eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️◽️ –•دوران غیبت قسمت🔖 پنجم 🌀اطلاع از محل زندگی حضرت... 👤مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ👤 قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِيرَةٌ وَ الْأُخْرَى طَوِيلَةٌ الْغَيْبَةُ الْأُولَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ شِيعَتِهِ وَ الْأُخْرَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِيهِ. •———••———••———••———••———• 🔺حضرت امام جعفرالصادق عليه السلام فرمود: براى حضرت قائم عليه السلام دو غيبت است: يكى كوتاه و ديگرى دراز،در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاى آن حضرت خبر ندارند، و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاى او خبر ندارند. 📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۱، ص: ۳۴۰ 🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
✅ خلافت‌ تا زمان دميدن صور در خاندان پیامبر علیه و علی آله السلام است و بس 📝 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : خداى تبارك و تعالى اسلام را بدست من آشكار فرمود و قرآن را بر من فرود فرستاد و كعبة را بدست من گشود و مرا بر همه آفريدگان برترى بخشيد و مرا در دنيا سرور فرزندان آدم كرد و در آخرت زينت بخش عرصه قيامت و داخل شدن به بهشت را بر پيغمبران ممنوع فرمود تا هنگامى كه من داخل شوم و بهشت را بر امتهاى پيغمبران ممنوع فرمود تا هنگامى كه امت من داخل بهشت بشوند 👈و جانشينى مرا پس از من تا هنگام دميدن صور در خاندان من قرار داد، پس هر كس به آنچه ميگويم كافر گردد به خداى بزرگ كافر شده است. 📚خصال شیخ صدوق جلد ۲، صفحه ۴۱۳ ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
15شوال، سالروز شهادت حضرت حمزه علیه السلام تسلیت باد ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑😢😢 امشب میان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و حضرت حمزه علیه السلام چه گذشت؟ حضرت صادق علیه السلام فرمود: آن شبی که فردایش حضرت حمزه علیه السلام به شهادت رسید، رسول خدا صلّی الله علیه و آله او را طلبید و به او فرمود: ای حمزه! ای عموی رسول خدا! نزدیک است که غیبتی طولانی برایت پیش آید. آن‌گاه که بر خدا وارد شدی و از شرایع اسلام و شروط ایمان از تو سؤال شد، چه پاسخ می‌دهی؟ جناب حمزه گریست و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! مرا راهنمایی، تفهیم و ارشاد نما. حضرت فرمود: به وحدانیت حق از روی اخلاص و رسالت بر حقّ من شهادت بده. حضرت حمزه عرض کرد: گواهی دادم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: به حقّانیت بهشت و دوزخ و صراط و میزان و بر حق بودن قیامت شهادت بده و به این حقیقت که هرکس مثقال ذرّه‌ای کار خوب یا عمل بد انجام دهد، هرآینه آن را می‌بیند و مشاهده می‌کند و گروهی در بهشت و جمعی در دوزخ قرار می‌گیرند. همچنین گواه باش که علیّ علیه السلام، امیرالمؤمنین است. همچنین اقرار کن به این حقیقت که ائمّه و پیشوایان دین از فرزندان علی، حسن، حسین و فرزندان حسین: می‌باشند. حضرت حمزه عرض کرد: به این حقائق، ایمان و تصدیق دارم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: