eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
😄🌺👊😄ر وز سوم یا چهارم ماه شوال، سال روز هلاکت متوکّل عباسی مبارک باد(2) ✅ اهانت متوکّل به حضرت هادی علیه السلام و وعده حضرت به کشته شدن متوکّل روایت شده است که در عید فطر آن سالی که متوکّل در آن سال کشته شد ، متوکّل امر کرد که همه بنی هاشم به صورت پیاده از مقابل او عبور کنند ، و منظور او از این دستور آن بود که حضرت هادی علیه السلام در مقابل او راه رود. پس درحالی که متوکّل به یکی از  غلامانش تکیه کرده بود، بنی هاشم و حضرت هادی علیه السلام از مقابل او عبور کردند. در این شرائط بنی هاشم به حضرت عرض کردند: ای سرور ما ، آیا در این عالم کسی نیست که دعایش مستجاب شود و ما را از این فرد رها نماید؟ حضرت به ایشان فرمود: در این عالم ، کسی هست که تکه ای از ناخن او از شتر قوم ثمود گرامی تر است! هنگامی که قومِ ثمود شتر را کشتند ، بچه آن شتر به سوی خدا ناله کرد و خداوند سبحان به آن قوم فرمود: سه روز در خانه هایتان از زندگی بهره برید که وعده خداوند ، حتمی و انجام شدنی است. پس بعد از سه روز متوکّل کشته شد ، و روایت شده است که وی در چهارم شوّال سال 247 به هلاکت رسید. (بحارالأنوار، ج50 ،ص209-210 به نقل از عیون المعجزات) ✅ ماجرای قتل متوکّل متوكل ندیمى داشت بنام «عباده مخنّث». عباده در مجلس متوكل متكّایى روى شكم خود زیر لباسش مى ‏بست و سر خود را كه موهایش ریخته بود، برهنه مى ‏كرد و در برابر متوكل به رقص مى ‏پرداخت و آوازه خوانان هم صدا چنین مى ‏خواندند: «این مرد طاسِ شكم گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله، اهانت به امیرالمؤمنین علیه السلام بود. متوكل نیز شراب مى‏خورد و می خندید. در یكى از روزها كه عباده طبق معمول به همین كیفیت مسخرگى مى‏كرد، منتصر فرزند متوکل در مجلس حاضر بود. وى از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید كرد. عباده از ترس ساكت شد. متوكل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بیان كرد. در این هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امیرالمؤمنین! آن كسى كه این شخص اداى او را در مى‏آورد و مردم مى ‏خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب مى ‏شود. اگر خود مى ‏خواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. پس متوكل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد كه هم صدا این شعر را بخوانند: «غار الفتى لابن عمّه    رأس الفتى فى حِرِ امّه» این جوان به خاطر پسر عمویش به غیرت در آمد. سر این جوان درفلان مادرش باد! (کامل ابن اثیر، ج7، ص5-6) به دنبال این قضیه بود كه منتصر با نقشه قبلى با همكارى تركان، پدر را به قتل رساند.(مروج الذّهب، ج4، ص38) ✅ تاریخ هلاکت متوکّل مرحوم شیخ بهایی در توضیح المقاصد ، ومرحوم محدّث قمی در وقایع الایام ، روز سوم شوّال را روز هلاکت متوکل عبّاسی گزارش می کنند.( توضیح المقاصد ، ص26/ وقایع الایام ، ص65) مرحوم محدّث قمی در تتمۀ المنتهی و مرحوم آیۀالله نمازی در مستدرک سفینۀالبحار می نویسند: قتل متوکل ، در سوم یا چهارم شوال سال 247 در سامرا واقع شد.