🙌🌟وظیفه امام زمان علیه السلام، وظیفه دشوار و عجيبي است
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد عزیزالله تهران، در سال 1396 قمری می فرمود:
شغل امام زمان يك شغل عجيبي است. در دعاي ندبه مي خوانيد: «بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ عَقِيدِ عِزٍّ لَا يُسَامَى» جانم قربان تو، ای کسیكه خداوند يك پرچم و لوای عزّتي براي تو برافراشته كه از آن بالاتر نداريم. پرچم عزّ امام زمان افراشتهتر از هر پرچم ديگري است و بلندتر از هر پرچمي است. يك پرچمي است كه در آن نقوشي است: نقش اول، آدم صفي الله علیه السلام، نقش دوم، نوح نجيّ الله علیه السلام؛ نقش سوم، ابراهيم خليل الله علیه السلام؛ نقش چهارم، موسي كليم الله علیه السلام؛ نقش پنجم، عيسي روح الله علیه السلام؛ نقش ششم، محمد حبيب الله صلّی الله علیه و آله بيا تا امام حسن عسكري علیه السلام. معنويات همه این انبياء و رسل و اين اوصياء و حجج، به نقش لاهوتي و ملكوتي در لواي ولايت اين بزرگوار متنقّش است. او يكچنين كسي است. او كسي است كه بايد چهار ميليارد جمعيت روي زمين را آدم كند، اين افسار گسيخته ها را به راه بياورد.
مسلمان تربيت كردنِ بشر بسيار دشوار است، كار آساني نيست. شما همان بچه خودت را نمي تواني مؤدب به آداب صحيحه كني. اگر ناصحيح شد جانتان به لبتان مي آيد. ده پانزده سال بخواهید بچه خودتان را آدم كنيد، نمي توانيد، تا چه رسد كه بخواهي بچه های قوم و خويشانت را منظم و مرتب و آدم و مؤدّب كني؛ تا چه رسد كه بخواهي بچه های اهل محلّت را هم مؤدب كني. تا چه برسد که بخواهی اهل شهر، اهل استان، اهل مملكت، اهل يك قاره، اهل پنج قاره را مؤدب کنی. مگر كار آساني است؟
عدل عمومي و همگاني را در سرتاسر شرق و غرب دنيا گستراندن، شوخي نيست. بر عهده هيچ كس از اين دوازده معصومی كه آمدند، نبود. شرايط و امكانات براي آنها طوري حاصل نبود كه اين كار را بكنند، اگر مي بود به آنها محوّل مي شد. اين، وظيفه امام زمان است و در صحيفه او اين دستور آمده و اين وظيفه نوشته شده است. هر كاري استعداد خاصي مي خواهد. هر كاري نيروي متناسبي لازم دارد.
امام زمان به نسبت يازده امام ديگر ممتاز است و آن خدمت عظيم بر عهده او نهاده شده است. آن خدمت عظيم چيست؟ رسمي شدن مذهب شيعه در دنيا، نه اسلام. اسلام واقعي، مذهب شيعه است. باقي اسلام ها پوك است، باقي اسلام ها مغز ندارد، گوي ميان خالي است. آن اسلامي كه گوي ميان پر است، شيعه جعفري اثناعشری است. اين اسلام بايد در پنج قاره دنيا رسمي بشود. اين کار، كار آساني نيست. تمام قدرت شيعه فعلي جمع شود، نمي تواند عربستان را شيعه كند. مگر مي شود؟ با گاز انبر هم نميتوان عمر و ابابكر را از توي شكم اين سنيها بيرون آورد. آنچنان رفته و جايگزين شده كه پيغمبر آنطوري نرفته است! در سنه بيست و يك خورشيدي كه اوّل حج من و حجّةالاسلام من بود، در حرم پیغمبر يك عربي را ديدم که با يك دست پنجره را گرفته و با دست ديگر اشك مي ريخت. خوشم آمد که پهلوي او بروم تا وقتی دعا مي كند، من هم آمين بگويم، و بركاتي كه بر او نازل مي شود من را هم در بر بگيرد. حُسن جوار، اين اثر را دارد. ديدم پدر نامرد دستش را گرفته و خدا را به حق عمر قسم مي دهد! آخر مردك! وقتی آفتاب اينجا هست، كبريت مي زني؟ اي كاش كبريت باشد! با حضور آفتابِ به اين بزرگي و به اين روشنایي، بنده بردارم يك كبريت بزنم و زير كبريت بخواهم بخوانم، کار احمقانه ایست. مردک! وقتی اينجا پيغمبر است، ابوبكر كيست؟ عمر كيست؟
يك درويشي را در همان سفر در مسجدالحرام ديدم، تسبيح هزار دانهاي داشت و مشغول ذكر بود. ديدم ذكر «لا اله الا الله» ميگويد، چهارده هزار تا «لا اله الا الله» گاهي هم بيشتر. خوشم آمد زیرا که من در آن وادي هم بيسر و سِرّ نيستم. طوافها را تمام كردم، گفتم بروم پهلوي او بنشينم. فقير مولا که دعا ميكند، ما هم آمين مي گویيم تا ته پيالهاي از باده هایي كه به او مي چشانند، بلکه به ما هم برسد. وقتي ذكر «لا اله الا الله» او تمام شد و خانه كعبه را بغل گرفت، در آنجا خدا را به ابوبكر و عمر قسم مي داد و از خدا مي خواست كه با ابوبكر و عمر محشور شود. من هم گفتم الهي آمين! «اللهم احشره مع ابوبكر». بعد گفتم: اين چهارده هزار تا «لا اله الا الله» تو مال من ميشود به بركت اين آميني كه گفتم!
