* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت129
✍ #میم_مشکات
سیاوش حرفی نزد، تنها دستانش را محکم تر دور راحله گرفت. چقدر منتظر شنیدن این جمله بود. چند لحظه ای که گذشت، بازوهای راحله را گرفت و کمی عقب برد، جوری که صورتش مقابل صورت خودش باشد و گفت:
-قول میدم هیچ وقت نذارم از گفتن این جمله پشیمون بشی
پیشانی راحله را بوسید و ادامه داد:
-اگه امروز نمیدیدمت دیگه دست و دلم به کتاب نمیرفت. سید رو هم خل کرده بودم از بس عنق شده بودم
و بعد با یاد اوری قیافه صادق بیچاره که پیشنهاد داده بود سیاوش برود و "نامزد خانمش" را ببیند و دست از سر سید بردارد که بتواند درس بخواند، خنده اش گرفت.
راحله سرش را پایین انداخت و با خجالت گفت:
-منم همین طور
سیاوش اخمی ساختگی کرد و با لحنی متعجب پرسید:
-مگه شما عنق شدن هم بلدی?
راحله همان طور که سرش پایین بود جواب داد:
-نه،دلتنگی رو میگم...کلافه شده بودم
سیاوش دست برد زیر چانه راحله و صورتش را بالا آورد و با لحنی پر از اشتیاق و مهر، با صدایی آرام گفت:
- پس بذار خوب نگاهت کنم که برا چند روز انرژی بگیرم...
راحله چشمانش را به چشمان دریایی سیاوش دوخت:
- چشم قربان!
سیاوش دستان راحله را کمی فشار داد:
- امروز درس و کتاب تعطیل، بریم بیرون یه دوری بزنیم. پیشنهاد خانم چیه?
-من دوست دارم بریم یه جایی ولی نمیدونم شما دوست داری یا نه!
-کجا?
-بریم آستانه، سید علاء الدین حسین
-چرا بدم بیاد?
-گفتم شاید دلت یه حای تفریحی بخواد!
-دل ما هرچی دل شما بخواد میخواد! البته در دوران نامزدی از این سوسول بازیا داریما! بعد ازدواج از این خبرا نی! من میشم اقای خونه و شما باس بگی چشم!
سیاوش این را گفت، ابروهای مردانه اش را در هم کشید و یکی شان را بالا برد، صدایش را کلفت کرد و ادامه داد:
-اهااای ضعیفه! پس چی شد این پیاز? د بیار اون لامصبواز دهن افتاد این ابگوشت!
و بعد گویا بچه ای در اتاق باشد به گوشه ای خیره شد:
-بچه بتمرگ سر جات اینقد نق نزن... سرمون رفت! اهای زن، بیا این بچه رو ببر بو گندش همه جارو برداشت
راحله غش کرده بود از خنده. سیاوش با همان ابروهای تا به تا شده گفت:
- پاشو آماده شو میخوام ببرمت پابوس اقا. اون موهاتم بپوشون. صدای هر و کر هم نشنوم ها...روتم محکم بگیر...
راحله از بس خندیده بود، چهره اش گلگون شده بود و چشم هایش می درخشید:
-چشم سایه سرمون! هرچی شما بگین! فقط اول اجازه بدین این دکمه پیرهنتون رو که شل شده بدوزم
سیاوش نگاهی به دکمه کرد و گفت:
-دستت درد نکنه..عجب منزل کدبانویی گرفتیم ها! خوش ب حالمان!
و راحله همان طور که داشت میرفت تا نخ و سوزن را بیاورد صدایش در میان خنده هایش گم شد:
-پس پیرهنت رو در بیار تا من بیام!
وقتی برگشت، سیاوش را دید که زیرپوش به تن و پیرهن به دست روی صندلی نشسته است. راحله پیراهن را گرفت و گفت:
- تو که اینقد گرمایی هستی برای چی زیرپوش میپوشی?اونم آستین دار
-بعضی پیرهنا نازکن، نمیشه با رکابی یا بدون زیرپوش پوشیدشون. دوست ندارم بدنم پیدا باشه. حتی لباس جذب هم نمیپوشم، خوشم نمیاد با بدنم جلب توجه کنم... اینم از اثرات رفاقت با سیده دیگه... محجبه مون کرده
و خندید.