( تتمّۀ المنتهی، ص323/مستدرک سفینۀالبحار، ج6 ،ص65) متوکل حدود 15 سال حکومت کرد و سرانجام در سنّ 41 سالگی به درک واصل شد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😄🌺👊😄 روز سوم یا چهارم ماه شوال، سال روز هلاکت متوکّل عباسی مبارک باد(4) ✅ محیی الدین عربی و متوکل محیی الدّین عربی، در کتاب فتوحات مکّیّه، متوکل را در زمره اقطاب صوفیه به شمار می آورد که هم دارای خلافت ظاهری بوده و هم از خلافت باطنی بهره مند بوده اند: لكنّ الأقطاب المصطلح ... لا يكون منهم في الزّمان إلاّ واحد، و هو الغوث أيضاً، و هو من المقرّبين، و هو سيّد الجماعة في زمانه، و منهم من يكون ظاهرَ الحكم و يحوز الخلافة الظاهرة كما حاز الخلافة الباطنة من جهة المقام كأبي بكر و عمر و عثمان و علي و الحسن و معاوية بن يزيد و عمر بن عبد العزيز و المتوكل، و منهم من له الخلافة الباطنة خاصّة و لا حكم له في الظاهر كأحمد بن هارون الرشيد السبتي و كأبي يزيد البسطامي؛ و أكثر الأقطاب لا حكم لهم في الظاهر.(فتوحات مکیّه، ج2، ص6) قطب مصطلح در هر زمان جز یک نفر نمی باشد، و او همان غوث است که از مقرّبین (درگاه الهی) محسوب می شود و وی، سرور و آقای همه در زمانش می باشد. بعضی از این اقطاب، غیر از خلافت باطنی، خلافت ظاهری نیز داشته اند، نظیر ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن بن علی، معاویة بن یزید، عمر بن عبدالعزیز، و متوکّل. و بعضی از این اقطاب فقط خلافت باطنی داشته اند و از پادشاهی بی بهره بوده اند، مانند احمد بن هارون الرشید و بایزید بسطامی. البته اکثر اقطاب، پادشاهی ظاهری نداشته اند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واجب‌تر از نان شب عبارت "واجب‌تر از نان شب" را بسیار شنیده‌ایم. از این عبارت وقتی استفاده می‌کنیم که می‌خواهیم اهمّیت بسیار بالای مطلبی را بیان کنیم. واجب‌تر از نان شب برای ما آدما مختلف و متفاوته؛ ولی برای ما شیعیان در این زمانه آن‌چه واجب‌تر از نان شب به‌نظر می‌رسد این است که ..... 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین سيد علیرضا هاشمی اینستاگرام    |     تلگرام
💐عبادتی بزرگ و عجیب 💐 در مجالس صدوق از امام صادق علیه السلام روایت شده است که شخصی نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم آمد و عرض کرد : شخصی با سفر کردن به چین مال زیادی به دست آورده لذا مورد حسادت دوستان و خویشان واقع شده است پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند : مال دنیا هر چه زیادتر باشد زحمت صاحبش بیشتر می شود،،،، غبطه به حال ایشان نخورید مگر کسی که مالش را در راه خدا بذل کند، سپس فرمودند : آیا می خواهید به شما خبر دهم از کسی که مال او کم، ولی غنیمت او از همه بیشتر است و آنچه او مهیا کرده از خیرات، در خانه ی عرش رحمان محفوظ است؟ اصحاب عرض کردند : بلی یا رسول الله فرمودند : پس نظر کنید به این مردی که می آید، اصحاب چون نظر کردند ؛ دیدند مردی از انصار است با لباسی کهنه، آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند : در این روز انقدر طاعات و خیرات از این مرد بالا رفته است که اگر بر همه ی اهل آسمانها تقسیم شود نصیب آن که از هم کمتر باشد، آن است که جمیع گناهان او آمرزیده شود و بهشت به او واجب شود عرض کردند : او به واسطه ی چه عملی به این همه درجات و ثواب ها نایل گشنه است، پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند : از خود او سؤال کنید، پس اصحاب جملگی متوجه او شدند و فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم را به او خبر دادند و به او مرحبا گفتند : و آن گاه از عمل او پرسیدند : او در پاسخ گفت : امروز از خانه بیرون آمدم چون دیر شد گفتم : به حاجت امروز نمی رسم با خود گفتم، امروز از پی آن خواسته نمی روم و در عوض آن به روی و چهره حضرت آقا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام نظر می کنم تا