اينها اینطور در مغز قلم سنيها رفته اند. پيغمبر را مي شود از قلب اينها بيرون آورد، ولي عمر و ابوبكر را نمي شود بيرون آورد. آدم، يك سني را شيعه کند، جانش به لب ميرسد. امام زمان علیه السلام مي آيد عمر و ابوبكر را از قلب اینها بيرون ميكشد. اين کار، كار بزرگي است. قدرت بيانش، منطق علمي اش، شكننده هر طلسم و جهلي است، هر طلسم جهالتي را قدرت علمي امام زمان مي شكند. (سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران، پنجشنبه، 28 رمضان 1396 قمری، 1 مهرماه 1355ش)
🙏🏼نماز شب شانزدهم ماه رمضان
قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ سِتَّ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ مَرَّةً، خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ رَيَّانُ يُنَادِي بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَتَّى يَرِدَ الْقِيَامَةَ فَيُؤْمَرَ بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَاب. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب شانزدهم ماه رمضان 12 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و دوازده بار سوره تکاثر، از قبرش خارج می شود، درحالیکه سیراب است و به لااله الا انت شهادت می دهد ، و در قیامت به او امر می شود که بی حساب به بهشت برود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏 دعای شب شانزدهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب شانزدهم ماه رمضان عبارت است از:
هفت بار بگو: يَا اللَّهُ، هفت بار بگو: يَا رَحْمَانُ، هفت بار بگو: يَا رَحِيمُ، هفت بار بگو: يَا غَفُورُ، هفت بار بگو: يَا رَءُوفُ، هفت بار بگو: يَا جَبَّارُ، هفت بار بگو: يَا عَلِيُّ، پس بگو: صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِي إنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. (بحارالأنوار، ج98، ص78 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🌤برو پاك شو، آنوقت ببين هست يا نيست
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران در ماه رمضان 1396 قمری می فرمود:
يك نكته بگويم. آقا! بدني كه بردهاند و در چاه انداخته اند، بدني كه از موي سرش تا ناخن پايش غرق نجاست است، او را با اين حال جلوي شاه نمي برند. سر تا پاي روح ما نجس است. غيبت مي كنيم، دروغ مي گویيم، افترا مي بنديم، به زن مردم، به ناموس مردم نگاه مي كنيم، خيانت مالی مي كنيم، دزدي مي كنيم، بندگي خدا نمي كنيم، خيلي عبادات را ترك مي كنيم، وجوهات لازمه را نمي دهيم، سر تا پاي ما نجس است، آن وقت مي خواهيم خدمت امام زمان علیه السلام برسيم؟!