سیاوش حق داشت. بدن متناسبش در لباس چسبان جلب توجه میکرد. البته از مدل های کمر باریک و بازو پف دار نبود، ولی هیکلی ماهیچه ای داشت. راحله ساکت بود و همان طور که سرش مشغول دوخت و دوز بود لبخندی دلنشین روی لبش نشست. خوشش آمد از این حیا و ریز بینی سیاوش: مرد با حیا مگر کم نعمتی ست?
دو تا کوک دیگر زد و نخ را چید:
-بفرما! اینم پیرهن شما..ااا این چیه?چرا بازوت کبود شده?
سیاوش پیراهن را گرفت و درحالیکه میپوشیدش گفت:
-وقتی شما اسب میبینی و از ذوق دست مارو فشار میدی همین میشه دیگه
راحله ماتش برد:
-واقعا?
سیاوش رو به اینه کرد تا یقه اش را درست کند. وقتی برگشت راحله را دید که با صورتی مغموم ایستاده بود:
-چی شد منزل جان?
راحله نیم لبخندی به این لحن سیاوش زد:
-دستت.. فکر نمیکردم اینقدر محکم گرفته باشم... چرا چیزی نگفتی
سیاوش اخمی کرد و با همان لحن فیلم فارسی طورش گفت:
-دیگه چی ضعیفه? واسه ما افت داره واسه این چیزا رو ترش کنیم!
و دست راحله را گرفت:
-وا کن اون اخم هارو .. تا من میرم آبی به سرو صورت بزنم تو هم لباستو بپوش تا بریم ...
چقدر راحله این اخم های مهربان را دوست داشت....
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت130
✍ #میم_مشکات
زیارتشان را کردند. توی حیاط، روی صندلی های مشرف به گنبد نشسته بودند. سیاوش گفت:
-آدم یاد امامزاده صالح تهرون می افته
دست کرد از جیب کتش جعبه کوچکی در آورد:
-اینو میخواستم زودتر بهت بدم اما جور نمیشد. فک کنم امشب و اینجا، بهترین موقعیت باشه
دست چپ راحله را گرفت و انگشتری را که خریده بود در انگشت حلقه راحله انداخت. انگشتر طلای زرد بود با یک نگین درشت، بیضی شکل و برجسته عقیق سرخ
-وااای سیاوش خیلی قشنگه... خیلی
-گفتم لابد این بچه حزب اللهی ها از این مدل انگشترا برا عشقاشون میگیرن، سید رو بردم که نظر بده. اگه خوشت نیومده بگو تا برم یقه صادق رو بگیرم
و خنده کنان ادامه داد:
-دقت کردی اگ سید نبود من نمیدونستم چطوری زن داری کنم? خدایی رفیق خوبیه...
راحله که خنده های سیا لبخند روی لبانش اورده بود گفت:
-تو مراسم دیدمش، بنده خدا حتی سرشم بالا نیاورد... قیافه ش ادمو یاد شهیدا میندازه
سیاوش خنده کنان گفت:
-بدجور نور بالا میزنه و بوی شهادت میده!
بعد خیره به آسمان و با لحنی که سابقه نداشت گفت:
-خدا حفظش کنه... خیلی مدیونشم... برای خیلی چیزا
و رو کرد به راحله و گفت:
-میدونی حتی زودتر از من فهمید که عاشقت شدم!! همون روز معذرت خواهی!! از خودمم بیشتر میشناستم
و خندید. راحله با عشق قهقه های سیاوش را نگاه میکرد: چقدر دوست داشتی ست این آدم!
- خدا برات نگهش داره سیاوشم
- هممم... موافقم
راحله کمی با انگشترش بازی کرد، سیاوش که گویا از ترکیب رنگ سرخ انگشتر و پوست سفید راحله خوشش امده بود گفت:
-نمیدونم رسم اینجور چیزا چیه ولی دیدم هیچی برات نگرفتم... دوست داشتم یه یادگاری داشته باشی...
بعد نگاهش را از گنبد به سمت راحله چرخاند:
- یه چیزی که نشون بده مال منی!
راحله قند در دلش آب شد. چه حس خوبی بود این مال کسی بودن. نه به معنای تملک، اینکه بدانی کسی هست که برایش مهم است حال تو... که مواظبت است... اینکه تورا بخواهد برای خودش!