اینکه امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام را پیدا کرده و به او نگریستم، زیرا من از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم شنیدم که فرموده بود : نظر کردن به روی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام عبادت است قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : النظر علی وجه علی ٍ عبادة و ای عبادة، در اینجا پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به آن مرد انصاری فرمودند : ای مرد انصاری به جهت تهیه ی غذای عیال خود اقدام کردی و چون میسر نشد آن را بدل کردی به نظر کردن به روی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام در حالتی که دوستی او در دل تو جا داشت و اعتقاد به فضل او نموده ای،،، آن گاه حضرت فرمودند : این نظر کردن به روی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام بهتر است از برای تو از این که به اندازه دنیا زر سرخ داشته باشی و همه از آن تو باشد و همه آن را در راه خدا انفاق کرده باشی و بدان که به عدد هر نفسی که در رفتن بسوی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام کشیده ای شفاعت هزار نفر را در قیامت خواهی کرد، پس به شفاعت تو حق تعالی چندین هزار هزار نفر را از آتش جهنم آزاد خواهد کرد. 📚 غاية المرام علامه بحرانی، باب 91، حدیث اول. 1001 نور از فضایل امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام ص 306 📚 @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ 🚩 هر روز را با سلام بر شما آغاز می‌کنیم! سلام بر شما ... که صاحب‌اختیار مایی! به آفتاب بگو، زیر سقف، تاریک است یک آشیانه شما را یاد می‌کند هر روز «کَرَم نما و فرودآ که خانه، خانه‌ی شماست.» •••• 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
حرم
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - دویست • سی دو✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت - دویست • سی سوم✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 📢📢 همراهان گرامی: ✋پس از بررسی اجمالی روایات فصل 47 ، باب 3⃣ کتاب ، تحت عنوان: ✔" خداوند متعال به دست حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف معجزات انبیا را ظاهر می سازد تا حجت بر دشمنان تمام گردد و نیز در اینکه میراث انبیا و پرچم حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله با اوست." ..و اشاره به تنها 4⃣ روایت ، 1⃣ روایت از منابع جماعت عمریه 👳 ، و 3⃣ روایت از منابع شیعی ، از مجموع 15 روایت منقول در این فصل 👈👈 ، بررسی فصل 48 را آغاز می کنیم…👌…… ✍…در این فصل از کتاب ، 42 روایت تحت عنوان: ✔" حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف ظاهر نمی شود مگر پس از امتحانی دشوار و پس از واقع شدن مؤمنان در تنگناهای سخت و بلاهای بزرگ." جمع آوری شده است و به جهت رعایت اختصار ، تنها به بیان 4⃣ روایت ، 2⃣ روایت از منابع جماعت عمریه 👳 ، و 2⃣ روایت از منابع غنی✨ شیعی اکتفا خواهیم کرد... با ما همراه باشید…🌼… 📕📗🔍🔎📘📙
ضمن خیر مقدم به اعضای محترم جدیدالورود کپی و استفاده از مطالب این کانال، با لینک و بی لینک جایز و حلال است.🌷🌷🌷
سلام علیکم🌹 🔴 میگم : تویی که تا حالا اینقدر خوندی ، چند بار به معنی زیارت عاشورا توجه کردی ❓🤨❔ واقعا حیفه 💔 خودمون با کسلی و تنبلی خودمون ، خودمون رو از این معارف بزرگ محروم میکنیم 😑🤦🏻‍♂️😞 همین الان برو و زیارت عاشورا رو با معنیش بخون ✅ قول میدم بهت که خیلی لذت ببری 🤩😍 التماس دعا ی فرج 🤲🏻 یاعلی ❤
