◼️▪️#کلام_خدا_مدح_حضرت_امیرالمومنین_علیبنابیطالب علیه السلام
#شهر_الله شماره بیست یکم
▪️يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين
اى اهل ايمان! همگى در عرصه تسليم و فرمانبرى [از خدا] در آييد، و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه او نسبت به شما دشمنى آشكار است
📖سوره البقرة، آیه:208
✅مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام یَقُولُ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی) ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً (قَالَ فِی وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ) وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ) وَ لَا تَتَّبِعُوا غَیْرَهُ.
✅ در تفسیر البرهان ذیل آیه شریفه از حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام روایت کرده که فرمودند: (ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً) یعنی همگی در ولایت امیر المؤمنین عليه السلام داخل شوید (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ) یعنی غیر از امیر المؤمنین عليه السلام را پیروی نکنید.
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #رمضان
✴️ دوشنبه 👈13 فروردین /حمل 1403
👈21 رمضان 1445👈1 آوریل 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شهادت مولی الموحدین یعسوب الدین امام العالمین امیر المومنین علی علیه السلام.(40 هجری)😭
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴وفات حضرت موسی علیه السلام.
💠بیعت مردم با امام مجتبی علیه السلام.
🔥به درک واصل کردن ابن ملجم ملعون توسط امام مجتبی علیه السلام.
🔥کشتن قُطام ملعونه توسط مردم.
🍀روز طبیعت.
📛تقارن نحسین ، صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
📛امروز برای امور زیر مناسب نیست :
📛از منازعه و مسافرت پرهیز شود.
🚘 سفر: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶مناسب زایمان نیست.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️جا به جایی و نقل و انتقال.
✳️شروع به کسب و کار.
✳️و شراکت و امور بازرگانی و آموزشی نیک است.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب: شب سه شنبه شهادت در راه خدا نصیب چنین فرزندی شود.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث دولت می شود.(ولی احترام امروز را نگه دارید)
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث روشنی دل می شود.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 22 سوره مبارکه "حج " است.
کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها...
و از معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده پیش آمدی است که موجب ملال خاطر وی می شود و هر چه سعی کند از آن خلاص نگردد صدقه بدهد تا برطرف گردد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
✅نکته مهم؛
یکسال نوروز با محرم یکی شد
مردم حرمت شکنی کردن ۳۰ سال از زیارت امام حسین علیه السلام محروم شدند.
🏴امسال هم ۱۳ به در ، با شهادت امیرالمومنین مولاعلی علیه السلام یکی شده
⬅️مواظب باشید روزه خواری و حرمت شکنی ماه رمضان نکنید..اشکالی ندارد که سنت ها،چند روز جابجا شود و حلو و عقب برود..مثلا سیزده بدر را هفته آینده ی که چند روز به مناسبت عید فطر تعطیل است برگزار شود .اما حرکت شهادت امیرالمؤمنین ،چیز دیگری است و قابل جابجایی و چشم پوشی نیست . قطعا کسانی که رعایت حرکت نکنند ،گرفتار خواهند شد. رفتارهایی وارد زندگی اینا خواهد شد که خودشان هم متوجه نمیشوند .
⬅️مواظب باشید روز شهادت حرمت شکنی نکنید..
❇️خدا روی امیرالمومنین حساسه ، خدای نکرده جوری ادبتون میکنه که تا عمر دارید یادتون نره..
یا از زیارتش محروم میشیم
یا گرفتاری سخت در زندگی
یا بلای عمومی
یا ......
✅کسانیکه فهم این مطلب رو دارن رعایت کنند.
🔥یکی از عذابهای ابن ملجم مرادی در عالم برزخ!
🏴شیخ راوندی با استناد از حسن بن محمد، معروف به ابن رفا، در کوفه روایت کرده است:
💠یک روز وقتی در مسجدالحرام بودم دیدم مردم در مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) جمع شده اند و در آن جا یک پیرمردی که به تازگی مسلمان شده بود،نشسته بود.
