حرم بیقرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۹۴ غلام نیم نگاهی به کوثر انداخت ، کوثر روش رو اون ور کرد
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۹۵
_نترس مهربونم ، من پیشتم ، مگه اینکه بخوان از جنازه ی من رد بشن تا دستشون بهت برسه .
برگه رو دراوردم و شروع کردم به خوندن ... از طرف جناب سرهنگ بود .
سرهنگ نقشه جدید رو توضیح داد و تاکید کرد که چه کارهایی باید انجام بدیم .
سرهنگ گفته بود که اول ما باید فرار کنیم تا دم ماشین ها بعد بچه ها حمله کنند .
خیلی تاکید داشت که تمام حواس من و محمد به کوثر باشه تا صدمه ای نبینه .
از اینکه همه برای نجات ما بسیج شدن ، خوشحال بودم .
محمد تا دید اینا رفتن سریع رفت ساندویچ خودش رو برامون اورد .
محمد : بیا داداش ، ببخشید کمه فعلا بخورید که حالتون بد نشه ، همین در توانم بود عذر میخوام .
چقدر این پسر مهربون بود ؛
شرایطش رو درک میکردم . معلوم بود با اینکه پیش این گرگ هاست اما ذاتش عوض نشده .
_اما خودت ؟
+من نمیخورم داداش شما دوتا بخورید.
من یه کاری میکنم باید امشب از اینجا فرار کنیم تا بچه ها برسن و نجاتمون بدن وگرنه هیچکدوم زنده نمی مونیم ...
_دستت درد نکنه اما امشب چرا ؟؟؟چه خبره ؟
با حرفی که محمد زد مرگ رو جلوی چشام دیدم .
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۹۶
+امشب تامی و غلام و آتنا مهمونی دارن ، هرچی ادم کثیفه میان میخوان ....
_میخان چی ؟؟
+داداش شرمنده ولی میخوان کوثر خانم رو ...
داد زدم :
_محمد حرف بزن ، کوثر چی ؟
+تامی تصمیم گرفته کوثر خانم رو بفروشه تا در ازاش بتونه جنس هاش رو وارد کنه .
_لعنتی ،غلط کرده مگه اینکه از روی نعش من رد بشه عوضی .... جنس هاش چیه؟
+خدابزرگه ان شاءالله دستگیرشون میکنیم و نمیزاریم.
بد به دلت راه نده داداش ، جنس هاش مواد مخدره ، اینا یه گروه مافیا و بزرگن اگه خدا بخواد با کمک هم فاتحه اشون رو میخونیم .
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد