eitaa logo
دُخْتَـرانِ‌حَریمِ‌حَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
1.1هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
258 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کیک یخچالی فوق العاده خوشمزه و آسون😋🍩 شب یلدا نزدیکه😍🍉 👩‍🍳 ❤️ @harime_hawra
💡 یک خواهش 📗برای استفاده بهتر از وقت‌هایی که تلف می‌شود👌 📚 😇 ❤️ @harime_hawra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی عصبانی هستید چای سبز با لیمو بخورید.☕️🍋 من امتحان کردم.😐 هیچ تاثیری نداره 😂🙈 ولی کلاس داره😎😐 🤠 😁 ❤️ @harime_hawra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀آموزش ساخت یه جعبه قلبی زیبا♥️ ببین و ایده بگیر یلدا نزدیکه👌🌺 🎨 😍 ❤️ @harime_hawra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌺🦋🌺🦋 🌺🦋🌺🦋 🦋🌺🦋 🌺🦋 🌺 مادرم پريد وسط حرفش...حاج خانم، چه عجله ايه؟🏃‍♀ اينها جلسه اوله همديگه رو ديدن، شما اجازه بديد ما با هم يه صحبت کنيم بعد. – ولي من تصميمم رو توي همين يه جلسه گرفتم... 😊اگر نظر علي آقا هم مثبت باشه جواب من مثبته... اين رو که گفتم بر ق⚡️ همه رو گرفت! برق شادي خانواه داماد رو، برق تعجب پدر و مادر من رو! پدرم با چشمهاي گرد، متعجب و عصباني😤 زل زده بود توي چشمهاي👁 من و من در حالي که خنده ي پيروزمندانهاي💪 روي لبهام بود بهش نگاه مي کردم👀، مي دونستم حاضره هر کاري بکنه ولي دخترش رو به يه طلبه نده. اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم🤕. بي حال افتاده بودم کف خونه🏠، مادرم سعي مي کرد جلوي پدرم رو بگيره اما فايده نداشت. نعره مي کشيد🗣 و من رو مي زد! اصال يادم 🤔 نمياد چي مي گفت. چند روز بعد، مادر علي تماس گرفت📞؛ اما مادرم به خاطر فشارهاي پدرم دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفيه➖، مادر علي هم هر چي اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط يه جواب بود: شرمنده، نظر دخترم عوض شده. چند روز بعد دوباره زنگ زد📞: من وقتي جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم، علي گفت دختر شما آدمي نيست که همين طوري روي هوا يه حرفي بزنه و پشيمون😔 بشه، تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم👂 فايده نداره. باالخره مادرم کم آورد. اون شب با ترس و لرز😰، همه چيز رو به پدرم گفت، اون هم عين هميشه عصباني😤 شد! – بيخود کردن... چه حقي دارن مي خوان با خودش حرف بزنن؟ بعد هم بلند داد زد! هانيه... اين دفعه که زنگ زدن📞، خودت مياي با زبون خوش و محترمانه جواب رد ميدي. ادب؟احترام؟🙏 تو از ادب فقط نگران 😰حرف و حديث مردمي، اين رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم. به زحمت دستم✋ رو به ديوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توي حال – يه شرط دارم! بايد بذاري برگردم مدرسه.💒 با شنيدن اين جمله چشماش پريد!ميدونستم چه باليي سرم مياد؛ اما اين آخرين شانس من بود. اون شب وقتي به حال اومدم... تمام شب خوابم نبرد. هم درد🤕، هم فکرهاي مختلف، روي همه چيز فکر🤔 کردم... يأس و خال بزرگي رو درونم حس مي کردم. 😍 💌 🙆🏻‍♀ @harime_hawra