راحله دست های سیاوش را گرفت و به کبوترهایی که روی زمین نشسته بودند خیره شد:
-صادقانه بگم، هیچ وقت فکر نمیکردم به آدمی مثل تو بله بگم. نه اینکه بد باشی، بالاخره با هم تفاوت داشتیم. میدونی که چی میگم? البته الان معتقدم تفاوتمون بیشتر ظاهریه...ولی هرچی بود، خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاد. کنارت یه حس خاصی دارم. یه حس یکی بودن. حس اینکه میتونم کنارت رشد کنم. یجور جفت و جور بودن. دقیقا انگار یه روح داشته باشیم
بعد نگاهش را در نگاه سیاوش دوخت:
-میدونم که کنارت خوشبخت میشم!
سیاوش کمی سکوت کرد. این سکوتش مختص وقتهایی بود که سرشار میشد از غرور و خوشی. راحله میدانست، برای همین ناراحت نمیشد. انتظار نداشت سیاوش جواب حرفهایش را حتما با کلام بدهد... هرکسی شیوه خودش را دارد برای ابراز خوشحالی... سیاوش کمی خودش را جابجا کرد تا شانه به شانه راحله شود، دستش را دور شانه راحله گرفت و محکم ب خودش فشرد. راحله سرش را بالا گرفته بود و سیاوش را نگاه میکرد و سیاوش هم خیره به گنبد امامزاده گفت:
- نعمت های زندگی من کم نبودن اما شاید تو بهترینش باشی
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت131
✍ #میم_مشکات
سیاوش ساندویچ ها را گرفت و سوار ماشین شد:
-خب خانم جان! کجا بریم این ساندویچ ها رو میل بفرماییم!!
راحله پلاستیک را عقب گذاشت و خنده کنان گفت:
-نمیدونم! جاش فرق نداره فقط سقف نداشته باشه*
نیم ساعت بعد، روی چمن های حاشیه بلوار چمران نشسته بودند. هر دو پاهایشان را دراز کرده بودند و ساندویچ هایشان را گاز میزدند. سیاوش قطره سسی را که روی چادر راحله ریخته بود پاک کرد:
-راجع به حرفهات فکر کردم. مثالت در مورد چادر خیلی مرتبط نبود!
راحله کمی از نوشابه اش را خورد:
-میدونم!
-خب?
-فقط خواستم بگم هرچیزی که آدم رو اذیت میکنه الزاما کنار گذاشته نمیشه. خیلی چیزا اذیت میکنن. همین دکترا گرفتن، سخت نیست?
-چرا، ولی در عوض چیزای دیگه به دست میاری
راحله آخرین لقمه ساندویچش را قورت داد:
-خب پس مهمه که عوض سختی چی به دست میاری
-مثلا?
-منطقی صحبت کنیم?
-حتما
راحله چادرش را مرتب کرد، پاهایش را کنار هم جفت کرد و روبروی سیاوش نشست:
-خدا گفته حجاب. جدای از فواید دنیایی و اجتماعی ش، وقتی من نشون بدم که برای حرف اون احترام قائلم وبه عشق اون سختی رو تحمل میکنم، خب خودش رو به دست میارم، ارزش نداره?
سیاوش متفکر نگاهی به راحله کرد ولی جوابی نداد. راحله دستهایش را سر زانو هایش گره کرد و چانه اش را روی دست هایش گذاشت و خیره به عابر های پیاده روی بالای چمن ها گفت:
- میدونی سیاوش، حجاب داشتن یجور مهربونیه. مهربونی من نسبت به دنیا و اخرت ادم های اطرافم. میتونم بگم به من ربط نداره اما دوست ندارم من مسبب اسیب بقیه باشم. ایا کسی بخاطر اینکه مهربونیش فراتر از این دنیاست قابل سرزنشه?
سیاوش ساکت به چشم های فندقی رنگ و متفکر راحله چشم دوخته بود. وقتی بلند شدند سیاوش که روبروی راحله ایستاده بود، روسری راحله را مرتب کرد و لبه های چادر را به هم چسباند و با چشمش اشاره ای به چادر راحله کرد و گفت:
-از این مهربونیت خوشم اومد
و لبخند زد:
-بفرمایید مهر بانو! خوشی تعطیل، باید تشریف ببریم سر کتاب دفتر
راحله سوار شد، در را بست و رو به سیاوش گفت:
-شما که ترم آخرته! راحت میشی...راستی جشن فارغ التحصیلی ندارین?
