eitaa logo
حریم حوراء 🇵🇸
973 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
70 فایل
هیات بانوان حریم حوراء یزد اینجا مهمان حضرت زهرا(س)هستید💚 ❇️ارتباط: @atre_nargesss ❇️دختران @harime_hawra ❇️باقیات الصالحات @FA8376 ❇️همسان گزینی @Tebyan451 ❇️حجاب ملیکا @melika_hejab ❇️بیت الزهرا @RabbolArz ❇️حسینیه کودک @hoseinieiekoodak
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️کتاب «حوض خون»، خاطرات و روایت‌های 64نفر از بانوان اندیمشکی درباره رخت‌شویی پتوها و البسه رزمندگان دفاع مقدس است. 🔹رهبر انقلاب درباره کتاب «حوض خون» فرمودند: «من اخیراً یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» ــ البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباس‌های خونی رزمندگان را و ملحفه‌های خونی بیمارستان‌ها و رزمندگان را می‌شستند؛ [اینها را] دیدم ــ که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت می‌کند؛ انسان شرمنده می‌شود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است.» 📚برشی از کتاب: 🔻اتاق پر بود از لباس. نشستم کنار یکی از تشت‌ها. لباس‌ها را خیس کردم و تاید ریختم رویشان. لکه‌ها را با دست ساییدم تا شسته شوند. دستم را از تشت بیرون کشیدم. یک‌دفعه شوکه شدم: از دست‌هایم خون می‌چکید. از خواب پریدم. هوا روشن بود. «ای داد بی‌داد! خواب موندم.» 🔻نماز خواندم. با عجله چادر سر کردم و راه افتادم سمت بیمارستان شهید کلانتری... زمستان بود و هوا سرد. آن‌قدر با عجله و تند راه می‌رفتم که تنم خیس عرق شد... رسیدم جلوی نگهبانی. گیت بسته بود. با دست محکم زدم به پنجرۀ نگهبانی: «انگار تو هم مثل من خواب موندی. در رو باز کن.» آمد دم در و گفت: «مادر، این وقت صبح کجا می‌خوای بری؟!» گفتم: «بعد این‌همه سال من رو نمی‌شناسی؟! خونۀ بابام که نمی‌رم، اومده‌ام لباس‌های رزمنده‌ها رو بشورم.» گفت: «مادر حواست کجاست؟! شش ماهه بیمارستان هم جمع شده!» @harime_haura