رو مجرّد شو مجرّد را ببين
ديدن هر چیز را شرط است اين
اول خودت را پاك بكن. گند و بوي روحاني بالاتر و بدتر از گند و بوي جسماني است. گند و بوي جسماني را با يك مقدار صابون، با يك مقدار از عطر قمصر كاشان برطرف مي كنند، امّا گند و بوي روح با اين طور چيزها برطرف نمي شود. گند و بوي روح، به بندگي خدا، به توبه، به انابه، به شب زنده داري، به گريه كردن، به تضرّع كردن به درگاه خدا برطرف می شود. كدام يك از شما شب از خوف خدا غش كرده ايد؟ بلند شويد خودتان را به من نشان دهيد تا از گردنِ كلفتتان ثابت كنم که دروغ مي گویيد. من خودم از همه شما بدتر هستم. نه خيال كنيد که حالا بنده مقدس اردبيلي یا شيخ انصاري هستم، نخير. من از همه شما بدتر هستم، همه شما از من بهتر هستيد، ولي شما هم سلمان نيستيد، شما هم مقدس اردبيلي نيستند. ای بچه سر تا پا نجس در معاصي! تو كه امام زمان علیه السلام را نديده اي، این دليل بر اين است كه امام زمان علیه السلام نيست؟ «عدم الوجدان لايَدُلُّ علي عدم الوجود». برو پاك شو، آنوقت ببين هست يا نيست. برو راه را پيدا كن، صراط مستقيم محبّت را جلو بیانداز، ببين هست يا نيست؟
خدايا! به روح ولايت حضرت علیّ بن ابیطالب علیه السلام و يازده فرزندش، روح ولايت جوان هاي ما را نسبت به امام زمان خود قوي فرما. قلبشان را از عشق و شوق و مهر و محبت و ولايت امام زمان خود مملوّ و سرشار بفرما. به زودي دستشان را به دامن آقای خود و چشمشان را به جمال آقاي خود برسان.
(سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران، 30 ماه رمضان 1396 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات بر حضرت حسن بن علیّ المجتبی علیه السلام- استاد مهدی صدقی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مروارید شوق- محمود کریمی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫هشدار متافیزیکی 👆👆
رویاء اهل بیت (ع ) = تله متافیزیکی شیطان
دکتر سید امان الله میرزایی
❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
🔹🔸روایت فوق العاده زیبا از حضرت کریم آل الله امام حسن المجتبی سلام الله علیه در بشارت به آمدن حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و چندی از ویژگی های ایشان🔸🔹
👥حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا جَبْرَئِيلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيُّ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ سَدِيرِ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَقِيصَا 👤
قَالَ: لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ دَخَلَ عَلَيْهِ النَّاسُ فَلَامَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَيْعَتِهِ فَقَالَ علیه السلام وَيْحَكُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَ اللَّهِ الَّذِي عَمِلْتُ خَيْرٌ لِشِيعَتِي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِي إِمَامُكُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَيْكُمْ وَ أَحَدُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَيَّ قَالُوا بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ كَانَ ذَلِكَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ إِذْ خَفِيَ عَلَيْهِ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ وَ كَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ حِكْمَةً وَ صَوَاباً أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ علیه السلام خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُخْفِي وِلَادَتَهُ وَ يُغَيِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ ذَلِكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ ابْنِ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطِيلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيُعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
ابو سعيد عقيصا گويد: وقتى حضرت امام حسن المجتبی عليه السّلام با معاويه زنازاده مصالحه كرد، مردم به نزد او آمدند و بعضى از آنها امام را به واسطه بيعتش مورد سرزنش قرار دادند، امام عليه السّلام فرمود: واى بر شما، چه مى دانيد كه چه كردم؟ به خدا سوگند اين عمل براى شيعيانم از آنچه كه آفتاب بر آن بتابد و غروب كند بهتر است، آيا نمىدانيد كه من امام مفترض الطّاعه بر شما هستم و به نصّ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يكى از دو سروران جوانان بهشتم؟ گفتند: آرى، فرمود: آيا مى دانيد كه وقتى خضر عليه السّلام كشتى را سوراخ كرد و ديوار را بپا داشت و آن جوان را كشت، اين اعمال موجب خشم موسى بن عمران گرديد چون حكمت آنها بر وى پوشيده بود؟ امّا آن اعمال نزد خداى تعالى عين حكمت و صواب بود؟ آيا مى دانيد كه هيچ يك از ما ائمّه نيست جز آنكه بيعت سركش زمانش بر گردن اوست مگر قائمى كه روح اللَّه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مىخواند؟ خداوند ولادت او را مخفى مى سازد و شخص او نهان مىشود تا آنگاه كه خروج كند بيعت احدى بر گردن او نباشد. او نهمين از فرزندان برادرم حسين است و فرزند سرور كنيزان، خداوند عمر او را در دوران غيبش طولانى مى گرداند، سپس با قدرت خود او را در صورت جوانى كه كمتر از چهل سال دارد ظاهر مى سازد تا بدانند كه خداوند بر هر كارى توانا است.
