eitaa logo
دُخْتَـرانِ‌حَریمِ‌حَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
1.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
258 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️چند دقیقه چرت زدن برای بهروری کافیه؟ 😴🚀🚀 📚 😎 🎀 ♡   (\(\     („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الزایمری های عزیز حالتون چطوره؟!🤪 😄 🎀 ♡   (\(\     („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
هُوَ رَبُّ المُستَحیل و أنت تبكي عَلَي المُمكن او خداوند ناممکن هاست، در حالی که تو بر ممکن ها گریه میکنی... 🌈 🎀 ♡   (\(\     („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
انرژی هاتون😍🎈 چشم می گذاریم😉🌸 ممنون که همراهین و نظراتتون رو بهمون میگین✨🙆🏻‍♀ 🤩 @harime_hawra
انرژی هاتون به ما انرژی میده و کارمونو بهتر می کنه😘❤️ چشم می گذاریم💐💫 ممنون که همراهین و نظراتتون رو بهمون میگین🙈💋 🎊 @harime_hawra
انرژیتون🙃🌸 نمیدونین چه کیفی می کنیم😙😇 ممنون که همراهین و نظراتتون رو بهمون میگین🙈 🎊 @harime_hawra
🌩هوالحاکم🌩 -نیمه-شب🌠🌜 -بیستم اتاقم در طبقه دوم خانه مان بود❤️.آن جا را به سلیقه خودم آراسته بودم.تختم کنار پنجره بود و شب ها به آسمان نگاه می کردم🙂 تا به خواب می رفتم.پیش از آن که ریحانه را در مغازه ببینم،احساس خوش بختی می کردم.😍خسته از کار روز در بسترم دراز می کشیدم.🙂🌸 آن شب هم مثل چند شب قبل آرام و قرار نداشتم😫.تا دیروقت خواب به چشمم نیامد😶.هیچ راهی در مقابلم نمی دیدم.هر سو بن بست بود.بین من و ریحانه دیواری بود که هیچ دریچه ای در آن باز نمی شد.😕 بارها در دل ساکت و سنگین شب،صحنه ی آمدن ریحانه و مادرش را به مغازه مرور کردم😥.میخواستم از معمای عشق سر در آورم🤔♥️.میان خواب و بیدار ی سعی می کردم بدانم چه چیزی از وجود ریحانه ،مرا آن طور به هم ریخته بود😅؛نگاهش که لحظه ای به نگاهم تلاقی کرده بود🤕؟سکوت و وقارش؟😅آهنگ صدایش🎶؟همه ی این ها؟هیچ کدامشان؟همه این ها بود و هیچ کدامشان نبود.🤕 امیدوار بودم پس از چند روز فراموشش کنم،ولی نتوانستم😢.مثل صیدی بودم که هرچه بیشتر تلاش می کردم،بیشتر گرفتار حلقه های دام می شدم😄🤕.گیج و ناامید در بسترم نشستم و چنگ در موهایم زدم.در آن بیچارگی این تنها چاره بود؛ولی چگونه؟🙂💔 تصمیم گرفتم صبح فردا،سراغ ریحانه و مادرش بروم و هرچه را در دل داشتم،به آن ها بگویم😅❤️.ساعتی بعد تصمیم گرفتم سراغ اوراجح بروم و با فریاد بگویم:آن مشتری که علاوه بر گوشواره دل مرا هم با خود برد،دختر تو بود.🗣💔 دلم می خواست او را در خواب ببینم و بگویم:تمام خاطره های گذشته ی ما با یک نگاه تو،در ذهن و دلم به رقص درآمده اند.😭آرزو داشتم در خواب با او،کنار پل فرات قدم بزنم و درددل کنم.در خواب هم آرامش نداشتم☹️.او را می دیدم،اما همراه با مسرور که از من دور می شدند.😱😒 شبی خواب دیدم که مسرور گوشواره های ریحانه را کند و از بالای پل،میان رود انداخت.😒 صبح به کندی از پله ها پایین رفتم.پدربزرگ در حیاط،روی تخت چوبی منتظرم نشسته بود.خیره نگاهم کرد.☹️♥️ ادامه دارد...🍎🍒 💫برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات💫 🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم♥️ 🍇با ما همراه باشید🍇 ╔════🍭🌸═══╗ ♡ @harime_hawra ♡ ╚═══🌈🧚🏼‍♀════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨به نام خالق قلب های مهربون✨
هر صبح در بازار دنيا به "خوشبختی" چوب حراج میزنند!اینکه ما قدم بر نمی‌داریمو قیمت پیشنهاد نمی‌کنیم داستان دیگریست... "خوشبختی"پیداکردنی نیست، بدست آوردنيست!🌼 سلام و صبح تون بخیر‌ 💕💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎀 ♡   (\(\     („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