نمیدانم چقدر آقا رو قبول دارید، اما بدون هیچگونه ادا و اطفاری، وقتی تو تلویزیون دیدم که آقا میگه از بالارفتن آمار غصهشون میگیره، هُری دلم ریخت!
ماکه به حرف آقای وزیر و این و آن گوشمان بدهکار نبود، حوصله ماسک و رعایت و اینجور چیزارم نداشتیم، اما حواسمان هست که آمار فوتیهایمان روی ۱۵۰ میچرخد؟!
جان است!
سرمایهی آدمیست!
یکبار هم بیشتر نداریمش، حیف است که با کرونای زِپرتی بپرد!
بیایید کمی به خودمان سختی بدهیم، بخاطر کادر درمانیمان، بخاطر همهی #مدافعان_سلامت!
چه در #بیمارستان و #غسالخانه و چه در #پایگاه_بسیج و #حوزه_علمیه!
بخاطر همهشان بیاییم رعایت کنیم!
❌من ادعایی ندارم!
حرف آقا رو هم یکی به دهتا گوش میدم، اما آقا که گفتن غصهدار میشن، دلم آشوب شد.
👈من از دیروز با خودم عهد کردم که برای دل نائب الامام (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) رعایت کنم و در کوچه و خیابان با #ماسک رفتوآمد کنم!
تیکه و مسخره های رفقایِ جان هم به جان و دلم!
فدای دلِ آقا...
بیایین و شماهم بگین فدای دلِ آقا...
شما هم بپیوندید به #من_ماسک_میزنم!
.
پ.ن: اینم بین خودمون بمونه:
#بسیجی باس #شهید شه، الکی بهونه دست این کرونای بیصاحاب ندین!
🌹 @hareemeeshgh97
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄
⭕️ بعضی آقایان وقتی وارد خانه میشوند و محیط خانه را نامرتب میبینند یا متوجه میشوند که غذا آماده نیست، اعتراض میکنند.
مواقعی بود که بخاطر موقعیت کاری یا بچهداری نمیتوانستم غذا آماده کنم یا خانه را مرتب کنم. 🥘
وقتی مصطفی وارد میشد از او عذرخواهی میکردم❤️
از ته قلبش ناراحت میشد و میگفت: «تو وظیفهای نداری که برای من غذا درست کنی. تو وظیفهای نداری که خانه را مرتب کنی. این وظیفه من است و حتما من اینجا کم کاری کردم».
بعد با خنده به او میگفتم: «پس من چه کاره هستم و وظیفه من چیست؟»
مصطفی هم پاسخ میداد: «وظیفه تو فقط تربیت بچههاست. بقیه کارهای خانه وظیفه من است. اگر خودم بتوانم کارهای خانه را انجام میدهم و اگر نتوانستم باید با کسی هماهنگ کنم که این کارها را برای تو انجام دهد». 💖
زندگی با مصطفی خیلی شیرین بود. خیلی شیرین بود.
🔰 به نقل از همسر #شهید مصطفی صدرزاده
┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
@ezdevaj_t_masiri
⭕️ متروی تهران ایستگاهی دارد به نام
#جوانمرد_قصاب
🔻این جوانمرد، همیشه با وضو بود.میگفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه!
🔻هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد.
میگفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
🔻وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش. کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد.
🔻گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما مابقی پولت.»
🔻عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! این جوانمرد در ۴۳ سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
"#شهید عبدالحسین کیانی" همان ''#جوانمردقصاب'' است!
روحش شاد و راهش مستدام باد 🌸
🌹@hareemeeshgh97