📚کمال الدین ج ۱باب ۲۹ ح ۲
🟢ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟢
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
#ولادت
◻️◽️#کلام_خدا_مدح_حضرت_امیرالمومنین_علیبنابیطالب علیه السلام
#شهر_الله شماره پانزدهم
✨في أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَك
✨و تو را در هر نقش و صورتى كه خواست تركيب كرد
📖سوره الانفطار، آیه:8
✅در مناقب ابن شهر اشوب از حضرت کریم آل الله امام حسن المجتبی علیه السلام در تفسیر آيه فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ روایت کرده که حضرت فرمودند:خداوند امیر المؤمنین علیه السلام را در صلب ابو طالب علیه السلام به صورت محمد صلی الله علیه وأله آفرید پس امیر المؤمنین علیه السلام شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه وآله بود و حسین بن علی علیه السلام شبیه ترین مردم به فاطمه علیها السلام است و من شبیه ترین مردم به خدیجه کبری علیها السلام می باشيم.
🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
| #رمضان
#حدیث #روایت #لطف #مهربان #رحیم #رحمان #رأفت #رئوف
امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
وَ الله لِأَنَّا أَرْحَمُ بِكُم مِنْكُم بِأَنْفُسِكُم .
به خدا قسم که ما اهل بیت از خودتان به خودتان مهربان تریم .
مصادر : دلائل الامامه ، صفحه ۲۸۲ _ بصائر الدرجات ، صفحه ۲۷۵ _ مدينة المعاجز ، جلد ۵ ، صفحه ۶۲ _ بحارالأنوار ، جلد ۴۷ ، صفحه ۷۸ _ عوالم العلوم ، جلد ۲۰ ، صفحه ۲۴۷
اللهم عجل لولیک الفرج
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت78 پیمان لب کج می کند و اندکی سر خم می کند. دنده اش را
* 💞﷽💞
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت79
دستم را برای تاکسی تکان می دهم و پیکان زرد رنگی می ایستد.
سرم را به شیشه می چسبانم و با خودم می گویم اگر بعد از این ماموریت سخت عاید ای به من نرسید چه؟
چند کوچه پایین تر پیاده می شوم.
زن، مرد، جوان و بچه از کنارم می گذرند و گاهی سرم را برای نگاه کردن شان برمی گردانم.
استرس فردا را دارم. می گویم نکند آن طور که باید پیش برود، نرود!
باز به خودم تلقین می کنم که نه، حتما اتفاق های خوب می افتد?
کلید را در قفل جا می دهم و با صدای ریزی در باز می شود.
چند باری پری را صدا می زنم اما انگار خبری از او نیست.
به طرف بالا می روم و بعد از در زدن وارد می شوم.
به ترتیب پیمان، سمیه و پری را صدا می زنم اما صدایی به گوشم نمی رسد.
به طرف در اتاق اصلی می روم.
تقه ای به در که می کوبم وارد می شوم.
ظاهراً هیچ کس در خانه نیست.
خم می شوم تا از توی دوربین بیرون را ببینم.
از این جا می توان خانهی تمام همسایه ها را رصد کرد.
نقشه ها را دست می زنم و پس از نگاه کردن روی هم می گذارم.
پشت دستگاه شنود می نشینم و گاه صدای اشخاص نامعلومی را می شنوم.
با پیچیدن صدای خش خش گوشی را سر جایش می گذارم و از شنیدن صرف نظر می کنم.
به سمت فایل کنار اتاق می روم و با شنیدن صدایی هین می کشم و از ترس قالب توهی می کنم.
پیمان با دیدن من چشم ریز می کند.
_تفحست تموم شد؟
زبانم مثل چوب خشکیده ای ته دهانم مانده.
تا بخواهم چیزی بگویم چند متلک را به جان خریده ام و با پته تپه لب می زنم:
_مَ... من صدا کردم. هیچ کس نبود.
گفتم بیام تو این اتاق که کنجکاو شدم و...
نگاه خنثی اش را به طرفم هل می دهد.
گیرای عجیب در چشمانش باعث می شود اندکی مبهوتش شوم.
_کار اشتباهی کردی.