⚫ شنیدم که می گفت: من رئیس راهبان در صومعه هستم.
🍀روزی پرنده ای شبیه عقاب دیدم که یک چهارم از قسمت بدن یک نفر را از حلقومش قی کرد، سپس قسمتهای دیگرش را بیرون انداخت تا وقتی که آن ها تبدیل به یک انسان کامل شدند.
🔷 پس من از آن شخص سؤال کردم: تو را به خدا قسم به من بگو تو چه کسی هستی؟
او گفت: من ابن ملجم مرادی🔥 هستم.
💥به او گفتم: تو چه گناهی نموده ای که به طور پیوسته تکه های بدنت را این پرنده پس می اندازد و مجدد تورا تکه پاره کرده و فرو می برد؟
⛔️به من گفت: من قاتل علی بن ابی طالب هستم، و به خاطر همین خداوند این پرنده را قرار داده تا هر روز با این کار مرا عذاب نماید.
♻️راهب می گوید: در حال حرف زدن بودیم که یکباره همان پرنده آمد و آن مرد را به طرز وحشتناکی قطعه قطعه کرد و برداشت تا وقتی که همه ی قسمت های او را برداشت
🌾 و من منتظر شدم تا وقتی که پرنده پایین آمد و آن را آورد و مجدد از بدن خود تکه های او را خارج نمود.
🔵پس از او سوال کردم: علی بن ابی طالب (علیه السلام) کیست؟ جواب داد: علی بن ابی طالب پسر عمو و وصی پیامبر اسلام،حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) است.
🌴من که این را شنیدم و عذاب وحشتناک او را مشاهده میکردم،با این حرف به دین اسلام گرویدم...
📘مدینة المعاجز، ج1: 544، حدیث 540
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
@haram110
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش جالب سخنران به درخواست جالب دختر بچه
@haram110
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوسࢪرویایی 💗 قسمت86 تا صبح کنج اتاق کز کرده ام و گاهی صدای خنده و صدا
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت87
با آن دست دیگر زاویه ام را حفظ می کنم که پیشنهادش هوش از سرم می برد:
_با من ازدواج میکنی؟
اسلحه از دستم می افتد.
با چشمانی گرد شده به طرفش برمی گردم و مات و مبهوت در مقابلش پلک می زنم.
نگاهش را پایین می اندازد و وقیحانه می پرسد:" ازدواج می کنی؟"
مغزم در عین حال که هنگ است به آرامی می گوید "خجالت نمیکشه! آخه مادر و خواهر نداره؟
چجوری روش شد بگه؟
اصلا با چه رویی توقع داره جواب بدهم!"
این بار من پلکم می پرد.
اسلحه را از روی زمین برمی دارم و سعی دارم هدف را خوب زیر نظر بگیرم اما لرزش دستم قوطی را هم لرزان نشان می دهد.
صدای کشیده شدن کفش روی خاک ها در گوشم فرو می رود.
بی هوا اسلحه را پایین می آورم.
به طرفش برمی گردم. به تپهی خاکی تکیه داده و با نگاهی مرا دید می زند.
رنگ نگاهش فرق دارد، دیگر غرور و تلخی را از آن حس نمی کنم.
نگاهم را فوری از او می گیرم و کم کم حس شادی بعد از مرور دوبارهی حرف هایش در من شکل می گیرد.
نمیخواهم جوری رفتار کنم که تمام این مدت مشتاق همین دو کلمه بوده ام.
سر بالا می آورم و باز هم نگاهش، نگاهم را سر می برد.
آهسته چشمانم را می بندم و باد بهاری موهایم را به این طرف و آن طرف می کشاند.
سکوت بین مان بالا می گیرد و او با رفتنش به طرف ماشین مرا در خلا فرو می برد.
با رفتن او به طرف تپه می روم و همانجایی که ایستاده بود من می نشینم.