-چرا! یه کارایی میکنن!
-منم میتونم باهات بیام?
-من که از خدامه ولی خب تو شاید دوست نداشته باشی کسی بفهمه نامزدیم!
راحله در حالیکه به خیابان خیره بود لبخندی زد و گفت:
-چرا دوست نداشته باشم?
و سیاوش لبخند رضایت بخشی زد از این جواب مثبت در لفافه!
پ.ن:
*دیالوگی از فیلم دلشکسته
#ادامه_دارد...
⭕️ فتنه و آزمایش !❗️
✍حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید، چرا که موجب نابودی منافقان خواهد شد...¹
🚩بـعـضـے از نـشـانـه هـاے عـمـومـے در آخـــرالـزمــان... #علائم_عمومی_ظهور :
1⃣ آرزوے کمـے فرزنـــد
✍حضرت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
«رستاخیز بر پا نمی شود تا آن که کسی پنج فرزند دارد آرزوی چهار فرزند کند. و آنکه چهار فرزند دارد می گوید: کاش سه فرزند داشتم ، و صاحب سه فرزند آرزوی دو فرزند دارد. و آن که دو فرزند دارد، آرزوی یک فرزند بنماید. وکسی که یکی فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندی نداشت.»²
2⃣ شـهوتـــ گرایـے و لـذت جویـے
✍ عفّت ونجابت زنان و مردان آخر الزّمانی در تاخت و تاز اسب وحشی شهوت تاراج می گردد و روح ایشان به لجن زاری بدبو از بی عفّتی و هواپرستی تبدیل می گردد: "همّ و غم مردم (در آخر الزّمان) به سیر کردن شکم و رسیدگی به شهوتشان خلاصه می شود، دیگر اهمیّت نمی دهند که آنچه می خورند #حلال است یا حرام؟ و اینکه آیا راه اطفای غرایزشان مشروع است یا نامشروع؟!³
✍ زنان در آن زمان، بی حجاب و برهنه و خودنما خواهند شد. آنان در فتنه ها داخل، به شهوت ها علاقه مند و با سرعت به سوی لذّت ها روی می آورند. خواهی دید که زنان با زنان ازدواج می کنند. درآمد زنان از راه خودفروشی و بزهکاری تأمین می گردد. آنان حرام های الهی را حلال می شمارند و بدین سان در جهنّم وارد و در آن جاودان می گردند اگر توبه نکنند.
3⃣ مـرگــهـای ناگهــانـے
✍حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«قیامت برپا نمی گردد، تا این که مرگ سفید ظاهر شود. گفتند: ای رسول خدا!؟ مرگ سفید چیست ؟ فرمود : مرگ ناگهانی.»⁴
4⃣ جنـگــ و کشتـار⚔
✍ حضرت سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند:
«پیش از ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کشتارهای پیایی و بی وقفه رخ خواهد داد.»[5]
🚩 حضرت امام محمدالباقر علیه السلام فرمودند:
برخی از فقها میخواهند حکم قتل حضرت را بدهند، ولی زورشان نمیرسد! (و لو لا ان السیف بیده لأفتى الفقهاء بقتله)[6]
📚1-میزان الحکمه، حدیث 15748
2-فردوس الاخبار ،ج 5،ص227
3-اصول کافی، ج8، ص42
4-الفائق ، جلد 1 ،ص141
5-الغیبه نعمانی ص271
6-شرح أصول الکافی 563/1
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
▫️🔳 ماجرای اشخاص منافق و سگ درنده▫️🔲
▫️در کتاب کاشف الحق از ابی عریره روایت است صبحی با حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و اله) نماز گذاردیم و بعد از ادای نماز یکی از صحابه امده گفت:
👈یا رسول الله گذر من به در خانه فلان شخص افتاد سگی در خانه دارد سر راه من را گرفته جامه مرا درید و ساق پای مرا مجروح کرد و از ادای نماز صبح در خدمت شما محروم شدم
👈روز دیگر شخصی امد به همان نوع از آن سگ شکوه کرده پای وی را مجروح نموده.