اینجا شاید یه سری مطالب سری باشه که نباید یه عضو ساده بخونه.
این بار میزارم به پای همون کنجکاوی ولی دفعه بعد برخورد می کنم!
دستانم را پشت سرم می برم و در هم قلاب می کنم.
با باشه ای به طرف در می روم. قدم آخر با صدایش متوقف می شوم.
_بیا بشین.
آهسته کمی برمی گردم.
تنم از خشمی متراکم می لرزد. پشت میز می نشینم و دستانم را به موازات هم قرار می دهم.
دستهی صندلی را میان انگشتانش می گیرد و کاغذ و خودکاری را پیش رویم می گذارد.
_گزارش امروزتو بنویس.
_... باشه.
دستش را از روی صندلی ام برمی دارد و مقابلم می نشیند.
همانطور که دارم تک تک کارهایم را روی برگه وارد می کنم، از من می پرسد:
_چیزی هست که بخوای بهم بگی؟
دستم از نوشتن باز می ایستد.
مثل بازجوها از من می پرسد و فکر میکند انگار کار خلافی کرده ام.
_مثلا چی؟
_مثلا چیزی از این که کی قرار گالری باز بشه.
اون چیز مشکوکی در مورد کاراش نگفته؟
یه چیزی که به اون کیف ربط داشته باشه.
_خب... قراره فردا گالری رو راه بندازیم.
اونم گفت کلی مهمون دعوت کرده.
اما... در اون مورد من چیزی نفهمیدم. زرنگ تر از این حرفاس که دم به تله بده.
سر تکان می دهد و هیچ نمی گوید.
بعد از نوشتن خودکار را زمین می گذارم و به طرفش هل می دهم.
_چیز خاصی نبود ولی همهشو نوشتم.
با باشه ای به طرف در می روم.
پله ها را پایین می آیم و وارد خانه می شوم.
باز هم خبری نیست. صوت هایی که روب طاقچه چیده شده را برمی دارم.
کنجکاوی ام گل می کند و آن ها را توی ضبط می گذارم.
صدای مردی بلند می شود که با اشعار حماسی شروع می کند به خواندن رجز.
همین طور که دارم به حرف هایش گوش می دهم احساس می کنم حس خوبی دارم.
او با شجاعت از آرمان های مشترک سازمان می گوید و از روزی که ما روی کار بیاییم.
در عالم خیال به دنبال آن روز می گردم. عجب روزی خواهد شد...
در تمام روحم جملات آن مرد می پیچد.
بعد از تمام شدن صوت احساس خواب آلودگی می کنم.
بدون هیچ بالشت و پتویی روی زمین خم می شوم تا خیلی زود خواب مهمان چشمانم می شود.
با صدای پچ پچ کسی بیدار می شوم.
سمیه و پری توی آشپزخانه مشغول کاری هستند.
نیم خیز می شوم و بهشان سلام می دهم.
با شنیدن صدایم برمی گردند و توجه می کنند.
_کی اومدین؟
پری با گفتن ساعت خواب جواب می دهد.
_یه کمی میشه.
به پتو اشاره می کنم.
_تو روم انداختی؟
لب کج می کند و همانطور که جوای سمیه را می دهد، پشت سرش می گوید:" نه، حالا پتو رو ول کن بیا بهم بگو فردا رو میخوای چیکار کنی."
بیخیال می پرسم:
_میخوام چیکار کنم؟
سمیه به لباس های روی جالباسی اشاره می کند.
_برو ببین این لباسا برات چطوره.
من و پری برات خریدیم که فردا کم نیاری.
از این که همه به فکرم هستن تعجب می کنم.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
💗رمان کابوسࢪرویایی💗
قسمت80
لباس ها که یک دامن کوتاه و چسب است و پیراهن آستین مچی را شامل می شود؛ می پوشم.
کلاه لبه دار پهلوی را هم روی سرم می نشانم و جلوشان با عشوه راه می روم.
هر دو شان مات نگاهم می کنند.
_خوبه؟
به طرفم می آیند و در یک آن نگاه هم می کنند و داد می زنند:" خوبه؟ این عالیه!"
جلوی آینه می ایستم و چرخی میزنم.
احساس می کنم کسی از پشت در سرک می کشد تا سر برمی گردانم دیگر چیزی نیست.
