4_6001052817073117377.mp3
6.17M
🌺👏😃من حیدری ام دشمن هرچی دشمن علی ام- صادق تهرانی زاده
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6001052817073117381.mp3
6.07M
🌺❤️⭐️عزیز خدا ساقی کوثر - صادق تهرانی زاده
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 چهارشنبه
🔹 ۵ دی/ جدی ۱۴۰۳
🔹 ۲۳ جمادی الثانی ۱۴۴۶
🔹 ۲۵ دسامبر ۲۰۲۴
🌎🔭👀
💠 مناسبتهای دینی
💫 ولادت حضرت عیسی مسیح علیهالسلام
▪️ وفات محقق حلی رحمةاللهعلیه
🌓 امروز قمر در « برج عقرب» است.
🦂 امروز ساعت ۱۱:۳۸ قمر وارد برج عقرب میشود.
💠 مناسب برای امور زیر است:
خرید زمین کشاورزی
از شیرگرفتن کودک
تحقیق و تفحص
پاکسازی پوست
کشیدن دندان
جراحی چشم
امور حفاری
بذرافشانی
درختکاری
آبیاری
⛔️ ممنوعات
نوره مالیدن
امـــور ازدواجــی
امور مربوط به حرز
نوشتن سند و قرارداد
امـور اسـاسی و زیربنایی
👶 زایمان
نوزاد پاک و روحیات پاکی دارد.
🚘 مسافرت
کراهت دارد.
👩❤️👨 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب چهارشنبه)
کراهت دارد.
🌎🔭👀
🩸 حجامت، خوندادن و فصد
خوب نیست.
💇♂ اصلاح سر و صورت
موجب روبراه شدن امور میشود.
✂️ ناخن گرفتن
خوب نیست، موجب بدخلقی میگردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است.
کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. انشاءالله
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیهٔ ۲۳ سوره مبارکه مؤمنون است.
﴿﷽ لَقَد أرسَلنَا نُوحًا إلیٰ قَومِهِ فَقٰالَ یَا قَوم...﴾
خواب بیننده را از جانب بزرگی، خیر و خوبیِ باور نکردنی برسد.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز چهارشنبه
«یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین میگردد.
☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به:
💞 امامکاظم علیهالسلام
💞 امامرضا علیهالسلام
💞 امامجواد علیهالسلام
💞 امامهادی علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب روز سهشنبه آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان مییابد.
💞 سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
«اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
🌺
🌎🌺🍃
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۷۱ _ای خدا....
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۷۲
میدانست مردش الان، دلخور است.از درون ناراحت است.گرچه بخندد و دنبالش بدود.او را بگیرد و قلقلک دهد.غمی دارد که با این چیزها برطرف نمیشود.
همسرش را صدا زد برای شام....
یوسف پای سفره نشست. چقدر سفره شان شبیه آقابزرگ و خانم بزرگ بود. با همان صمیمیت.. به همان دلنشینی..
یوسف طرح روی املت را دید....
اما طوری رفتار کرد که انگار ندیده. حسش خوب نبود. غذا را خورد و بدون هیچ حرفی به اتاق برگشت.
ریحانه دلخور نبود. میدانست حال مردش را که سخت است برایش، و نتوانسته در عرض کمتر از دو ماه ٣٠ میلیون تومان داشته باشد تا خانه رهن کند.
میفهمید، همه اینها ظاهر اوست. اما غمش، مشکلش اصل ماجراست...
ریحانه باهمه در تماس بود....
خانواده خودش، خانواده همسرش، دوستانش.اما دوست نداشت مشکلش را کسی بداند.اگر یوسفش بفهمد. چقدر ناراحت میشد. میدانست حتی یوسف هم چیزی به کسی نگفته است. دوست نداشت #اقتدارمردش را زیر سوال ببرد..
.
.
.
نیمه اول آبان بود..
با پول سرویس طلای ریحانه خانه ای رهن شد. اثاث کشی کردند.
.
.
ریحانه به خانه جدید و شرایط جدیدش که آمد حوصله اش سر رفته بود. آنجا زن حاجی بود گاهی باهم رفت و آمد داشتند. و
مردش هم که از صبح تا شب نبود. خودش بود و خودش، در شهری غریب.
باید خودش را سرگرم میکرد. ادامه تحصیلش را گذاشته بود وقتی از شیراز برمیگردند. چند کلاس ثبت نام کرد. گل چینی، خوشنویسی، والیبال....خیلی خوب بود برنامه اش. تا بعدازظهر کلاس میرفت. و #قبل_از آمدن یوسفش، او خانه بود. کم کم توسط مسجد محله شان، به حلقه صالحین پیوسته بود. دیگر چنان خودش را سرگرم کرد، و مطالعه میکرد که نخواهد غر بزند. و نتواند بهانه گیری کند..
نزدیک ظهر بود.....
