◇صبح که می رود محل کار ، انتظار میکشد، کارش تمام شود تا برود ور دل زنش بنشیند، به خانه که می رود دلهره کار فردا را دارد، طول هفته را کار میکند تا در تعطیلات خوش بگذراند، تعطیلات که تمام می شود دلشوره ی صبح شنبه را میگیرد.
◇میرود تا بیمه اش را تمدید کند، تا میشنود دو سال دیگر بازنشست میشود گل از گلش میشکفد ، مردک نمی داند پر عمرش رفته و کمش مانده.
◇کتاب را در دستش گرفته و تند تند از روی واژه ها رد میشود، می خواهد به آخرش برسد، کتاب را زمین نمی گذارد تا به لذت انتهای داستان برسد، کتاب که تمام میشود چشم تنگ میکند و به گلهای چند ضلعی حاشیه فرش زل میزند.
◇تخمه خریده، وقتش را خالی کرده، دوستانش را جمع کرده تا فوتبال ببیند، درواقع حالش را ببرد، نود دقیقه از اضطراب جای تخمه ناخن میجود، حرص میخورد، سوت پایان که میخورد کرخت و سر شده روی مبل لم می دهد.
○ به راستی آدمیزاد چرا اینگونه است ؟ کی آرام خواهد شد کی منزل میگیرد؟ کی از لَفِی خُسْر به در خواهد شد ؟
#امیرحسین_موسوی
@haramedell
اطراف روستا چاهی حفر کرده بودند، مردی نی می نواخت ، دلویی دور گردن گاوی بسته بودند ، نوای نی ، حیوان را به حرکت در می آورد ، دلو می افتاد در چاه و پر آب بالا می آمد، مرد دست از نواختن برمی داشت گاو از حرکت می ایستاد، آب در جوی سرازیر می شد و زمين های روستا آبیاری می شدند.
سالهای بعد، اهالی پمپ چاه تهیه کردند، مرد بیکار شد دیگر طنین موسیقی شنیده نشد، گاو خزید در پستوی طویله، مدرنیته ی راحت طلب ، حیات را از روستا گرفت، نشاط را ربود، ترکیب انسان، حیوان و موسیقی را ازبین برد ، سرعت را آورد و برکت را گرفت ، عافیت را هدیه داد و همت را دزدید.
دهکده ی غرب، جهان را تحت سیطره ی خود گرفته، حالا مجاز ، یقه ی حقیقت مان را سفت چسبیده ، جوان عرب به جای دشداشه شلوارک و تیشرت میپوشد، دختر ژاپنی جای کیمونو، دکلته ی بالا عریان تنش میکند، پدربزرگها واتساپ دارند و مادرها غذای شام را از اسنپ فود سفارش می دهند ، و من این حرفهای سنت گرا و ضد مدرنیته را در اینستاگرام(واتساپ و ایتا...) نشر میدهم ، سنت یا مدرنیته؟
#امیرحسین_موسوی
@haramedell