🚩حضرت پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) متوجه خانه آن شخص شد و به او فرمودند :
تو را سگی است عقور , قتل او واجب است
پس آن مرد به درون خانه رفته ریسمانی به گردن سگ کرده بیرون آورد.
و چون سگ چشمش بر حضرت پدر محمد مصطفی صلی الله علیه واله افتاد به زبان آمده گفت:
السلام علیک یا رسول الله🖐
🔺چه چیز شما را به اینجا اورده و سبب قتل من چیست؟
♦️حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله فرمودند : تو فلان و فلان را پای مجروح ساخته و قتل سگ درنده واحب است.
آن سگ به زبان فصیح گفت: 👇
🔹یا رسول الله این دوشخص از منافقانند
و حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) را دشمن میدارند و نسبت به ملازمان آن حضرت ناسزا میگویند و سب میکنند و مرا غیرت دوستی دامن گیر شده پای این دو منافق را گزیدم ,
و چون حضرت این کلمات را از آن حیوان شنید که سگیتش بهتر از منافقان بود به صاحب سگ سفارش نمود که با او مشفقانه رفتار نماید چون صاحب سگ مشاهده این حال نمود گفت:
🔸یا رسول الله هرگاه این حیوان ایمان به تو و اهلبیت تو دارد من چه سگی باشم مثل ان منافقان که اقرار به دوستی تو و اهلبیت تو نیاورم؟
از سر صدق و یقین ایمان اورده توفیق رفیق او گردید👉
و هرکه با حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب و ائمه معصومین(علیهما السلام) دشمن باشد صدبار از سگ کمتر است و مکان و ماوای او در وسط سقر خواهد بود
▫️◽️ترک کن تو جور با آل نبی
ور نه قطعا که تو کمتر از سگی ▫️◽️
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
هدایت شده از حرم
4_5947498285743736265.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110
حرم
سلام دوستان گلم می خوام یک پیج خیلی مفید بهتون معرفی کنم که مطمئنم از فالو کردنش سود می کنید 😉 بر
سلام دوستان گلم هر کدوم از عزیزان که لینک این پست رو می خواد لطفا پی وی پیام بده چون ایتا لینک بقیه شبکه های اجتماعی رو غیرفعال میکنه ممنونم🙏🙏🙏
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق💥 مشهد💥
💢 پنجشنبه
🔹25 فروردین ماه 1401هجری شمسی
🔹 12 رمضان الکریم 1443 هجری قمری
🔹 14 آوریل 2022 میلادی
🔸اذان صبح: 4:31
🔸طلوع آفتاب: 6:00
🔸اذان ظهر: 12:32
🔸غروب آفتاب 19:04
🔸اذان مغرب : 23: 19
🔸نیمه شب شرعی : 23:47
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ✳️ قم ✳️
💢 پنجشنبه
🔹 25 فروردین ماه 1401هجری شمسی
🔹 12 رمضان الکریم 1443 هجری قمری
🔹 14 آوریل 2022 میلادی
🔸اذان صبح: 5:10
🔸طلوع آفتاب: 6:37
🔸اذان ظهر 13:07
🔸غروب آفتاب: 19:38
🔸اذان مغرب : 19:56
🔸نیمه شب شرعی : 0:23
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ❣️تهران❣️
💢 پنجشنبه
🔹 25 فروردین ماه 1401 هجری شمسی
🔹 12 رمضان الکریم 1443 هجری قمری
🔹 14 آوریل 2022 میلادی
🔸اذان صبح: 5:05
🔸طلوع آفتاب 33: 6
🔸اذان ظهر: 13:05
🔹اذان عصر 16:44
🔸غروب آفتاب: 36: 19
🔸اذان مغرب : 19:54
🔹اذان عشا: 20:45
🔸نیمه شب شرعی : 0:21
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
#دلنوشته_رمضان
سحر دوازدهم....
✍ دوازدهمین، بزم عاشقی مان رسید...؛ دلبرم
دوازده... عدد عاشقی من است....
من از چشمان دوازدهمین تجلی تو در زمین، روي ماهت را شناخته ام... و راه نور را یافته ام.
❄️دلبر دردانه من...؛
همه اعداد، در زمین تو، یک طرف...