همچنین تصدیق کن که فاطمه علیهاالسلام، سیّده نساء عالمین از اوّلین و آخرین است، و بانوی بانوان هستی است. عرض کرد: تصدیق می‌کنم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: گواهی ده که حمزه، سیّدالشّهدا، اسدالله، و اسد رسول خدا و عموی پیامبر خداست. در این هنگام، حضرت حمزه آنقدر گریست که به رو بر زمین افتاد و تصدیق نمود و پیوسته بر دیدگان رسول خدا صلّی الله علیه و آله بوسه می‌زد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: گواهی ده که جعفر، برادرزاده‌ات، طیّار و پروازگر در بهشت با فرشتگان است و همچنین محمّد و آل محمّد، خیرالبریّه و بهترین خلق‌اند. ای حمزه! بر سرّ و آشکار، و به ظاهر و باطن آنان، مؤمن و معتقد باش و حیات و مماتت را بر این حقائق و عقائد حقّه استوار ساز. دوست آنان را دوست و دشمنانشان را دشمن بدار. حضرت حمزه عرض کرد: همه این حقائق را پذیرفتم و اقرار و اعتراف دارم. خدا و شما را بر این امر گواه می‌گیرم و خدا در مقام شهادت کافی است. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: خداوند تو را در این مسیر حق، ثابت و پابرجا بدارد و توفیق ارزانی‌ات دارد. (بحار الأنوار، ج‏22، ص278-279 به نقل از الطُرَف) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😥😥😥 رسم گریه بر حضرت حمزه علیه السلام بعد از شهادت آن بزرگوار بعد از شهادت حضرت حمزه، هند، مادر معاویة از بغض و عداوتی که با حمزه داشت، جگر حمزه را طلبید و در دهان گذاشت، اما جگر او در دهانش به قدرت خدا سخت شد و از دهان بیرون انداخت، و از این جهت او را «آکلة الاکباد» گفتند. (منهاج البراعة، ج‏7، ص232) پس به بالین حمزه آمد، و گوش و بینی و اعضای آن جناب را مُثله کرد. (تفسير القمي، ج‏1، ص116-117) قتل حضرت حمزه در رسول خدا صلّی الله علیه و آله سخت تأثیر کرد و وقتی به مدینه تشریف آورد، کمتر خانه‌ای بود که از آن، بانگِ گریه و سوگواری به واسطه شهدای خود بلند نباشد لهذا رسول خدا صلّی الله علیه و آله اشک در چشمانش جمع شد و فرمود: «لَکنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاکی لَه‏»، یعنی حمزه در این روز گریه کن ندارد. انصار، وقتی این سخن را شنیدند، به خانه‌های خود رفتند و به زنان خود گفتند: بر کشتگان خویش گریه نکنید، و اوّل به خانه حمزه بروید و بر او بگریید، و سپس بر کشتگان خود، نوحه نمایید. بدین جهت پیامبر صلّی الله علیه و آله در حقّ آنها دعا کرد، و این رسم در میان زنان مدینه باقی ماند که در هر مصیبتی که روی می‌داد، نخست بر حضرت حمزه علیه السلام گریه می‌کردند و سپس برای مصیبت وارده بر خود عزاداری می‌کردند. (من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص183/ مسكن الفؤاد، ص108) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🗣رسم ساخت تسبیح از خاک قبر حضرت حمزه علیه السلام قبل از شهادت حسین بن علی علیه السلام حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت فاطمه علیهاالسلام، دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله، نخ پشمین بافته شده را به تعداد تکبیرات گره زده بود و آن را در دست می ‌گرداند و تکبیر و تسبیح می ‌گفت تا آن که حمزه بن عبدالمطلب شهید شد و تربت او را به کار گرفت و از آن تسبیح ساخت و مردم هم تبعیّت کردند. امّا وقتی حسین بن علی علیه السلام شهید شد، امر تسبیح به تربت او برگشت و به خاطر فضیلت و مزیّتی که داشت، تربت او برای تسبیح به کار گرفته شد. (مستدرك الوسائل، ج‏4، ص12- 13 به نقل از المزار الکبیر) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😥🤔اگر حمزه و جعفر زنده بودند، ... عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قال: أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً كَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلَا إِلَى مَا وَصَلَا إِلَيْهِ، وَ لَوْ كَانَا شَاهِدَيْهِمَا لَأَتْلَفَا نَفْسَيْهِمَا. (الکافی، ج۸، ص190) حضرت باقر علیه السلام فرمود: به خدا قسم! اگر حمزه و جعفر زنده بودند، آندو (ابابکر و عمر) به آنچه رسیدند نمی‌ رسیدند. و اگر (حمزه و جعفر) شاهد کارهای آن دو بودند، بی شک آندو را می کشتند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💡💡حضرت حمزه و حضرت جعفر بن ابیطالب علیهماالسلام، برترین اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله بعد از چهارده معصوم علیهم السلام عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ:‏ كُنْتُ جَالِساً بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله فِي مَرْضَتِهِ الَّتِي‏قُبِضَ فِيهَا، فَدَخَلَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلام ... قَالَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلام: وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ سَمَّيْتَهُمْ أَفْضَلُ؟ قَالَ: عَلِيٌّ بَعْدِي أَفْضَلُ أُمَّتِي، وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ أَفْضَلُ أَهْلِ بَيْتِي بَعْدَ عَلِيٍّ وَ بَعْدَكِ وَ بَعْدَ ابْنَيَّ وَ سِبْطَيَّ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وَ بَعْدَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِ ابْنِي هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام.‏(كمال الدين، ج‏1، ص263-264) سلیم بن قیس هلالی از جناب سلمان نقل می کند که گفت: در ایام بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله که به ارتحال آن بزرگوار منتهی گردید، در کنار بستر آن حضرت بودم. پس حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام وارد شد، ... پس حضرت فاطمه علیهاالسلام سؤال کرد: کدام یک از این عدّه که نام بردید، برتر از دیگران می باشند؟ رسول خدا صلِّ الله علیه و آله فرمود: علیّ علیه السلام بعد از من افضل امّت من است، و بعد از علیّ و تو و بعد از دو پسرم حسن و حسین، و بعد از اوصیای از پسرم حسین، برترین اهل بیتم حمزه و جعفر می باشند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