کاسهی چشمم پر از اشک می شود و بی هیچ دلیلی گریه می کنم.
از خودم می پرسم "چرا گریه؟
مگه همینو نمیخواستی؟ اون همه خودتو به آب و آتیش زدی؛ براش خودتو وارد قضیه ای کردی که یه دیوونه فقط حاضره انجام بده.
حالا که بهش رسیدی گریه ات چیه؟"
عقل مرا متهم می کند و قلب خودش را به دیوار سینه ام می کوبد.
آخرین توصیه های عقل در فکرم می گذرد که این گونه سعی دارد اتمام حجت کند.
"رویا! الان جوابشو نده!
فکر میکنه هولی یا هر کسی بهت پیشنهاد بده اینجوری قبول می کنی. پس بگو میخوام فکر کنم."
هنوز همان جا نشسته ام که قامتش از پردهی اشک چشمانم می گذرد.
سریع بلند می شوم و دانه های اشکم را از روی گونه پس می زنم.
خیلی جدی رفتار می کند.
اسلحه را از توی کت لی اش بیرون می کشد و فاصلهی قوطی را بیشتر می کند.
بعد هم بدون در نظر گرفتن احساسات می گوید:
_وقتی هدف ازت دور باشه باید...
حرف هایش را نمی فهمم اما آهسته کناری می ایستم و نگاهش می کنم.
حرکاتش همانند فیلم بی صدایی از جلویم محو می شود.
تیرش به هدف می خورد و این بار قوطی با سرعت دور می شود.
انگار نه انگار که چند دقیقه پیش چه چیزی از من درخواست کرده بود.
خیلی سنگین رفتار می کند و اشاره می کند تا من شلیک کنم.
سر تکان می دهم و جا پای او می گذارم.
خوب به قوطی نگاه می کنم و درست وقتی که دستم روی ماشه است حرف هایش در ذهنم اکو می شود.
دستی به چشمانم می کشم و سعی می کنم دوباره تمرکز کنم.
با صدای شلیک دستم می لرزد و اسلحه را پایین می آورم.
اندکی گرد خاک به اطراف می پاشد و قوطی پا برجا می ماند.
اَه می گویم و دوباره به طرف دیگری می روم.
این بار ژستش را با غرور می گیرد و به قوطی نگاه می کند.
کاملا غرق جذبه اش شدم که دستش را پایین می اندازد و بی مقدمه سر اصل مطلب می رود.
_نگفتی، با من ازدواج میکنی؟
انگار قصد تیراندازی ندارد.
لب میگزم و از خودم می پرسم واقعا به این زودی میخواهد جواب بله بگیرد؟
چقدر وقیحانه و عجول است!
سنت ها را که بوسیده و کنار گذاشته و حیا را هم درسته قورت داده و اکنون هم طلبکار است!
لب می گزم و حرف دلم را به میان می آورم.
_من باید فکر کنم.
ابرو بالا می دهد و با آهان آهانی به طرف قوطی برمی گردد.
همان طور که دستش روی ماشه می سُرَد می گوید:
_باشه فکر کن!
بعد هم با یک حرکت دوباره به هدف می زند.
اصرار دارد باری دیگر امتحان کنم اما می دانم با این وضع و اوضاع جز افتضاح بیشتر به بار نمی آورم.
به بهانهی سردرد خودم را به ماشین می رسانم.
⭕️کپےبدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت88
خیلی زود در کنارم حسش می کند.
ماشین را روشن می کند و بی حرف به راه می افتد.
جو سنگینی میان مان نشسته و نمیتوانم حتی سرفه کنم!
وقتی به خودم می آیم که جلوی در خانهی تیمی متوقف شده.
اشاره می کند و می گوید:
_رسیدیما!
به اطرافم نگاه می کنم و کیفم را از روی صندلی برمی دارم.
تشکر و خداحافظی می کنم و کلید را توی قفل زنگ زده به سختی می چرخانم.