#منتظر_ترین عدد زمین و آسمانت، یک طرف...
❄️چه رازی در آن ریخته ای، که هر بار به زبانم سرازیر میشود.. ؛ غم همه عالم را به یکباره در جانم می ریزد!!!
👆دوازده سحر است...که آغوش گشوده ای به روی من... تا کمی درد تنهایی ام را التیام ببخشی...
اما اله بی همتای من...؛
درد من...با یکی دو سحر، دوا نمی شود...
من، گمشده ای دارم که آیینه تمام قد تو، در زمین است.
من بدون او... راه آغوش تو را هزار بار گم کرده ام....
❄️چاره ای نمی کنی...محبوب من؟؟
یک اذن بيگاه تو، تمام آوارگی هزار ساله او را، و تمام درد غریب سینه مرا، به یکباره درمان می کند.
❄️دوازدهمین سحر ضیافتت..... پر است از بوی نرگسین پیراهن یوسفم...که سالهاست همه اهل زمین را، به حیرت وا داشته است....
❣مرا.....به لمس نگاهش، اجابت کن...خداااا
یا مجیب الدعوات
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
هدایت شده از حرم
4_538225570454962326.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
هدایت شده از حرم
4_5843930535289685707.mp3
22.86M
#دعای_مجیر_سماواتی⬆️
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
🌸✨ #دعای_روز_دوازدهم
🔅بسم الله الرحمن الرحیم
✨🌸 اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والكَفافِ واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من كلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِكَ یا عِصْمَةَ الخائِفین.
✨🌼 خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش وپاكدامنى وبپوشانم در آن جامه قناعت وخوددارى ووادارم نما در آن بر عدل وانصاف وآسوده ام دار در آن از هر چیز كه میترسم به نگاهدارى خودت اى نگه دار ترسناكان.
🌱التماس_دعا
📚منبع: مفاتيح الجنان
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
✴️ پنجشنبه 👈25 فروردین / حمل 1401
👈12 رمضان 1443 👈14 آوریل 2022
🕋 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹مراسم عقد اخوت بین اصحاب پیامر صلی الله علیه و اله و سلم.
📚 نزول انجیل بر عیسی علیه السلام.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️روز خوش یُمن و خوبی برای امور زیر است:
✅ شرکت زدن و امور شراکتی.
✅ خرید رفتن.
✅ مسافرت.
✅ دکان باز کردن.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅شکار و صید و دام گذاری.
✅ جابجایی و نقل و انتقال.
✅ امور زراعی و کشاورزی.
✅ و خواستگاری و عقد و ازدواج خوب است.
🤒 مریض امروز زود خوب می شود .
👶 زایمان خوب و نوزادش صالح و عفیف و متدین خواهد شد.ان شاءالله.
🚘 مسافرت : سفر خوب است.
❎نماز نافله در شب های ماه مبارک رمضان.
🔵نماز مستحبی شب سیزدهم.
(چهار رکعت) در قالب دو نماز دو رکعتی و در هر رکعت بعد از سوره حمد ۲۵ مرتبه قل هو الله احد خوانده میشود.
♥️ثواب: امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: چون این نماز را بخواند در روز قیامت همانند برق جهنده از صراط عبور خواهد کرد ان شاءالله.
🔭احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ نو بریدن و پوشیدن.
✳️ آغاز امور آموزشی و تعلیمی.
✳️ امور زراعی و کشاورزی.
✳️ خرید باغ و زمین زراعی.
✳️ خرید رفتن.
✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️ ارسال کالاهای تجاری.
✳️داد و ستد و تجارت.
✳️ و خرید مسکن نیک است.
✳️ برای دریافت تقویم نجومی هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران"را در تلگرام و ایتا جستجو و به ما بپیوندید.
💑 امشب : امشب (شبِ جمعه ) ،پس از فضیلت نماز عشاء ،امید است فرزند از اَبدال و یاران امام زمان علیه السلام گردد.ان شالله
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث هیبت و شکوه می شود.
💉💉حجامت فصد خون دادن .
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث سلامتی است می شود.
🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب جمعه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 13 سوره مبارکه "رعد " است.
یسبح الرعد بحمده والملائکه من خیفته...
و مفهوم آن این است که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد و صدقه بدهد تا برطرف شود.ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد .
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