🖇♥️﷽♥️🖇
تکاور نشست پشت تیربار و شروع کرد به محض اینکه دیدم عراقیها خوابیدن روی زمین گفتم خوبه خوبه همین جا رو بزن🔫
عراقیها چسبیده بودند به زمین و کنده نمی شدند یک مدت که گذشت گفت مهدی حالا تو بیا خورده بزن گفتم من گفت آره تو بیا دیگه😍
ذوق مرگ شده بودم جستی زدم و نشستم پشت تیربار، جدای آموزش هایی که درباره ژسه و تیربارش دیده بودم یک بار قبلاً در حاشیه کارون بودیم با تیربار ژسه کار کرده بودم آن موقع چند دسته از بچههای ارتش جمع شده بودند یک جا و فرمانده شان که سرهنگ جا افتاده به نام پازوکی بود داشت به ایشان طرز صحیح کار کردن با تیربار ژسه را آموزش می داد👨🏻🏫
وقتی دیده بود کنارشان ایستادهام و تماشا می کنم از من پرسید که بلدم با تیربار کار کنم یا نه من هم با اینکه قبلاً با آن کار نکرده بودم اما با طرز کارش آشنا بودم گفتم بله و رفتم پشتش خدا را شکر خوب هم از پَسِش بر آمدم از همان موقع قلقش دستم آمده و تجربه کرده بودم😌🌱
که تیربار ژسه خیلی لگد دارد و اگر خوب و اصولی پشتش جاگیر نشوم و محکم با شانه نچسبم قنداقش سر و صورتم را داغان و پرتم میکند😶
#پارت_هشتاد_یکم
#رمان_روزانه😃📖
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