را گفته است . امّا ناگهان صدای حضرت فاطمه سلام الله علیها در فضای مسجد می‌پیچد :😭😭 ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