با صدای آیفون، قلمش را زمین گذاشت. متعجب بود.کسی آنها را در این شهر نمیشناخت. یوسفش که کلید داشت. پس کیست؟ شاید حاج حسن دوست پدرش باشد..
به خیال اینکه حاج حسن است. پشت ایفون رفت. رسمی صحبت میکرد.
_بفرمایید کیه؟!
سمیرا_ باز کن ریحانه منم.
ریحانه لحظه ای شک کرد. پس سکوت کرد.
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۷۳
ریحانه لحظه ای شک کرد. پس سکوت کرد.
سمیرا_ مگه نمیگم باز کن.بهت یاد دادن اینجوری از مهمون پذیرایی کنی؟؟
ریحانه_ عه...سمیرا خانم شمایید؟ ببخشید نشناختم.بفرمایین.
سمیرا، تنها، با چمدانی، عصبانی وارد خانه شد...ریحانه جلو رفت و گرم بااو احوالپرسی کرد. سمیرا خیلی سرد و خشک جوابش میداد.
ریحانه_ چه عجب خانم.خیلی خوش اومدی. از این ورا. آدرس خونه ما رو از کجا آوردی؟!
سمیرا با عصبانیت گفت:
_از ننه یاشار
این چه طرز حرف زدن بود. ریحانه شکه شده گفت
ریحانه_ چیزی شده سمیرا جون!؟؟
سمیرا_ خوبه والا. خوش بحالت.اومدی شیراز از هیچی هم خبر نداری
ریحانه لبخند زد.سکوت کرد. عکس العمل ریحانه همه خشم سمیرا را از بین برد. بغض گلوی سمیرا را میفشرد.در آغوش ریحانه رفت و بلند گریه کرد.
_اومدم چن روز خونتون بمونم هیچکسی نمیدونه.با یاشار دعوام شده اون نامرد بی همه چیز......
گریه امان نداد بقیه حرفش را بزند
ریحانه_باشه عزیزم.حالا خودتو ناراحت نکن قدمت سرچشم گلم تا هروقت دوست داشتی بمون.ولی بذار به خاله شهین بگم تو اینجایی نگرانت میشن..
_نه نمیخام کسی بفهمه.حالم از همشون بهم میخوره.
دای اذان از گوشی ریحانه بلند شد....
سمیرا فهمید، که ریحانه دل دل میکند برای اقامه نمازش. بی رودربایستی گفت:
سمیرا_ تو برو نمازت بخون.
به روی صندلی پشت میز اشاره کرد
_من همینجا میشینم
ریحانه_ ناراحت نمیشی؟!
سمیرا_ناراحت؟ نه بابا برو
ریحانه به اتاق رفت.وضو داشت.سجاده را باز کرد. چادرش را پوشید.نیت کرد...
سمیرا به جای نشستن، چرخی زد. نگاهی کرد.چقدر ساده بود زندگیشان.هیچ سنخیتی نداشت با زندگی خودش.هنوز هم ریحانه، همان ریحانه بود.
یادش افتاد به مراسم هایی که گرفته بودند. چقدر با کینه میخواست مراسم را بهم بزند.چقدر همه چیز را مسخره کرده بود.چقدر دلش میخواست ریحانه به یوسفش نرسد.اما نشد..!
اشکش سرازیر شده بود. دری کنار آشپزخانه نیمه باز بود، جلوتر رفت، روشویی را که دید،خواست صورتش را بشوید. وارد شد. نگاهی به خودش در آینه کرد.مقابل روشویی ایستاده بود. اشکهایش مثل باران بهاری سرازیر شد.چقدر بدبخت بود.چقدر حقارت را تحمل کرده بود در این مدت.
بچه دار نمیشدند.دکتر ها رفتند. هزینه ها کردند. اما هیچ.
سمیرا به طمع پول یاشار و یاشار برای زیبایی سمیرا.اما نه سمیرا صاحب پول یاشار شد.و نه یاشار جذابیت ظاهری همسرش او را پایبند زندگی کرد.
عجب #زندگی_ای.. عجب #امتحانی..
سمیرا در افکار خود غرق بود که صدای تلفن خانه بلند شد.چند بوق خورد. نمیدانست بردارد یا نه.
تلفن روی پیغامگیر رفت....
یوسف_ بانو جانم. ریحان دلم. نیستی خونه؟؟ مسجدی!؟ اومدی خونه یه پیام بده، کارت دارم تا ۵ کلاسم طول میکشه. دیر میام.مراقب خودت باش.یاعلی
سمیرا مات و متحیر به جملات، لحن و نوع حرف زدن یوسف بود.برایش باور کردنی نبود. چه جملات شیرینی.چه لحن عاشقانه ای. مگر مردان دلبری میدانستند.مگر مردان عاطفه داشتند؟
جملات یوسف را مدام تکرار میکرد.....
مدام تکرار میکرد و گریه میکرد. چقدر گدای محبت شده بود. چقدر تلاش کرده بود تا به چشم یوسف بیاید اما بیثمر بود.