15 شوال، وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام تسلیت باد ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑 پانزدهم شوّال، روز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام مرحوم آیۀالله نمازی شاهرودی در «مستدرک سفینۀالبحار»، روز پانزدهم ماه شوّال (سال 252 هجری) را روز وفات جناب عبدالعظیم حسنی گزارش می کند. (مستدرک سفینۀالبحار ، ج6 ، ص66) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🗣🗣👌 پاداش زیارت قبر حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 1) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ بَعْضِ أَهْلِ الرَّيِّ قَالَ:‏ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ علیه السلام، فَقَالَ: أَيْنَ كُنْتَ؟ فَقُلْتُ: زُرْتُ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیه السلام. فَقَالَ: أَمَا إِنَّكَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِيمِ عِنْدَكُمْ، لَكُنْتَ كَمَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ علیه السلام.‏ (كامل الزيارات، ص324) یکی از اهالی رى نقل می کند: نزد حضرت هادی علیه السلام رفتم. آن حضرت فرمود: كجا بودى؟ عرض كردم: به زيارت حضرت حسين بن على عليهما السّلام رفته بودم. حضرت فرمود: آيا نمى ‏دانى اگر قبر عبد العظيم را كه نزدتان هست زيارت كنى، مثل آن است كه حسين بن علی عليه السّلام را زيارت كرده ‏اى. 2) قَالَ الرّضا علیه السلام: مَنْ زَارَ قَبْرَهُ (عبدالعظیم)، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ.‏ (مستدرك الوسائل، ج‏10، ص368 به نقل از حواشی شهید ثانی بر خلاصة الأقوال) حضرت رضا علیه السلام فرمود: هرکس قبر عبدالعظیم را زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
❗️❗️مشروعیت سب و لعن از دیدگاه جماعت عمریه ❗️❗️ !¡؟ ▫️◽️ قسمت 🔖 اول ✔️ ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
* 💞﷽💞 🖤♥️ با چشمهای اشکبار ‌نگاهش کردم و تکرار کرد: _ بخور معصوم جان، تو تازه زایی، حرص و جوش برات خوب نیست. بغض کرده لب برچید و ادامه داد: - ای خاک سیاه تو روی منِ مادر که شرمنده‌ی تو و خونواده‌ت شدم. به پدر و مادرم فکر کردم و برادرهام و به عکس العمل مردم روستا، وای خدای من! چقدر نفسم تنگ بود، بعد از این، چه جوری بین این مردم زندگی کنم؟ دوباره لرزش بدنم شروع شد، انگار‌ رعشه گرفته بودم. فرخنده‌سادات، لیوان رو تا نزدیک لبهام بالا آورد و مظلوم نگاهم کرد، از شدت بغض و غم نمی‌تونست حرفی بزنه. لحظه‌یی دلم به حالش سوخت، اون پیرزن تقصیری نداشت. دستش رو رد نکردم اما دندونهام، متوالی و به شدت روی لبه‌ی لیوان می‌خورد. هر چه تلاش کردم تا کمی از مایع درون لیوان رو بخورم بی‌فایده بود و روی چونه و لباسم‌ می‌ریخت. آروم لیوان رو پس زدم. _ ن...نمی...تونم...بخ...ورم. مریم نق می‌زد و حاج بابا سعی در آروم کردنش داشت. محمدرضا هم شدید گریه می‌کرد و فاطمه از پسش بر نمی‌اومد. خودم هم که به هم ریخته بودم و با این وضع بچه ها، به هم ریخته‌تر شدم. کاش تنهام می‌گذاشتن. کاش کویر برهوتی بود که برم اونجا و بشینم یک دل سیر گریه کنم و جیغ بزنم و مویه کنم. پیرزن بینوا سرش رو تکون داد و با گوشه‌ی روسریش، اشکش رو گرفت و گفت: - کاش مرده بودم و همچین روزی رو نمی‌دیدم. این چند روز حاج مصباح داره دق می‌کنه بس که غصه خورده، فکر نکنی پدر و مادر عمادیم بی‌خیال غم و غصه‌ی تو می‌شیم. ما رو ببخش به خاطر این پسر بی‌معرفت. چیزی نگفتم و به قاب عکس عماد که روی دیوار روبروم میخ شده بود، زل زدم و مکرر، زیر لب زمزمه ‌کردم، چرا؟ تمام فضای ذهنم پر از چرا بود. چراهایی که هیچ کدوم رو جواب قانع‌کننده‌یی نبود. کاش کسی بیدارم می‌کرد از این کابوس سنگین و وحشتناک. فرخنده‌سادات با گوشه‌ی چارقد سفیدش اشکش رو گرفت و انگار فهمید که دوست دارم تنها باشم، چرا که دست سر زانو برد و از جا بلند شد. قوطی شیرخشک محمدرضا رو برداشت و دست مریم بغض‌کرده‌م رو گرفت تا به اتاق خودشون ببره. حاج بابا که تا اون موقع ساکت نشسته بود و چیزی نمی‌گفت با شونه‌هایی افتاده و گردنی کج جلو اومد و کنارم نشست. از پس پرده‌ی اشک، نگاهش کردم، حس کردم توی همین چند ساعت و چند روز شکسته‌تر شده. _معصوم جان، اگه پسرم خبط کرده، اگه در حقت بد کرده، مطمئن باش من پشت تو و بچه‌هات هستم، از همین الان تا صبح ثریا، اون دلت رو شکسته، حتما خدا یه گوشه‌یی و یه جایی، تقاصش رو ازش می‌گیره. به خاطر بچه‌هات آروم بگیر. عماد اگر بد کرده قبل اینکه عواقب اون کار به تو برسه به خودش برمی‌گرده. دستش رو روی شونه‌م گذاشت و پر از تاسف ادامه داد: - از چشم کسی مثل تو افتادن‌، آخر بدبیاری عماده. نفسش رو صدادار بیرون داد، شاید که این پیرمرد مغرور نمی‌خواست که پیش من بشکنه. - ولی یه فکری، مثل خوره افتاده به جونم، عماد رو من بزرگ کردم نمی‌دونم چرا دلم رضا نمی‌شه و زبونم نمی‌چرخه که بگم این بچه اونقدر نامرد بوده که زندگی رو به کام تویی که از نفسش براش عزیزتر بودی، تلخ کنه. تموم تلاشم رو کردم تا صدام نلرزه و حق‌به‌جانب گفتم: _حق داری حاج بابا، بالاخره شما پدرش هستی. با انگشتهاش روی شونه‌م رو فشاری داد و گفت: _ والله که اینطور نیست. ذره‌ای از محبت پدر و فرزندی دخیل این حرفی که زدم نیست. عماد آدم این حرفها نبود بابا. عماد راضی نمی‌شد مویی از سر تو کم بشه. نمی‌دونم چه اتفاقی افتاد که به اینجا رسید. هزار بار با خودم گفتم این چند وقت که کدوم خدا لعنت‌کرده‌یی از راه به درش کرد؟ - حاج‌بابا... میگم... میگم... بغص امون نداد و قطره‌های اشک دوباره روی گونه‌هام چکیدند. - شما مطمئنی که عماد زن گرفته؟ شاید... شاید یه دروغ بزرگه برای ریختن آبروی عماد و شما... ها؟ به مرحله‌ی انکار رسیده بودم و تموم واقعیت رو پس می‌زدم. مستقیم توی چشمهاش نگاه کردم و تمومِ من شده بود گوش تا بلکه بشنوه اون جوابی رو که دلم می‌خواست. نگاه پرجذبه‌ش پر شد از دلسوزی و ترحم و سکوت کرد و دوباره ریخت اون برج خوش باوری که در صدم ثانیه توی ذهنم ساخته بودمش. - زندگی شما رو چشم‌زخم زدن بابا. و من تموم اون واقعیت تلخ رو از همین جمله‌ی کوتاه و چندکلمه‌یی دریافتم. لحنش دلجو شد و ادامه داد: - حالا هم پاشو، دست و روت رو بشور بگم فاطمه برات یه چیزی بیاره بخوری ضعف کردی از صبح تا الان. گلوم می‌سوخت و حرف زدن برام ‌مشکل بود، اندک بزاق توی دهنم رو قورت دادم تا شاید از خشکی و سوزندگیش، کم کنه. _ هیچی نمی‌خوام. اگر بعدا دلم‌ خواست، خبر می‌کنم. علیرغمِ کلامِ نگاهش، که ناراضی می‌نمود گفت: _ باشه باباجان، پس بچه‌ها اونجا باشن تو هم یه کمی استراحت کن تا قرار بگیری. حاج بابا بیرون رفت و اجازه داد تا در تنهایی،‌ ماتم زندگی از دست رفته‌م رو بگیرم و واکاوی کنم این زندگیِ د
چار رو.
