eitaa logo
دُخْتَـرانِ‌حَریمِ‌حَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
1.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
258 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🖇♥️﷽♥️🖇 چهره زیبا و نورانی اش خیلی به دلم نشست،لبخند ملایمش چهره اش را زیبا تر کرده بود🙂 دست انداخت روی شانه ام و گفت: 《سلام،خوبی شما؟》 《سلام،ممنون خوبم》 《اسمتون چیه؟》 《مهدی...》 《اعزامی کجا؟》 《اصفهان اما بچه اردستانم》 لبخندش پر رنگ تر شد و گفت حالا این آقا مهدی چند سالشه!؟ چقدر نرم و شمردی حرف میزد😌🌱 آمدم جوابش را بدهم که دوباره آن خس آمد سراغم انگار یک نفر دست گذاشته بود روی شانه ام و از آنجا دورم میکرد🚶🏻‍♂ بدون اینکه جواب آن بنده خدا را بدهم از او فاصله گرفتم و هفت یا هشت متری دور شدم داشتم فکر میکردم که این چه کاری بود که کردم و چرا یک دفعه وسط حرفش بی محلی کردم و راه را کشیدم🙄 یک دفعه صدای انفجار مهیبی جاده را پر کرد،با اینکه از خاکریزی که به سمتش میرفتم فاصله داشتم اما وقتی سرم را بالا آوردم دیدم با صورت افتاده روی خاکریز🙁 😃📖 🎀 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
‌🖇♥️﷽♥️🖇 به فانوسقه اش یک غلاف کلت داشت،خون از لبه غلاف شره می‌کرد پایین،یک لحظه حرکتم کند شد به زور و با احتیاط خودم را کشیدم بالا🚶🏻‍♂ وقتی بالای سرش رسیدم دیدم روی پیشانی اش حفره ای عمیق به وجود آمده است و فرق سرش شکافته است طوری که مغز سرش پیدا است😟 خون لخته شده بخشی از پیشانی اش را پوشانده بود اما از زیرش چند رد باریک خون به بیرون میجوشید🙁 انگار فرشته ها محاسن مشکی اش را خضان کردخ بودند. دلم نمی آمد دست ببرم و چشم هایش را ببندم هنوز لحن متین و لبخند زیبایش جلو چشمم بود☹️ نسیمی نرم مو های سرش را میرقصاند یقه پیراهنش و درجه های روی دوشی اش از خون خیس خورده بود نمی‌دانم چرا ولی تا میخواستم به بالای سرش برسم کلی آرزو کردم کاش شهید نشده بود😪 😃📖 🎀 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