#لحظاتی_ناب_با_شهدا🌹
💢بخشی از دستنوشته های شهید :
دوست دارم در منتهای بیکسی باشم. در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانهروز بماند.
دوست دارم بدنم از زخمهای جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمیخواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(سلام الله علیها) برای شفاعت امت پدرش ظهور میکنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم.دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود حضرت اشارهای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم. انشاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت امابیها(سلام الله علیها) قرار ندهد.به ما رحم کن ای ارحم الراحمین!و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب!»
📆تاریخ ١٣٩۴/١٠/٢۲
⏰ساعت ٢۰
👈شهید#نوید_صفری
#شهیدانہ 🌱
🌹@haress_313🌹
imankiani:
#شهیدانه
🌹چہ آرزوهاے قشنگے مےڪردند و چقد زیبا اجابت مےشد ...
🌸 #حاج_احمد آرزو ڪرده بود :
بدست شقےترین انسانهاے روے زمین یعنے #اسرائیل_ها ڪشتہ بشم
و حالا دست اونهاست ...
🌸 #حاج_همت از خدا خواستہ بود :
مثل مولایم بدون سر وارد بهشت بشم 🌱
ترڪش خمپاره سرش رو برد ...
🌸 #شهید_برونسی همیشہ مےگفت :
دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم
سالها پیڪرش مفقود بود ...
🌸 #آقا_مهدی_باڪری مےگفت از خدا خواستم :
بدنم حتے یڪ وجب از خاڪ زمین رو اشغال نڪنہ
آب دجلہ او رو براے همیشہ با خودش برد ...
🌸 #حاج_آقا_ابوترابی در مسیر پیاده روے مشهد مےگفت آرزو دارم :
در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم
تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار امام_رضا دفن شد ...
👇👇👇👇👇👇👇
🔰 حاج حسین یڪتا :
میخواستن ؛
میشد ...
میخوایم !
نمیشہ ...
چہ ڪار ڪردیم با این دل ها ...
🌺 از خداوند بخوایم !
دلامون را براے امام زمان عج ، شش دانگ سند بزنہ ...
و براے این ڪار یاریمون ڪنہ...
ڪہ دست و پا و گوش و چشم و زبان جز براے رضاے حضرت حجت عج بہ حرڪت در نیاد !✨
🌺 ڪہ اگہ خداوند راضے باشہ ...
عاشق ما میشہ ...
و ان شاءاللہ عاقبتمون شهادت ❤️
#شهادٺ یعنے؛
زندگےڪن،اما!
فقطبراے#خدا..!🖐🏽
اگرشهادتمیخواهید
زندگےکنید
فقطبرایخدا..:)!"
|↫ #شہیدبابڪنورے❤️
|↫ #شهیدانه
❣همسفر با شهدا❣
@ansarolhosinn
♦️ یک روز که مهدی از مدرسه به خانه آمد، از شدت سرما تمام گونه ها ودست هایش سرخ شده بود. پدرش همان شب تصمیم گرفت برای او پالتویی تهیه کندو روز بعد،با پالتوی نو و زیبایش به مدرسه می رفت.
💠 اما غروب همان روز که از مدرسه بر می گشت با ناراحتی پالتویش رابه گوشه اتاق انداخت. همه با تعجب به او نگاه کردند.
او در حالی که اشک در چشمش نشسته بود، گفت: چه طور راضی شوم که پالتو بپوشم،وقتی که دوست بغل دستی ام از سرما به خود می لرزد؟
شهیدمهدی باکری
#شهیدانه
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
#شهیدانه
#پنجشنبه_های_دلتنگی
پنجشنبه که می آید
دل نورانی میشود
هوای بهشت به سر میزند
عطر عود و گلاب همه جا می پیچد
و یادت درتمام خاطره ها زنده میشود
🌸🍁🌸🍁🌸🍁
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🍂🌷🍃🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍃🍂
------------------------
🆔@haress_313
13.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️☝️
این ویدئو برای شهدایی شدن دهه هفتادی و نوجون های کانال عالیه
#شهیدانه
#شهید_جهاد_مغنیه❤️
❣همسفر با شهدا❣
@ham_safare_ba_shohada
🌹 یک روز گفتند که حاج احمدآقا خمینی زنگ زده به دکتر (شهید چمران) و گفته: «امــام دلـش برایت تنـگ شده و میخواهد شما را ببیند.»
🔸 همان روز دکتر از جبهه با هلی کوپتر خدمت امام میرود. وقتی برگشت؛ ریختیم دورش و از حال امـام جویا شدیم. دکتر برایمان گفت:
« وقتی رسیدم خدمت امــام، ایشان چند ثانیه به صورت من خیـره شد و گفت: مصطفی تو هنرمندی! هنرمند باید یکرنگ باشه. گرانترین قالی رو ببین! چون چندرنگه، باید زیر پا باشد. اما آسمان رو ببین که از همه بالاتــره؛ چــرا؟ چون یک رنگ است. یکرنگی و صداقت قانون عشقه. »
🔸 دکـتر واقعاً برای ما حکایت عشق و عرفـان بود. کسی بود که امام قبولش داشت و براش ارزش زیادی قایل بود. مرد آهنینی که با دست خالی، جلوی عراق ایستاده بود و ما اسیر همین عرفان و اراده ی محکمش بودیم.
📚 کـوچه نقــاش ها / راحـله صبوری
خاطرات سید ابوالفضل کاظـمی
نشر سوره مهــر
#شهید_مصطفی_چمران
#شهیدانه
فرقیندارهایرانیباشییالبنانی ...
جھادباشییاآرمان ...!
مهماینهبرایآرمانهاتجھادکنی ...
وسرانجامقصهدنیاتبشهشھادت :)
@abu_vahab
#شهیدآرمانعلیوردی
#شهیدجهادمغنیه
#شهیدانہ 🥺🌱