* 💞﷽💞 🖤♥️ فکرم مختل بود و اشک بی محابا روی صورتم می‌ریخت. چونه‌م رو سر زانو چسبوندم و چقدر دلم برای خودم هم می‌سوخت. چرا من‌؟ چرا زندگی ما دو تا؟ من و عماد که بی مرز همدیگه رو دوست داشتیم. شاید هم اشتباه می‌کردم و این من بودم که دیوانه‌وار دوستش داشتم. همیشه مراعاتش رو می‌کردم و پاهام رو از چارچوبِ عقایدش بیرون نمی‌گذاشتم، من که شده بودم همون زنی که اون توقع داشت و از منِ درونم، فاصله‌ها گرفته بودم اونقدر که دیگه حتی برای خودم هم غریبه می‌نمود، معصومه‌ی سالهای نوجوونی. پس چه اتفاقی افتاد که به یکباره به اینجا رسیدیم چه کمبود و خلائی باعث این اتفاق شده بود. به زمین و زمان شک داشتم. اسم فریبا در این بین بیشتر خودنمایی می‌کرد. از همون اول که عضو این خونواده شدم باهاش مشکل داشتم و نمی‌تونستم ارتباط بگیرم. اصلا هم عقیده نبودیم و گاهی اوقات شدیدا بحثمون ‌می‌شد. نورچشمی حاج‌بابا و پسرهاش بود و من هیچ وقت با این مسئله مشکلی نداشتم اما فریبا مثل دشمن قسم‌خورده به مصاف میومد و من که دلم محکم‌تر از این حرفها بود که وقعی به رفتار کینه‌توزانه‌ش بگذارم. فقط گاهی ذهنم درگیر این موضوع می‌شد که دلیل رفتارش چی می‌تونه باشه و هیچ وقت هم به جوابی نرسیدم. نمی‌دونم اقتضای موقعیت خانوادگیشه یا اینکه زیادی عزیزکرده‌ست، ولی به هر حال خودخواهه و حرف حرف خودش. چقدر اوایل اذیت شدم، چقدر بین من و عماد رو به هم زد و گاهی هم زیاده‌خواه می‌شد. خوب به یاد دارم روزی که عماد به شیراز رفته بود و سرویس قهوه‌خوری نفیسی رو به عنوان سوغات آورده بود. اونقدر زیبا بود و دوستش داشتم که همون نیمه‌شب چیدمش توی ویترین اتاق و صدای عماد توی گوشم می‌پیچه. - فهمیدم که سوغاتیهام رو بیشتر از خودم دوست داری، ناسلامتی چند روزه نبودما، بیا به شوهرت برس دختر. و خنده‌های سرخوشانه‌ی من که توی اتاق می‌پیچید و می‌دونم که دیگه هیچ‌وقت تکرار نمیشه. صبح روز بعد که فریبا به اتاق اومد و اون رو دید بی‌حرف بیرون رفت و عصر هنگام که عماد به خونه برگشت شرمنده گفت: - معصوم، فریبا این سرویس رو دیده خوشش اومده میشه بدی بهش بذاره رو جهیزیه‌ش قول میدم دفعه‌ی دیگه مثل همین رو برات بخرم شاید هم بهترش رو. خندیدم و گفتم: - داری بچه گول میزنی؟ دستش رو انداخت دور شونه‌م و کنار گوشم رو بوسید و خندید. - باشه، جعبه‌ش رو گذاشتم کنار گنجه‌ی توی پستو. بیارش تا جمعشون کنم. - تو فرشته‌یی معصوم، فرشته! همون شب، جعبه رو به عماد سپردم و به اتاق پدر و مادرش برد. اما فردا صبحش فریبا باز به اتاقم اومد و گفت: - وای از دست این عماد، همین که من یه کلمه گفتم چه سرویس قشنگی خریدی اومده بدون رضایت تو آورده اونطرف. لبخندی زدم و گفتم: - اشکالی نداره، من قهوه‌خوری داشتم خودم گفتم بهش برات بیارش. چنان نگاهم کرد که تموم مضمونش این بود که، آره جون خودت! پوزخندی زد و من سکوت کردم، نه به خاطر اینکه نمی‌تونستم از پس جواب دادن بهش بر بیام، نه! چرا که روزگاری خودم هم از حاضر جوابی خودم درامان نبودم. سکوت کردم چرا که عماد برام ‌خیلی ارزش داشت و نمی‌خواستم درگیرش کنم و فکرش رو مغشوش. اون روز گذشت و دخالتهای ریز و درشتش همچنان ادامه داشت و گاهی باعث میشد تا علیرغم میل من، حکمیت بین ما دست عماد بیفته و گاهی به نفع من و گاهی به نفع اون حکم بده و همین باعث