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🆕 سلسله جلسات کوتاه 🔺 🖼إعرف امامك !! امام زمانت را بشناس !! ▫️در بیان استاد 🔸قسمت • اول : وجوب و لزوم شناخت حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف 💚 🌐..نشر حداکثری در دیگر کانال ها با اسم و نام کانال خود شما دوستان بلامانع است و باعث خوشحالی جناب استاد و ما می گردد •••• 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ چرا به «علی بن یقطین» دستور رسید مانند عمریه وضو بگیرد؟! ◀️«علی بن یقطین» از یاران حضرت امام صادق و حضرت امام کاظم علیهماالسلام بود، که در دستگاه عباسیان نفوذ کرده و چنان پیش رفته بود که به مقام وزارت هارون‌الرشید لعنةالله‌علیه رسیده بود. حضرت امام موسی الکاظم علیه‌السلام او را دوست داشتند و بهشت را بر او بشارت داده بودند. وی که چهار سال از امام علیه السلام بزرگ‌تر بود، در سن 58سالگی و یک سال پیش از شهادت امام علیه السلام، از دنیا رفت. علی بن یقطین، چنان مورد اعتماد عباسیان بود که امین، ولی‌عهدِ هارون، بر جنازه‌اش نماز خواند.▶️ 🔸از محمد بن فضل نقل شده است که گفت: میان شیعیان اختلاف شد که آیا مسح پا از انگشتان تا برآمدگی پاست، یا از برآمدگی پا تا انگشتان؟ 🔸به همین خاطر علی بن یقطین (در نامه‌ای) خطاب به حضرت امام کاظم علیه‌السلام نوشت: 📜«فدایتان شود! شیعیان در مورد مسح پا دچار اختلاف شده‌اند. پس اگر صلاح می‌دانید، به خطِ خودتان برایم بنویسید که تکلیفم در مورد آن چیست؟ تا إن‌شاءالله، انجام دهم.» 🍃(در پاسخ) حضرت امام کاظم علیه‌السلام نوشتند: 📜« آن‌چه را که در مورد اختلاف در وضو ذکر کردی، فهمیدم، و آن‌چه را که تو را به آن امر می‌کنم، این است که آب را سه بار مضمضه کنی (در دهان بگردانی)، و سه بار استنشاق کنی (در بینی بکشی)، سه بار صورت خود را بشویی و دست در موی ریشت کنی، و دستت را (از انگشتان) تا آرنج بشویی، و تمام سرت را مسح کنی، و بیرون و داخلِ گوشَت را مسح کنی، و سه بار پایت را تا برآمدگی پا بشویی، و از این (روشِ وضو گرفتن) تخلف نکنی.» 🔸وقتی نامه به علی بن یقطین رسید، از آن‌چه در مورد مسئله، برایش مرقوم شده بود، تعجب کرد، چراکه دقیقاً مطابق فتوای اهل سنت بود! 🔸آن‌گاه گفت: «مولایم بهتر می‌داند که چه گفته و من مطیعِ امر او هستم.» 🔸پس (علی بن یقطین، از آن پس) به‌خلاف تمامِ شیعیان، طبق آن دستورالعمل وضو می‌گرفت، تا از دستور حضرت امام موسی الکاظم علیه‌السلام اطاعت کرده‌باشد. 🔺(از طرفی) عده‌ای نزد هارون‌الرشید لعین، از علی بن یقطین سعایت (بدگویی و سخن‌چینی) کردند و گفتند که او شیعه است و از مخالفین شماست. 🔺هارون‌الرشید لعین به برخی از نزدیکانش گفت: «گزارش‌های زیادی در مورد علی بن یقطین به من رسیده و او را متهم می‌کنند که مخالف ماست و به تشیّع گرایش دارد، اما من تا به حال کوتاهی‌ای از او ندیده‌ام. او را بارها آزموده‌ام، اما چیزی از آن اتهامات برایم ثابت نشده‌است. دوست دارم به صورتی که متوجه نشود مذهبش را بیازمایم و بی‌گناهی‌اش بر من ثابت شود.» 🔺اطرافیان گفتند: «ای امیر‌المؤمنین! شیعیان در وضو گرفتن، خلاف دیگران عمل می‌کنند و آن را خلاصه می‌کنند؛ چنان‌که نمی‌بینید پاهاشان را (مانند غیرشیعیان) بشویند (بلکه تنها مسح می‌کنند.) پس به نحوی که متوجه نشود، در گوشه‌ای وضویش را نظاره کنید و او را بیازمایید.» 🔺هارون‌الرشید لعین گفت: «بله، این کار مذهبش را مشخص می‌کند.» 