#درس_اخلاق یک اصل مهم، برای تداوم شادی‌هایمان؛    که کمتر بدان توجه داریم!  #استاد_شجاعی🧡 🌺@havalybehesht🌺

#زندگی_مشترک ❌توهین نکردن به هم ❌بد صدا نکردن همدیگر ❌قطع نکردن صحبت یک دیگر ❌ در هنگام راه رفتن جلو نیفتادن از یکدیگر ❌ تعارف کردن به هنگام ورود با خروج از جایی و... از مواردی است که زوجین باید آنها را رعایت کنند. 🙏احترام گذاشتن تنها در احترام زن و شوهر به یکدیگر خلاصه نمی شود. بلکه شامل احترام به بستگان یکدیگر به خصوص بستگان درجه یک احترام به سلیقه، ذوق، عقاید یکدیگر و... می باشد... #نکات_همسرداری 🌺@havalybehesht🌺

مادر...... تنها کسی است..... که دوستت دارم هایش واقعی است... 🌺@havalybehesht🌺

فکرکنم تودهک بندی یارانه اشتباهی دهک بالازدن براش اعصاب نداشت.... 🌺@havalybehesht🌺

من تو صف نونوایی😂 یعنی یه همچین آدم بدشانسیم من😂🤦‍♀ 🌺@havalybehesht🌺

دختر: بابا چقد اینا خوشمزه‌ان... *بابای دختر فردای همون روز😐😂 🌺@havalybehesht🌺

❄️ زمستان تبریز #طبیعت_زیبا 🌺@havalybehesht🌺

خیلی گشته بودیم ، نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود . لباس فرم سپاه به تنش بود . چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد . خوب که دقت کردم ، دیدم یک نگین عقیق است که انگار روش جمله ای حک شده . خاک و گل ها رو پاک کردم …. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم … روی عقیق نوشته بود : “به یاد شهدای گمنام” #شهیدانه 🌺@havalybehesht🌺

🟢 ماجرای اذان معجزه آسای شهید « هادی» در یک سحرگاهی در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می گیرد اذان بگوید. همه به او می گفتند: «چه شده که الان می خواهی اذان بگویی؟» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی دهد و با صدای بلند مشغول اذان گفتن می شود. وقتی که اذان می گوید: به سمت او تیراندازی می کنند و یکی از تیرها به گلوی او می خورَد. همه می گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟!» بعد او را داخل سنگر می برند و در حالی که خون از بدنش جاری بود، کمک های اولیه امدادی را برایش انجام می دهند.بعد از مدتی یک دفعه ای می بینند که عراقی ها با دستمال سفید دارند می آیند این طرف. اول فکر می کنند شاید این فریب دشمن است. لذا اسلحه ها را آماده می کنند، اما بعد می بینند که این عراقی ها با فرمانده خودشان تسلیم شده اند. می گویند: چرا تسلیم شدید؟ می گویند: آن کسی که اذان می گفت کجاست؟ گفتند: او یکی از بچه های ما بود که شما به او تیر زدید. گفتند: ما به خاطر اذان او تسلیم شدیم و ماجرای خودشان را توضیح می دهند... این اثر نَفَس یک جوان ورزشکار است که اهل گود زورخانه بود. او در دوران دبیرستان در ورزش کُشتی، قهرمان بوده و می گوید: من همیشه در کُشتی مراقب بودم که روی نقطه ضعف های حریفم انگشت نگذارم. در حالی که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه ضعف هایش به زمین می زنند. این نشان می دهد که ابراهیم هادی فوق قهرمان و فوق پهلوان بوده است. #داستان_شب 🌺@havalybehesht🌺