میشد تا پاره‌یی اوقات رابطه‌ی من و عماد به هم بریزه. مریم که به دنیا اومد، عماد گردن‌آویز زیبایی به عنوان هدیه خریده بود که در نوع خودش بی‌نظیر می‌نمود. می‌گفت که از یکی از مشتریهای روس، به ‌ازای پول فرش اون رو گرفته، پلاک مدوری که در یک سمتش تصویر روحانی مریم مقدس حک شده بود و روی دیگه‌ش منقّش بود به تصویر عیسی(ع). از همون اول برق چشمهای فریبا رو ایستاده و خیره دیدم روش. نزدیک جشن عروسی فریبا بود و عماد و علی در تکاپوی بردن و تحویل جهیزیه بودند و البته تهیه‌ی کادویی دندونگیر که در خور موقعیت خونواده‌شون باشه. ناخودآگاه حرفهای عماد و علی رو توی راهرو ورودی شنیدم اون‌روز. - تو چی‌کار کردی؟ چیزی خریدی؟ - نه، هر کاری هم کردم دلم نیومد به معصوم بگم. - خوب حالا چی شده که دست گذاشته روی اون آخه. - چه می‌دونم، حالا فردا باید برم اصفهان میرم طلافروشی آرتوش توی جلفا، شاید چیزی گیر بیاد. فهمیدم که فریبا باز دست گذاشته روی چیزی که مال منه. علی رفت و عماد به سمت اتاق اومد. سریع به آشپزخونه رفتم و خودم رو سرگرم نشون دادم‌. چای ریختم و به سمت عماد رفتم که با مریم مشغول بود. - دستت درد نکنه. - نوش جان، جهیزیه رو تحویل دادین؟ - آره تموم شد بالاخره. - میگم... میگم ‌عماد، برای چشم‌روشنی چی می‌بریم؟ عماد نگاه سنگینش رو از آویز گردنم برداشت و گفت: - فردا میرم اصفهان از طلافروشی گریگوریان یه چی می‌خرم. - اوه، حالا چرا اونجا؟ از همین‌جا یه چیزی بخر. ✍🏻
52.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام دوستان گلم این پست کاملا علمی در مورد نوره صحبت کرده حتما تا آخر ببینید👆 🔴 نوره یا واجبی با کاهش رطوبت و دفع فضولات زمینه را برای افزایش بیماری های پیگیری و درمان کند خیلی از بیماری ها را در طب سنتی با کمک نوره می‌توان پیشگیری و درمان کرد 👇👇 1_رماتیسم 2_دردهای مفصلی 3 _ سرطان خون 4_مشکلات پوستی 5_ضعف جنسی 6_شل شدگی عضلات 7_عفونت رحم 8_افسردگی و بی نشاطی 9_رفع بوی بدن 10_تقویت کلیه ها 🔴 به طور عمومی حمام رفتی واجبی به بدن بمالید و بعد چند دقیقه بشورید ☑️ واجبی حتما باید بودار باشد ❌واجبی بی بو کارخانه ای مورد تایید نیست خواص درمانی ندارد https://instagram.com/shahrenore110?igshid=YmMyMTA2M2Y= عزیزان اگه لینک بالا براتون غیر فعال هست می تونین آدرس پیجشون رو (shahrenore110@) تو اینستا سرچ کنین و پیجشون رو دنبال کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان گلم 😘 اگه دوست دارین این آموزش کاربردی و پر از خاصیت رو یاد بگیرین امشب به استوریای این پیج سربزنین https://instagram.com/shahrenore110?igshid=YmMyMTA2M2Y= عزیزان اگه لینک بالا براتون غیر فعال هست می تونین آدرس پیجشون رو (shahrenore110@) تو اینستا سرچ کنین و پیجشون رو دنبال کنید
✴️ سه شنبه 👈 27 اردیبهشت /ثور 1401 👈15 شوال 1443👈17 می 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛نقل و انتقال و جابجایی. 📛و ملاقات ها خوب نیست. 👶 مناسب زایمان و نوزادی که بعد از ظهر به دنیا آید صالح باشد ان شاءالله. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🚘مسافرت: سفر حتما همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج قوس است و برای امور زیر نیک است: ✳️ فروش طلا و جواهرات. ✳️فروش دام و احشام. ✳️ و قرض و وام گرفتن و دادن خوب است. 