هنوز نرفته و می گویم وقتی ببیند در را بسته ام می رود.
آن دو مرد از خانه بیرون می آیند و بی توجه به من تنه می زنند.
اخم می کنم و ایش کش داری می گویم.
به طرفم برمی گردد و ابرو اش را بالا می دهد.
_خانم مسئول ما میریم یه قدمی بزنیم.
سعی دارم خشمم را کنترل کنم اما واقعا نمی توانم این نادیده شدن را تحمل کنم.
این مردها چون فکر می کنند اندکی هیکل شان از ما بزرگ تر است و سیبیل دارند، یعنی ما ازشون کمتریم؟
لب هایم را کمی تر می کنم و می گویم:
_نخیر! تردد زیاد و الکی درست نیست.
شما اومدین توی سازمان که هدفمند باشین و چند روز عمرتون مثل سگ ولگرد نباشه!
پس برید داخل!
خشم رگ هایشان را متورم می کند.
بهم نگاه می اندازد و داد می کشند:
_تو به ما میگی سگ ولگرد؟
بعد به آن رفیقش نگاه می کند و می غرد:" اون به ما گفت سگ ولگرد؟"
من هم خیلی محکم و جدی سر جایم می ایستم.
_ببین مادموازل ما اینا چیزا حالیمون نیست.
توقع نداشته باش به حرف زن جماعت چشم بگیم. پس راهتو بکش کنار، بزار ما هم یکم حال مونو بکنیم.
از این بی قانونی هایشان به تنگ می آیم.
اگر الان کوتاه بیایم فردا معلوم نیست چه دمی برایم در نیاورند!
پس خیلی جدی جلوشان می ایستم د
و می گویم:
_نمیشه!
تلخب پوزخند شان در کامم می دود.
دستش را برایم بالا می برد و می گوید:" نری میزنمت!"
_بزن! اصلا بکش!
دندان می سایید و همین که میخواهد سایهی سنگین دستش به گونه ام بنشیند، صدای پیمان بلند می شود.
برمی گردم و چهرهی غضب ناکش را نگاه می کنم.
با نفرت از نگاه آن دو را می گذراند و می غرد:
_آره بزن! ببینم چقدر دلاوری!
بعد دست هر دوتایشان را محکم می کشد و به طرف خانه می بردشان.
وسط نشیمن با کفش می ایستد و عصبانیتش را چاشنی لحنش می کند:
_شما باید تنبیه بشین!
ایشون شاید یه خانم باشن اما برای سازمان اثبات شده هستن.
توهین به ایشون، توهین به سازمان و قوانین هستش!
پس کاری نکنین که به جرم سرپیچی و خیانت بگم باهاتون تصویه کنن.
حالا هم مثل بچهی آدم از ایشون عذرخواهی میکنین و هر چی گفتن میگین چشم!
رنگ خشم در صورت شان پاشیده است و همانطور که دارند غرورشان را زیر پا لگدمال می کنند، می گویند:" ما... عُ..ذر میخوایم."
پیمان فرصت نمی دهد جوابشان را بدهم و سریع آن ها را از جلوی چشمم دور می کند.
از این کارش خیلی خوشم می آید.
سرش را پایین می اندازد و مقابلم می ایستد.
_کیوان گفت الان که یه رابط شدی بودنت برای سازمان مهمه.
هر چند روزی که با کیوان در تماس نیستی روی یه کیوسک تلفن علامت میزاری.
توی سازمان دایره یعنی سلامتی و مربع یعنی مشکل داری و اینا.
بعد هم آدرس کیوسک را می پرم و جواب می دهد.
چشم می گویم و به طرف در می رود.
نرسیده به در برمی گردد، دهانش را باز می کند و میخواهد چیزی بگوید اما زبانش همراهی اش نمی کند.
دهانش را می بندد و با راهش ادامه می دهد.
می خواهم بپرسم چی شد اما حدس هایی می زنم.