رویم را به طرف پری و سمیه برمی گردانم و لب کج می کنم:" ولی من دامن کوتاه نمی پوشم. نمیگم زشتن اما من نمی پوشم"
هر دوتا شان وا می روند. پری با شانه های بالا انداخته اش می گوید:
_آخه من دامن کوتاه توی لباسات زیاد دیده بودم و گفتم برات بگیرم.
باز هم عذر میخواهم و دامن را می گذارم اما کلب از پیراهن تشکر می کنم.
فردا صبح بعد از صبحانه پیراهن را از سر جا لباسی برمی دارم.
بی اختیار نگاهم به در می خورد و یاد احساس دیشب می افتم.
با خودم می گویم شاید خیالاتی نشدم و کسی مرا نگاه می کرده؟
با این که سوال هر لحظه در ذهنم بزرگ و بزرگ تر می شود اما خودم را به نادیدگی میزنم.
پیراهن را با یکی از دامن های بلندم می پوشم.
کیف دستی ام را هم برمی دارم.
دوباره نگاه گذرایی به خودم می اندازم و به چهرهی زیبایم مغرور می شوم.
لحظهی بیرون آمدن چشمم به صورت خواب آلود پری می افتد.
جلو می روم و پتو را برایش بالا تر می کشم.
کفش های پاشنه بلندم را پس می زنم و کفش های معمولی به پا می کنم.
کشوی در را می کشم که صدای پا در پله ها می پیچد و بعد هم صدای پیمان می آید که مرا مخاطب خود قرار داده.
_بله؟
این پا و آن پا می کند و بالاخره لب به سخن تکان می دهد:" لطفا مراقب خودت باش. هوشنگ تا دیشب تعقیبش می کرده اما ظاهرا که اتفاقی نیوفتاده.
منم از الان میوفتم دنبالش... شما خیالت تخت."
بی اختیار کنج دلم به تپش می آید.
دست و پایم یخ کرده و از درون سرما می خورم.
جملهی اول و آخر در خیالم غلت می خورد و لیلی به لالایم می گذارد.
با دندان لبم را آهسته گاز می گیرم و تنها می توانم با یک تشکر و باشه سر و تهش را هم بیاورم؛ زبانم دیگر مرا یاری نمی دهد.
همان طور که به طرف خیابان می روم صدای موتورش را از پشت سرم می شنوم.
کت لی و شلوارش که او را مثل معتاد ها کرده توجهم را جلب نمی کند و تنها دلم به دنبالش می دود.
توی تاکسی هم از تنگی جا و له شدن در شیشه گله ای ندارم.
این بار با نگاهم از این درخت به آن درخت می پرم و جملهی مراقب خودت باش در ذهنم اکو می شود.
زن کناری ام با تکانی مرا از خیال بیرون می آورد.
_خانم پیاده شو میخوام برم.
ذهنم برای لحظه ای قفل می کند و در مستی خیال می گویم:" کجا میخوای بری؟"
چشمان زن چهار تا می شود و گوشهی چادرش که به دندان است را در می آورد.
_به تو چه! پیاده شو!
دامنم را بالا می گیرم و وقتی پیاده می شوم خودش را از ماشین پرت می کند و کیفش را به تنم می زند.
بعد هم زیر لبش می غرد:" مردم روانی شدن!"
بی تفاوت می نشینم و دوباره کلاف خیال را به دست می گیرم و خیال بافی می کنم.
گاهی از زیر می روم و گاهی از رو، گاهی به خودم فکر می کنم و گاهی به پیمان.
راننده به مقصدم اشاره می کند.
بله بله کنان کرایه را می دهم و پیاده می شوم.
در ساختمان باز است و به گمان دیر کرده ام.
به محض رسیدن کیانوش به طرفم می آید و می پرسد:
_کجایی؟ مشتریا رسیدن.
به قد و قواره اش نگاه می کنم.
در آن پیراهن لیمویی و کراوات زرد، حس جذابیتش باد کرده.
خیلی آهسته عذر می خواهم و او با غر جدا می شوم.
به جمع زن و مردهایی که در کنار هم هستن می رود و به من اشاره می کند.
_ایشون صاحب این تابلو ها هستن.
قدم های آرامم را بهشان می رسانم.
دورم پر می شود از تعریف و سوال قیمت ها.
واقعا برایم وسوسه کننده است.
تک تک از اولین تابلو شروع می کنم و توضیحاتی می دهم و در پایان قیمت تابلو را ذکر می کنم.
در میان صحبت هایم هم چند نفری اضاف می شوند.