📛ولی نو پوشیدن مناسب نیست. 👩‍❤️‍👨مباشرت: مباشرت و عروسی مکروه است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی است. 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ، سلامت آفرین است. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 16 سوره مبارکه "نحل" است. و علامات و بالنجم هم یهتدون... و از معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد. ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
✅ روضه خوانی سوزناک ابن جوزی از علمای بزرگ اهل تسنن بر منبر برای سیدالشهداء علیه‌السلام و اشارتی لطیف به مصیبت حضرت علیه السلام: ✍ او در فرازی از روضه خود اینچنین ناله سر میدهد: وقتی که وحشی (قاتل حمزه) اسلام آورد حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به او گفت: صورتت را از من بپوشان! این با آن وجود است که مسلمان را به خاطر کارهایی که در زمان کفر انجام داده است مورد مواخذه قرار نمی‌دهند! حال اگر حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) قاتل حسین بن علی علیه السلام را می دید چه میکرد؟؟ 📖 شرح حال ابن جوزی از زبان ذهبی 🗞 الشیخ الامام العلامه الحافظ المفسر شیخ الاسلام مفخر العراق جمال الدین ابو الفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد ایشان شیخ ، امام ، علامه ، حافظ ، مفسر ، شیخ الاسلام و همچنین افتخار مردم عراق بوده است 📚ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ، چاپ مؤسسه الرساله ، ج ۲۱ ، ص ۳۶۵ 🏴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🏴
‍ ✅ حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام و استغاثه به حضرت حمزه علیه السلام بعد از ماجرای سقیفه در واقعه کوچه و اخذ بیعت اجباری ✍ روى كثير من المحدثين انه عقيب يوم السقيفة تالم وتظلم واستنجد واستصرخ حيث ساموه الحضور والبيعة وانه قال وهو يشير الى القبر (يا بن ام إن القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني)، وانه قال وا جعفراه ولا جعفر لى اليوم واحمزتاه ولا حمزة لى اليوم. 🔻 بسيارى از روايت کنندگان نقل کرده‌اند که او ( حضرت امیرالمومنین علي بن ابی طالب عليه السلام) پس از ماجراى سقيفه اظهار ناراحتى كردند و حق خود را خواسته و کمک طلبيدند و فرياد کشيدند؛ زيرا در نزد وى حاضر نشدند و بيعت نکردند. و ایشان در حاليکه رو به سوى قبر حضرت رسول خدا صلی الله علیه واله کرده بودند فرمودند : " اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند" و فرمودند : واى جعفر من امروز جعفر ندارم؛ واى حمزه؛ من امروز ندارم!!!. 📚 شرح نهج البلاغة نویسنده : ابن ابي الحديد معتزلی جلد : 11  صفحه : 111 🏴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🏴
💥 تعصب حضرت حمزه علیه‌السلام، او را رستگار نمود... ✍🏻 حضرت سیدالساجدین علی بن الحسین امام علیه‌السلام فرمودند: ▪️هیچ تعصبی، صاحب خود را داخل بهشت نکرد، جز تعصبِ ، 👌 آنگاه که شکمبهٔ شتری بوسیله مشرکین مکه بسر و صورت مبارک پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شد و حضرت علیه‌السلام برای دفاع از آن حضرت و دفع شر دشمنان، اسلام را پذیرفت. 📚 الکافی، ج۲، ص۳۰۸. 🏴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🏴