ریحانه نمازش را خواند.بطرف سمیرا رفت. لبخندی زد. تعارفی کرد که بنشیند. شاید مهمانش درددل داشت.
سمیرا روی صندلی پشت میز دونفره شان نشست..
ریحانه پیامی به یوسفش داد...
_سلام حبیب دلم، سمیرا اومده خونمون، ولی کسی نمیدونه، بیزحمت میوه حتما بخر. مراقب خودت خیلی باش.یاعلی
با این خبر میخواست به او برساند که همسرش، بدون خبر وارد خانه نشود.
به آشپزخانه رفت.شربتی درست کرد. کمی سویا خیس کرد که نرم شود. تا برای ناهار ماکارانی درست کند.
با شربت و شکلات نزد سمیرا برگشت.. که روی میز دونفره بود از میهمانش پذیرایی کرد.
تا ساعت ۴ عصر حرف زدند..
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
✔️وجود ابوبکرزندیق مملو از #شرک است(فقط از منابع خودشان)...
⭕️قال أخبرني رجل من أهل البصرة قال سمعت معقل بن يسار يقول انطلقت مع أبي بكر الصديق رضي الله تعالى عنه إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا أبا بكر للشرك فيكم أخفى من دبيب النمل.
🔻مردی از اهالی بصره مرا روایت کرده که از معقل بن یسار شنیدم که می گفت همراه ابوبکر صدیق«زندیق» رضی الله تعالی عنه به نزد پیامبر صلی الله علیه «واله»و سلم رهسپار شدیم پس پیامبر فرمود ای ابوبکر یقینا شرک در وجود شما از راه رفتن مورچه مخفی تر است.
📜ادب المفرد/بخاری/ص۱۵۵.
امام و خلیفه امتشان که اینگونه مبتلا به شرک باشد وای به حال بقیه ...
بخاری؟ شرک؟ مورچه؟ ابوبکر؟ 🧐
••••
🔴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🔴
🔺أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
⚠️ آیا همراهی ابابکر زندیق با حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله در هنگام هجرت و حضور ابابکر زندیق در غار فضیلتی برای آن ملعون محسوب می شود⁉️ قسمت - یکم ✔️
در ابتدا نگاهی به آیه 📖 40 توبه میاندازیم:
إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.
اگر او [حضرت پیامبر اکرم محمد مصطفی صلى الله علیه وآله] را يارى نكنيد قطعا خدا او را يارى كرد هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند او را [از مكه] بيرون كردند و او نفر دوم از دو تن بود آنگاه كه در غار [ثور] بودند وقتى به همراه خود میگفت اندوه مدار كه خدا با ماست، پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنها را نمی ديدند تاييد كرد و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست تر گردانيد و كلمه خداست كه برتر است و خدا شكست ناپذير وحكيم است (۴۰/توبه)
🔰 ماجرای هجرت ، یکی از بارزترین نقاط زندگی ابابکر زندیق شمرده می شود ؛
برخی از علمای عمریه ،نقطهء اوج فضائل ابوبکر😀 را همراهی او با حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله در ماجرای هجرت و آیهء ۴۰/توبه را از فضائل بی بدیل ابوبکرزندیق می شمارند.
✅ در ابتدا بررسی نکات تاریخی جالب این حکایت
⏪ جالب است بدانیم که حکایت های بسیاری وجود دارد که نشان می دهد ابوبکرزندیق علی رغم میل باطنی خویش ، حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله را همراهی کرده است‼️‼️
این حکایت ها - که در منابع جماعت سقیفه نیز کم نیست - بیان می کند که ابوبکرزندیق خروج حضرت پیامبراکرم صلیاللهعلیهواله را مشاهده کرده و قصد داشته است که به مشرکان اطلاع دهد‼️‼️ در نتیجه حضرت پیامبراکرم صلیاللهعلیهواله او را به اجبار با خود همراه می کنند تا نتواند خروج حضرت پیامبراکرم صلیاللهعلیهواله را گزارش دهد ؛
به این نمونه از کتب اهل تسنن توجه کنید :
👤 ابوالقاسم بن صباغ مالکی می نویسد :
✍..امر رسول الله صلی الله علیه و آله علیاً فنام فی فراشه و خشی من ابن ابی قحافه ان یدلهم علیه فأخذه معه و مضي الي الغار
✍..پیامبر صلی الله علیه و آله به علی(علیه السلام) دستور داد که در بسترش بخوابد و از جانب ابوبکر«زندیق» نگرانی داشت که قریشیان را به سوی او هدایت کند ، پس دست او را گرفت و به غار برد.
🎴دربارهء این فراز تاریخ ، احتمالات دیگری نیز وجود دارد که در کلیپی که در ادامه خواهد آمد به آن اشارتی خواهد شد ؛
📚شب های پیشاور ص۳۷۷ به نقل از کتاب النور و البرهان ابن صباغ مالکی
🔴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔴
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..