🔺مدتی او را رها کردند و (بعد) برای کاری به خانه‌ای فرستادند، تا این‌که وقت نماز شد - و علی بن یقطین چنین بود که همواره در اتاقی به تنهایی وضو می‌گرفت و نماز می‌خواند - پس زمانی که وقت نماز شد، هارون‌الرشید لعین از پشت پرده‌ی اتاق، طوری که علی بن یقطین او را نبیند، به نظاره ایستاد. 🔹علی، مقداری آب خواست تا وضو بگیرد. آن‌گاه (مانند عمریه) سه بار مضمضه کرد و صورتش را شست و دست در ریش برد و دستانش را به سمت آرنج سه بار شست و سر و گوشش را مسح کرد و پاهایش را شست، در حالی که هارون‌الرشید او را می‌دید. 🔹هارون لعین، وقتی این صحنه را دید، اختیارش را از دست داد و از پشت پرده بیرون آمد و به او گفت: «هر که گمان کند تو از شیعیان هستی، دروغ گفته‌است، ای علی بن یقطین!» 🔹بعد از آن‌که رابطه‌ی میانشان خوب شد، نامه‌ای از حضرت امام موسی الکاظم علیه‌السلام به او رسید که (در آن نوشته شده‌بود): 📜«ای علی بن یقطین! از این لحظه، چنان‌که خداوند امر فرموده‌است، وضو بگیر؛ صورتت را کامل بشوی، و دستانت را نیز از آرنج بشوی، و جلوی سر و روی پاهایت را با آب باقی مانده‌ی وضویت مسح کن. دیگر از این‌جهت بر تو هراسی نیست. والسلام.» 📚 الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد (للشیخ المفید)، ج‏2، ص227 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📝 پانوشت: در مورد رابطه‌ی علی بن یقطین با امام علیه السلام و خدماتش به شیعیان، ماجراهای جالب دیگری نیز نقل شده‌است، که با اندکی جستجو در اینترنت، قابل مشاهده است. ⚪️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚪️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸بنا به دستور دکتر شیخ سلطان القاسمی امیر شیخ نشین شارجه امارات از روز جمعه ۱۱ ماه مبارک سال جاری ۲۰۲۴میلادی ، مساجد شيعه در این امارت مجاز هستند که نمازهای سه گانه واجب را براساس فقه و آداب و رسوم  مذهب تشیع با ذکر «اشهد ان علی ولی الله» و «حی علی خیر العمل» ، جاری و بکار ببرند؛ ←قابل ذکراست که دکتر شیخ سلطان القاسمی سنی مذهب و ایرانی الاصل از بندر لنگه از استان هرمزگان می‌باشد و رساله دکتری خود را با تفسیر امیرالمؤمنين علیه‌السلام اخذ كرده است که حائز اهمیت است. 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت102 پیمان مرا دم در خانه پیاده می کند و خودش می رود.
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس‌ࢪرویایی💗 قسمت103 بیشتر از آنی که فکرش را بکند خریدارش هستم. در جواب تمام حرف هایش می گویم: _هیچ وقت فکرشو نکردم که سرنوشت این مسیر رو چید تا از پاریس و هنری که عاشقانه دوستش داشتم دل بکنم و بیام توی سازمانی که بودن توش حکمش اعدامه! انگار عجله دارد که گفته هایم را به پایان برسانم. سوالش را خیلی رک می پرسد:" پس چی غیر از سرنوشت باعثش شد؟" قاشق در دستم را در ماهیتابه رها می کنم. نگاهم به زمین است و لب می زنم: _دِل... همه‌ی اینا کار دلم بود. اون گفت که برگرد اون گفت که آرتیست شدن رو به بودن باهاش بفروش. مَ... من رهاش کردم تا تو رو بدست بیارم. نگاهش جوری می شود‌. رنگ تعجبی درون شان لمس نمی کنم. دستش را آهسته روی دستم می گذارد. _پشیمونی؟ سریع سرم را به طرفش برمی گردانم. _نه! اصلا! تو چی؟ پشیمونی؟ لبخند ملیحی به قاب چهره اش اضافه می کند:" منم اصلا!" اشتهایم با مزه‌ی عشق کور شده. دوباره لقمه ای را به دستم می دهد. نگاهم به لقمه می افتد و خنده و اشکم در هم قاطی می شود. پیمان هم با خنده‌ی من می خندد. بشقابی را برای پری غذا می کشم و روی سینی با نان برایش می برم. با چشمم پله ها را می پایم تا به بالا برسم. _اجازه هست؟ با گفتن حتما وارد می شوم. مثل همیشه اتاقش پر شده از کاغذ و روزنامه! کاغذ ها را با عجله جمع می کند تا بتوانم پایم را جایی بگذارم. لبخندی می زند و به میز گوشه ای اتاق اشاره می کند و سینی را رویش می گذارم. بعد هم کناری می نشینم و می پرسم: _چیکارا میکنی؟ ظاهراً سرت شلوغه! خنده میان صحبتش می دود و سپس می گوید: _کار؟ کارای اصلی رو که شما میکنین. _نه بابا! به املت ها اشاره می کنم و لب می زنم:" پیمان درست کرده. حتما بخوری!" چشمانش از تعجب گرد می شود. _پیمان؟ اوه! خدا رحم کنه. معلوم نیس چی شده! یاد خاطره‌ی اولین دیدار مان می افتم. _به ماکارونی های شما نمیرسه! منظورم را خوب می فهمد و تنها به خنده قانعت می کند. سکوت در میان مان مواج می شود و با قدرت خودش را به دهان مان می کوبد. کمی در اتاق سر می چرخانم. وقتی حرفی نمی ماند بلند می شوم. پری وقتی می بیند بلند شده ام برمی خیزد و انگشت اشاره اش را بالا می آورد و می گوید: _یه.. یکم صبر کن! به دست هایش نگاه می کنم که در حال زیر و رو کردن برگه هاست‌. یک مشت برگه را به طرفم می گیرد و توضیح می دهد:" برای تبلیغات سازمانه. فردا ببر تو کوچه و خیابون پخشش کن." به همراه باشه ای برگه ها را از او می گیرم. لبخند می زنم و شب بخیر می گویم. در اتاقش را که می بندم آهسته پله ها را پایین می آیم. پیمان از خستگی کنار رادیو خوابش برده‌. رادیو را خاموش می کنم و پتو می آورم و رویش می کشم. در زیر نور زرد رنگ اتاق به برگه ها نگاه می اندازم. بالای صفحه نوشته شده شهدای مجاهدین خلق:" محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان و..." در پایان برگه هم شعاری را در حمایت از طبقات ضعیف جامعه گفته. خمیازه ای می کشم و برگه ها را کنار جا لباسی می گذارم. جایم را پهن می کنم و بی معطلی پلک هایم را می بندم. صبح با خوردن باد ملایمی به صورتم بلند می شوم. پنجره‌ی اتاق باز شده و باد بهاری از آن به داخل می آید‌. مثل اکثر اوقات خبری از پیمان نیست. با یک حساب سر انگشتی می فهمم امروز پنجشنبه است. یاد دلتنگی ام برای پدر می افتم اما می ترسم با رفتنم به آن جا گیر بیافتم. در آخر که تصمیمم را می گیرم با چادر خوب صورتم را می پوشانم و از خانه با آن برگه ها خارج می شود. تاکسی به قبرستان می رسد و کرایه اش را می دهم. یادم نیست کدام قطعه و با اشارات چشمی به آنجا نزدیک می شوم‌. از جلو رفتن به پیش قبر خودداری می کنم. کنار قبری دیگر می نشینم و دستم را روی سنگش می گذارم‌. در دل از پدر عذر میخواهم که بر خلاف تمام آرزو هایش حرکت می کنم. گلی که خریده ام را سر همان قبر می گذارم و به طرف قطعه ای که مادر در آنجا دفن شده می روم. قبرستان حال عجیبی دارد. خاک قبرستان آدم را به خودش می گیرد و ترس مرگ را در می کارد. با خودم فکر می کنم می شود من هم روزی از سیانور استفاده کنم؟ من دل و جرئت کشتن خودم را دارم؟ با همه‌ی این فکر ها راه برایم کوتاه می شود وقتی می ایستم که قبر مادر پیش پایم است. با عجله به سمت دیگری می روم و روی قبر دیگری دست می گذارم. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت104 به همین قدر اکتفا می کنم و از قبرستان خارج می شوم. قدم ها در اینجا آهسته برداشته می شوند و آنچه بیشتر جای تامل دارد سرنوشت آدمی است. یعنی در مارکسیسم چگونه مرگ یاد می شود؟ در اسلام چه؟ جواب هیچ کدامش را نمی دانم و همین ندانستن کلافه ام می کند‌. وقتی توی تاکسی می نشینم از تنها بودنم استفاده می کنم و به آرامی دست می برم به کیفم. صدای خش خش برگه ها زیر انگشتانم مرا حرص می دهند. بالاخره یک برگه را در می آورم و با پا به زیر صندلی می برم. همان موقع راننده صدایم می زند و از ترس قالب تهی می کنم. _بله؟ _نگفتین کجا میرید! نمی دانم کجا بروم اما یک فکری به ذهنم می رسد. _برین بازار. سری تکان می دهد و سرعتش را بالا می برد. با صدای هیاهوی مردم و بوق ماشین ها سر بالا می آورم. کرایه را می دهم و از ماشین بیرون می آیم. در زیر چادر از گرما در حال هلاکت شدن هستم. گوشه ای می روم و چادر را از سرم باز می کنم و توی کیف می گذارم. به مغازه های شلوغ سر می زنم و گاهی کاغذ را در جایی جاسازی می کنم. با در آوردن هر کاغذ قلبم از کار می افتد و با در آمدن از مغازه دوباره به تپش در می آید. بی اختیار به مغازه ای می رسم که لباس مردانه دارد. خوشحال وارد آن می شوم و پیراهن ها را از نگاه می گذرانم. مرد فروشنده کنارم می آید و با صدایش مرا از حس و حالم خارج می کند. _چه رنگی می پسندین؟ به پیراهن دو جیب که راه راه آبی و سفید است اشاره می کنم. روی شانه هایش هم با تکه پارچه و دکمه کار شده بود. مرد فروشنده قدش را بلند می کند و از روی قفسه برمی دارد. بعد هم روی میزش می گذارد و برایم باز می کند. نگاهم به وسط بازار می افتد. چند مرد دور هم جمع شده اند وقتی به دست شان نگاه می کنم کپ می کنم. برگه ها را در دست داشتن و به مردم نگاه می کنند. از ترس سریع نگاهم را از آنان می گیرم. حرف های فروشنده و تعریف هایش از جنس و طرح پیراهن برایم کم رنگ می شود. مدام با دست با روسری ام ور می روم تا نتوانند چهره ام را ببنند. مطمئنم از این حجم ترسی که درون صورتم جمع شده همه چیز را با یک نگاه می فهمند. کمی به طرف در مایل می شوم و می بینم یکی از آن مرد ها به طرف مغازه ای می آید که من هستم. حس می کنم الان است که از پا بیافتم. سرش را داخل می آورد و به مرد فروشنده می گوید: _آق یحیی توی مغازه‌ی شما هم ازین برگه ها انداختن خرابکارا؟ مرد به او نگاه می کند و می گوید که نه. باشه ای می گوید و اندک نگاهی به من می اندازد. از نگاه طولانی اش نفسم بند می آید. صدایی از بیرون بلند می شود که بگیریدش! بگیریدش! همه‌ی توجه ها به بیرون است و آن مرد هم می دود. پسرکی از لای جمعیت دوان دوان گذر می کند. بقیه هم در فکر این که او مسئول این کار است به دنبالش می افتند. فرصت را غنیمت می شمارم. پول پیراهن را حساب می کنم و با گام های بلند از بازار خارج می شوم. باقی برگه ها که کمتر از شش عدد است را در مغازه های اطراف بازار پخش می کنم و فوری با اتوبوس تا یک جاهایی به خانه برمی گردم. با بسته شدن در نفس راحتی می کشم. کیف را همان دم در رها می کنم. پارچ را از توی یخچال بیرون می آورم و کمی در لیوان خالی می کنم. بعد از سر کشیدن آب چادر را از توی کیف در می آورم. آن را باز می کنم و چند باری تکان می دهم. چروک هایش با تکان نمی رود و بیخیال همانطور روی جا لباسی آویز می کنم. به روی گاز که خالی است نگاه می کنم. بعد از در آوردن لباس هایم پای گاز می ایستم و شروع می کنم به پختن ماکارونی. جز این غذا چیز زیادی دیگری یاد ندارم. به خودم یادآوری می کنم حتما یک کتاب آشپزی بخرم. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✴️ یکشنبه 👈26 فروردین/ حمل 1403 👈5 شوال 1445👈14 آوریل 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🐪 حرکت سپاه امیرالمومنین علیه السلام به سوی صفین "36 هجری." 😭 ورود مسلم بن عقیل به کوفه "60 هجری" ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ✅صدقه صبحگاهی مطلوب و رفع اثر نحوست کند. 