مردی در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان
شد و به پرستار گفت:🗣خواهش می کنم به داد این بچه برسید . ماشین بهش زد و فرار کرد.🚙
پرستار:این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.💸
مرد:اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه روهم نمی شناسم.خواهش می کنم عملش کنید ، من پول رو تا شب براتون میارم...💸🌚
پرستار:با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.👨🏻⚕
اما دکتر بدون اینکه نگاهی به کودک بیندازدگفت:🗣این قانون بیمارستانه.باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.💸
صبح روز بعد......☀️
دکتر بر سر مزار دختر کوچکش اشک می ریخت.😭
و چقدر زود دیر می شود.😔
#حکایتوتلنگر💢
🌸💗→| @harime_hawra
در منزل دوستی که پسرش دانشآموز ابتدایی و داشت تکالیف درسیاش را انجام میداد بودم
زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده از راه رسید.😍
پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوهاش داد و گفت:« این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشیات.»✍🏻
پسر دهساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت:😅
بابابزرگ بازهم که از این جنسهای ارزون قیمت خریدی الآن مداد رنگیهای خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.😏
مادر بچه گفت:
میبینید آقاجون؟ بچههای این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.😏 اصلاً نمیشه گولشونزد و سرشون کلاه گذاشت.☹️
پدربزرگ چیزی نگفت.😔
برایشان توضیح دادم که این رفتار پسربچه نشانۀ هوشمندی نیست😠،
همانطور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوهاش نیست.☝️
و این داستان را برایشان تعریف کردم:«
آن زمان که من دانشآموز ابتدایی بودم👦، خانمبزرگ گاهی به دیدنمان میآمد و به بچههای فامیل هدیه میداد، بیشتر وقتها هدیهاش تکههای کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم گفتم:
این تکه قند کوچک که هدیه نیست🙁
پدرم اخم کرد و گفت:😠
خانمبزرگ شما را دوست دارد❣❤️ هر چه برایتان بیاورد هدیه است،😊👌
وقتی خانمبزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که( در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچهها آرزو میکردند که بتوانند یکتکه کوچک قند داشته باشند.
خانمبزرگ هنوز هم خیال میکند که قند، چیز خیلی مهمی است.)
بعد گفت:
ببین دخترم 👧، قند دان خانه پر از قند است،
اما این تکه قند که مادر جان داده با آنها فرق دارد،
چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست.💋❣
این تکه قند معنا دارد ، آن قندهای توی قند دان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند.☝️☺️
وقتی کسی به ما هدیه میدهد،
منظورش این نیست که ما نمیتوانیم، مانند آن هدیه را بخریم،
ومنظورش کمک کردن به ما هم نیست.😊
او میخواهد علاقهاش را به ما نشان بدهد❤️
میخواهد بگوید که ما را دوست دارد❤️
و این، خیلی باارزش است.
این چیزی است که در هیچ بازاری نیست
و در هیچ مغازهای آن را نمیفروشند.👌☝️
چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانمبزرگ و تکه قندهای مهربانش میافتم،
دهانم شیرین میشود،🤤
کامم شیرین میشود،🤤
جانم شیرین میشود.....🤤
ﻫﻤﻪ میتوانند ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ نمیتوانند "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ میتوانند ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " نمیشوند؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ میگیرند ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ نمیتوانند ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...🎈🎀❣
#حکایتوتلنگر💢
•┈┈┈••❥••❥••┈┈┈•
💛 @Harime_hawra 💛
•┈┈┈••❥••❥••┈┈┈•
روزی پلنگی وحشی به دهکده حمله کرده بود.🐯شیوانا همراه با تعدادی ازجوانان برای شکار پلنگ به جنگل اطراف دهکده رفتند.🏡
اما پلنگ خودش را نشان نمی داد و دائم از تله شکارچیان می گریخت.سرانجام هوا تاریک شد و یکی از جوانان دهکده با اظهار اینکه پلنگ دارای قدرت جادویی است و مقصود آنها را حدس می زند خودش را ترساند و ترس شدیدی را بر تیم حاکم کرد.🗣😰
شیوانا با خوشحالی گفت که زمان شکار پلنگ فرا رسیده است و امشب حتما پلنگ خودش را نشان می دهد . ازقضا پلنگ همان شب خودش را به گروه شکارچیان نشان داد و با زخمی کردن جوانی که به شدت می ترسید ، سرانجام با تیر های بقیه از پا افتاد.🧑🏻🐯
یکی از جوانان از شیوانا پرسید:🗣
”چه چیزی باعث شد شما رخ نمایی پلنگ را پیش بینی کنید؟ در حالی که شب های قبل چنین چیزی نمی گفتید!؟”🧐
شیوانا گفت:🤨
” ترس جوان و باور او که پلنگ دارای قدرت جادویی است باعث شد پلنگ احساس قدرت کند و خود را شکست ناپذیر حس کند. این ترس ها و باورهای ترس آور و فلج کننده ما هستند که باعث قدرت گرفتن زورگویان و قدرت طلبان می شوند.👌😉
پلنگ اگر می دانست که در تیم شکارچیان کسانی حضور دارند که از او نمی ترسند هرگز خودش را نشان نمی داد!🙂
#حکایتوتلنگر🔦
🦋🎽→| @harime_hawra