خداحافظی زیر لب می گوید و می رود. صدای بهم خوردن در حکم زندان را برایم دارد.
یعنی من تا کی قرار است اینجا بمانم؟ من دوست ندارم رابط کسی باشم.
آن زمانی که پیش پری و پیمان بودم بهتر بود.
گفتم پری... چقدر دلم برایش تنگ شده.
آهی می کشم و به اتاق می روم.
متوجه کتابخانهی انتهای اتاق می شوم که دیشب ندیده بودم!
به طرفش قدم برمی دارم. بیشتر کتاب هایش فلسفی و در سبک ادبیات شوروی و شرقی ها نوشته شده.
یکی از کتاب های عقیدتی را که در بدو ورودم از پری گرفتم و خواندم، پیدا می کنم.
فکری به ذهنم می رسد.
آن کتاب را برمی دارم و در اتاق شان در می زنم.
بله گفتن شان باعث می شود حرف بعدی ام را هم بزنم.
_بیاین بیرون.
کینه هنوز در چشمانشان جولان می دهد.
پشت صندلی می نشینند و شروع می کنم به حرف زدن:
_آقایون برای شروع بهتر این کتاب رو بخونین.
مهم ترین اصل بعد از اطاعت محض اینکه شماها به کاری که میکنین ایمان داشته باشین.
این کتاب جواب خیلی از سوالاتون رو میده و... اینکه...
کتاب را مقابل شان می گذارم.
روی جلدش را آهسته می خواند شناخت.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔹 ۱۴ فروردین/ حمل ۱۴۰۳
🔹 ۲۲ رمضان ۱۴۴۵
🔹 ۲ آوریل ۲۰۲۴
🌎🔭👀
🚖 مسافرت
سودمند و پر فایده است.
👶 زایمان
خوب و نوزاد خوش قدم و خوشبخت باشد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
👨👩👧👦 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب سه شنبه)
شهادت در راه خدا نصیب چنین فرزندی گردد.
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در برج جدی است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
برداشت محصولات کشاورزی
از شیر گرفتن کودک
وام و قرض دادن و گرفتن
کندن چاه و کانال
امور مربوط به حرز
🌎🔭👀
💇 اصلاح سر و صورت
باعث فقر و بی پولی میشود.
🩸حجامت، خوندادن، فصد
باعث قوت دل است.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست.
باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر، آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۲۲ سوره مبارکه «حج» است.
﴿﷽کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم﴾
و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که برای خواب بیننده پیش آمدی رخ دهد و هر چه سعی کند از آن خارج نگردد و صدقه بدهد تا رفع شود. ان شاءالله
مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
«یا ارحم الراحمین» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز سهشنبه متعلق است به:
#امام_سجاد علیهالسلام
#امام_باقر علیهالسلام
#امام_صادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌺
🌎🌺🍃
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و دوم....
✍ سحر بیست و دوم.... اولین سحر بدون علی است...
و قلب زمین، برای هضم نداشتنش...در انقباضی سخت، درگیر شده است...
❄️دیروز...آینه خدا...روی زمین.... ترک خورده است...
و دیگر هیییچ کس نیست، که چهره کاملی از خدا را، برایمان رونمايي کند...
❄️زمین... بی علی... فقیرترین مخلوق خداست...
بیچاره زمین....
من مانده ام، دردهای عظیمی را که به خود دیده است...چگونه او را از گردش روزمره اش ... باز نداشته است؟؟
❣همه درد زمین یک سو...
فراق علی... یک سو...
و انتظار هزار ساله پسر علی... از سوی دیگر....
سرگیجه به جانش انداخته است....
و من...
در این درد زمین ... همیشه، با او شریک بوده ام....
❄️آخرین لیلةالقدر در پیش است....
و من... برای تسکین همه دردهای اهل زمین... قنوت می گیرم...
اما...