هر چه به ظهر نزدیک تر می شود به پول های توی کیفم اضافه تر می شود.
عصر هم باز بازدید کننده داریم.
کیانوش با یک فنجان قهوه در کنارم قرار می گیرد و لب می زند:
_امشب بابام میخواد تو رو ببینه.
_مگه از آمریکا برگشتن؟
سر تکان می دهد که یعنی بله. بعد از برگرداندن فنجان به نعلبکی دوباره نظرم را می پرسد.
_خب باید ببینم برنامه هام چطور میشه.
⭕️کپےبدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 چهارشنبه
🔹 ۸ فروردین/حمل ۱۴۰۳
🔹 ۱۶ رمضان ۱۴۴۵
🔹 ۲۷ مارس ۲۰۲۴
🌎🔭👀
⚠️ تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.
🦂 امروز ساعت ۱۲:۳۵ قمر وارد برج عقرب میشود.
✔️ روز مناسبی برای امور زیر است:
امور کشاورزی و زراعی
بذر پاشی و کاشت
آبیاری
انواع حفاریها
کندن چاه و آبراه
جراحی چشم
درختکاری
از شیر گرفتن کودک
کشیدن دندان
خارج کردن خال و زگیل و دمل
⛔️ ممنوعات
امور اساسی و زیر بنایی
امور ازدواجی
امور مربوط به حرز
جابجایی
🌎🔭👀
👶 زایمان
مناسب و نوزاد عاقل و عابد شود.
🚖 مسافرت
سفر اکیدا مکروه و امکان حادثه دارد و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
👩❤️👨 حکم مباشرت
🔹 امشب (شب چهارشنبه)
شدیدا کراهت دارد.
🌎🔭👀
🩸 حجامت، خون دادن و فصد
باعث فرج و نشاط میشود.
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث حزن و اندوه میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاءالله
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۱۶ سوره مبارکه « نحل » است.
﴿﷽ و علامات و بالنجم هم یهتدون﴾
برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد. ان شاءالله
به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز چهارشنبه
«یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین میگردد.
🌏🔭👀
☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به:
💞 #امام_کاظم علیهالسلام
💞 #امام_رضا علیهالسلام
💞 #امام_جواد علیهالسلام
💞 #امام_هادی علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌺
🌎🌺🍃
◻️◽️#کلام_خدا_مدح_حضرت_امیرالمومنین_علیبنابیطالب علیه السلام
#شهر_الله شماره پانزدهم
✨في أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَك
✨و تو را در هر نقش و صورتى كه خواست تركيب كرد
📖سوره الانفطار، آیه:8
✅در مناقب ابن شهر اشوب از حضرت کریم آل الله امام حسن المجتبی علیه السلام در تفسیر آيه فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ روایت کرده که حضرت فرمودند:خداوند امیر المؤمنین علیه السلام را در صلب ابو طالب علیه السلام به صورت محمد صلی الله علیه وأله آفرید پس امیر المؤمنین علیه السلام شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه وآله بود و حسین بن علی علیه السلام شبیه ترین مردم به فاطمه علیها السلام است و من شبیه ترین مردم به خدیجه کبری علیها السلام می باشيم.
🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
| #رمضان
#دلنوشته_رمضان
سحر شانزدهم...
✍ رمضان، به پیچ نهایی اش، نزدیک می شود....
و لحظه های قدر از راه می رسند...
شب های قدر، فرصت میوه چینی اند...
و ما...
برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم، ...
❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم، هیییچ نقطه ی روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم...
اما...
مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم..؛ دلم به لیلةالقدر این رمضان نیز، قرص می شود...
❣سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است... ؛
من... یکسال...را خراب کرده ام...
و تو....سال بعد... را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای...
چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت"..
که از هر چه بگذری، مهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی...؟
❄️سیاه دل تر از همیشه...
و شکسته تر از هر سال...
چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام....
اما...یقین دارم... ؛
که سهم عظیمی از "ع ش ق" را برایم، کنار گذاشته ای...
❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم....
دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست....
اما.... تقدیر مرا، از لمس وجودت...خالی مکن...
من...بدون تو.... یعنی...؛ تماااام
تو..تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا
و من...
به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام....
❣رحمان...مگر جز مهر ... می داند...؟
لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مهرت...تکان بده....
یا رحمان....یا رحمان... یا رحمان
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110