✳ نترس؛ من با تو هستم!
📌 یکی از شاگردان #شیخ_محمدحسین_زاهد نقل میکند: بعد از وفات آقا، یکی از مقبرههای #ابنبابویه که مربوط به ارادتمندان ایشان بود، برای دفن آماده شد. با جمعیت تا کنار مقبره آمدیم. در میان جمعیت، چشمم به #شیخ_رجبعلی_خیاط افتاد که بالا سر قبر آقا بلندبلند گریه میکرد. ولی بعد از چند دقیقه چیزی دیدم که خیلی تعجب کردم. دیگر شیخ رجبعلی خیاط گریه نمیکرد بلکه لبخندی بر لب داشت. روزی از خود ایشان علت را پرسیدم. جناب شیخ در جواب گفت: وقتی بالا سر قبر شیخ زاهد بودم، عالم برزخ به من مکاشفه شد. دیدم شیخ محمدحسین بالا سر قبرش ایستاده و مضطرب است و میترسد داخل قبر شود. ناگهان وجود مقدس و مبارک #سیدالشهدا علیه السلام تشریففرما شدند و به شیخ محمدحسین اشاره کردند و فرمودند: نترس؛ من با تو هستم! گریه برای ترس و اضطراب شیخ محمدحسین زاهد بود و لبخند برای تشریففرمایی #امام_حسین علیه السلام.
📚 از کتاب #شیخ_محمدحسین_زاهد؛ زندگی و شرح حال شیخ محمدحسین زاهد
👤 نویسنده: حمیدرضا جعفری
اینجا #حرف_حساب بخوانید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳ نترس؛ من با تو هستم!
📌 یکی از شاگردان #شیخ_محمدحسین_زاهد نقل میکند: بعد از وفات آقا، یکی از مقبرههای #ابنبابویه که مربوط به ارادتمندان ایشان بود، برای دفن آماده شد. با جمعیت تا کنار مقبره آمدیم. در میان جمعیت، چشمم به #شیخ_رجبعلی_خیاط افتاد که بالا سر قبر آقا بلندبلند گریه میکرد. ولی بعد از چند دقیقه چیزی دیدم که خیلی تعجب کردم. دیگر شیخ رجبعلی خیاط گریه نمیکرد بلکه لبخندی بر لب داشت. روزی از خود ایشان علت را پرسیدم. جناب شیخ در جواب گفت: وقتی بالا سر قبر شیخ زاهد بودم، عالم برزخ به من مکاشفه شد. دیدم شیخ محمدحسین بالا سر قبرش ایستاده و مضطرب است و میترسد داخل قبر شود. ناگهان وجود مقدس و مبارک #سیدالشهدا علیه السلام تشریففرما شدند و به شیخ محمدحسین اشاره کردند و فرمودند: نترس؛ من با تو هستم! گریه برای ترس و اضطراب شیخ محمدحسین زاهد بود و لبخند برای تشریففرمایی #امام_حسین علیه السلام.
📚 از کتاب #شیخ_محمدحسین_زاهد؛ زندگی و شرح حال شیخ محمدحسین زاهد
👤 نویسنده: حمیدرضا جعفری
اینجا #حرف_حساب بخوانید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f