عظیم ترین غصه اش... همان آینه ترک خورده ایست...که باید ترمیم شود...
❄️تا زمین... "پسر علی" را رو نکند...
هیچ آينه ای، توان ترسیم چهره خدا را، نخواهد داشت...
❄️باید برای عظیم ترین درد اهل زمین... دعا کنیم...
برای ثروتی که داریم.... اما دستمان به او نمی رسد...
❄️باید تقدیرات زمین را... با دستان رو به آسمانمان عوض کنیم....
زمین.... با پسر علی... دیگر فقیرترین مخلوق خدا.... نخواهد بود!!!
❣برای غربت پسر علی... دعا کنیم....
#جامانده
التماس دعای شهادت در لیالی قدر
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
🚩⭕️ کوه عجیب و ترسناک
👈داستانی جذاب 👉
🚩ابن بکیر می گوید: با حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام از مدینه به سوی مکه عازم بودیم در منزلی به نام عسفان پیاده شدیم و از کنار کوه سیاه ترسناکی که درسمت چپ جاده واقع شده بود می گذشتیم.
به حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و اله! چقدر این کوه ترسناک است ؛من در میان راه مانند این ندیدم.
حضرت فرمودند: ای پسر بکیر. آیا میدانی این کوه چه کوهی است ؟
گفتم: نه.
👈فرمود: کوهی است که به آن کَمَد گویند و بر کنار دره ای از دره های جهنم قرار دارد و در آن قاتلین پدرم امام حسین علیه السلام هستند.
خداوند آنها را به ودیعت در این کوه قرار داده در حالی که از زیر آنها آبهای جهنم (که عبارت باشد از) غسلین (چرک و پلیدی دوزخیان) و صدید (خون چرکین) و حمیم (آب سوزان) جاری است (و نیز) آن چه که از چاه متعفن و بدبوی "جوی" از گناهکاران بیرون می آید و آنچه از خبال و جهنم و لظی و حطمه و سقر و حمیم و هاویه و سعیر که در قران با اسامی مختلف نام برده شده.
بیرون می آید (از زیر آنها جاری است) هیچگاه در سفرهایم از کنار این کوه نگذشته ام و توقف نکرده ام.
مگر این که آن دو (عمر و ابابکر) را دیده ام که به من استغاثه می کنند.
من به قاتلین پدرم نگاه می کنم و به آن دو می گویم: اینها آن چه شما (دو نفر) بنا نهادید انجام دادند. شما وقتی که به حکومت رسیدید به ما رحم نکردید.
ما را به قتل رساندید و محروم ساختید و برای کشتن ما شتاب کردید و امر حکومت را به غیر ما اختصاص دادید. خدا رحم نکند به کسی که به شما رحم کند.
🚩 جزای عاقبت کارتان را که از پیش فرستادید بچشید و خداوند ستمکار به بندگان نیست. دومی(عمر لعنت الله علیه) تضرع و کوچکی اش (برای رهایی از عذاب) بیشتر است.
چه بسا بر سر آنها می ایستم (و عذاب آنها را نظاره می کنم) تا مقداری از حزن و اندوهی که در قلبم هست تسلی یابد و گاهی از کوهی که آنها در آن قرار دارند که همان کوه کمد است می گذرم.
👈به حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام عرض کردم:
فدایت شوم هنگامی که از کوه می گذری چه میشنوی؟
فرمود: صدای آن دو را که فریاد می زنند: به سوی ما بالا بیا تا با تو سخن بگوییم....و می شنوم فریاد زننده ای از کوه فریاد می زند و به من می گوید: جواب آنها را بده و به آن دو بگو:
🅾👈إخسئوا.. دور شوید و با من سخن نگویید.
🚩راوی می گوید به حضرت عرض کردم:
فدایت شوم! چه کسانی با آنها هستند؟
فرمودند: هر فرعونی که از خداوند سرکشی نموده و خداوند اعمال او را حکایت کرده و هر کسی که به بندگان خدا کفر را تعلیم نموده.