📛امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛از قسم خوردن. 📛و دیدار با روساء اجتناب شود. 👼 مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است. 🚘مسافرت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج سرطان است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️خرید و فروش کالا و املاک. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️درختکاری. ✳️و استحمام نیک است. 🔵امور نگارش ادعیه و حرز و نماز آن خوب نیست. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، باعث زردی رنگ می شود. 😴😴تعبیر خواب. خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم... و چنین استفاده میشود که خواب بیننده اندک ازردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد. 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
45.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به بچه شیعه های ما گفتند عمر به اسلام خدمت کرده.😳 عمر ملعون نه فقط به اسلام بلکه به دنیا لطمه وارد کرده. او با دانش مخالفت میکرده . بعضی از نفهم ها میگویند او آشنا به روح اسلام بود. عمر ملعون اگر آشنا به روح اسلام بود با امیرالمومنین مخالفت نمیکرد . غصب خلافت نمیکرد. غصب خلافت او اسلام را نابود کرد. به چه جراتی میگویند او آشنا به روح اسلام بود😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡 @haram110
04.mp3
3.65M
من حیدرُ دوست دارم حتی بیشترِ مادر و پدرم..💛 @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واجب‌تر از نان شب عبارت "واجب‌تر از نان شب" را بسیار شنیده‌ایم. از این عبارت وقتی استفاده می‌کنیم که می‌خواهیم اهمّیت بسیار بالای مطلبی را بیان کنیم. واجب‌تر از نان شب برای ما آدما مختلف و متفاوته؛ ولی برای ما شیعیان در این زمانه آن‌چه واجب‌تر از نان شب به‌نظر می‌رسد این است که ..... 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین سيد علیرضا هاشمی اینستاگرام    |     تلگرام
Untitled 3.mp3
18.62M
هواتو کردم اباعبدالله دورت بگردم اباعبدالله❤️ | حاج | @haram110
بسم الله الرحمن الرحیم سلام عليكم با توجه به این منبع عظیم آرامش در توقيع امام زمان صلوات الله علیه👇 اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ، وَلَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الَّلاْواءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم که اگر جز این بود، دشواری‌ها و مصیبت‌ها بر شما فرود می‌آمد و دشمنان، شما را ریشه کن می‌نمودند. ❗️تقاضای تأملی بیشتر👇 ۱. فرازی از زیارت آل یس علیهم السّلام: وَأَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقٌّ لَارَیْبَ فِیها یَوْمَ ﴿لَایَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً﴾ ۲. آیه‌ی ۱۵۸ سوره انعام: هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ ۗ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا ۗ قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ. به‌جا و ضروريست فرصتی متفاوت برای شناخت امام زمان صلوات الله علیه و حال و وظیفه ما نسبت به ایشان گذاشته شود شاید چندان فرصتی نباشد وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج والعافية والنصر 🍃🌹🍃🌹🍃 یاعلی 🤚🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما گدای‌ امام حسین نیستیم، غلام امام حسینیم 💥 البته گدایی نیز اشکال ندارد ولی کمالش و زیباترش غلامی است