عرضه داشتم: آنها چه کسانی هستند؟
🚩 فرمودند: مانند "پولس" که به یهود تعلیم داد که دست خدا بسته است و مانند "نسطور" که به نصارا آموخت که حضرت عیسی علیه السلام پسر خداست و به آنها گفت: خدایان سه تا هستند. و مانند فرعون (زمان) حضرت موسی علیه السلام که گفت: من خدای برتر شما هستم و مانند نمرود که گفت: اهل زمین را مقهور ساختم و هر که در آسمان بود را به قتل رسانیدم.
و مانند قاتل امیرالمومنین علیه السلام و قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها و محسن بن علی علیه السلام و کشنده حسنین علیهما السلام.
اما معاویه و عمروعاص طمعی به خلاصی ندارند و همراه آنها تمام کسانی هستند که با ما دشمنی نمودند و دشمنان ما را بر علیه ما با زبان و دست و مال یاری دادند...
راوی می گوید به حضرت عرض کردم: فدایت شوم ! نهایت این کوه کجاست؟
👈فرمودند: زمین هفتم و در آن جهنم بر روی دره ای از دره های آن است. بر آن نگهبانانی است که تعدادشان از ستارگان آسمان و قطرات باران و هر آنچه که در دریاها و زمین است بیشتر است هر یک از ملائکه به چیزی گمارده شده که بر آن (کار) پایدار است و از آن مفارقت نمی کند.
📚بحارالانوار ج25 ص372
🌑ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌑
بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
🌸✨ #دعای_روز_بیست_و_دوم
🔅بسم الله الرحمن الرحیم
✨🌸 اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَكَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَكاتِكَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِكَ واسْكِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِكَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین.
✨🌼 خدایا بگشا به رویم در این ماه درهاى فضلت وفرود آر برایم در آن بركاتت را وتوفیقم ده در آن براى موجبات خوشنودیت ومسكنم ده در آن وسطهاى بهشت اى اجابت كننده خواسته ها ودعاهاى بیچارگان.
🌱التماس_دعا
📚منبع: مفاتيح الجنان
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
#نهج_البلاغه
#حدیث
مولانا حضرت امیر المومنین (صلوات الله علیه) فرمودند :
بدترین #دوست ، آن است که مایه رنج و زحمت آدمی باشد .
مصدر : نهج البلاغه ، حکمت ۴۷۹ .
#رسول_خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند : یا علی ، کسی که تو را به #قتل برساند ، مرا به #قتل رسانده است ، و کسی که تو را #دشمن بدارد ، مرا #دشمن دانسته است ، و هرکس #امامت تو را انکار کند ، #نبوت مرا انکار کرده است .
#ابن_ملجم
#قاتل_امیر_المومنین
#لعنت_بر_ابن_ملجم
#قطام
#شهادت_امام_علی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند : در دهه آخر #ماه_رمضان ، هر شب این دعا را می گویی :
أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْهِ .
مصدر : کافی ، جلد ۴ ، صفحه ۱۶۰
اللهم عجل لولیک الفرج
امام صادق (علیه السلام) در حدیثی فرمودند :
وقتی #عذاب بر #بنی_اسرائیل به طول انجامید (طول کشید) ، #چهل_روز به درگاه الهی ناله و فریاد و گریه کردند ، پس #الله به #حضرت_موسی و #حضرت_هارون #وحی فرستاد که آنها را از #فرعون نجات می بخشد ، پس در نتیجه 170 سال (از مدت) را از آنها برداشت !
سپس امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
همچنین شما #شیعیان نیز اگر چنین کنید (یعنی به درگاه الهی ناله و گریه نمایید) ، قطعا #فرج ما میرسد و اگر اینطور نباشید ، امر تا انتهای خود می رسد .
مصدر : بحار الانوار ، جلد 4 ، صفحه 117