برنامه ای برای ویرایش عکس هاتون✨🎈
http://cafebazaar.ir/app/?id=photo.editor.photoeditor.filtersforpictures&ref=share
#برنامه🛡
#جمعه_حسینی🖤
#دختران_حریم_حورا🌱
•┈┈┈••❥••❥••┈┈┈•
♡ @Harime_hawra ♡
•┈┈┈••❥••❥••┈┈┈•
#نیازمندی_ها🙂
#جمعه_حسینی🖤
#دختران_حریم_حورا🌱
•┈┈┈••❥••❥••┈┈┈•
♡ @Harime_hawra ♡
•┈┈┈••❥••❥••┈┈┈•
هدایت شده از دُخْتَـرانِحَریمِحَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
5f4c02aad234bcc4e20369e9_-5838564514633181122.mp3
28.44M
#چله_زیارت_عاشورا🌱
#علی_فانی🦋
⏰کمتر از دوازده دقیقه
از امشبی به بعد، به عشق محرمت✨
چله گرفته ام که گُنَه کم کنم؛ #حسین✨
با خواندن #زیارت_عاشورا🤲🏻در هر روز میخواهیم گناهامون کم کنیم
#التماس_دعا🏴
🖤↬@harime_hawra
🖇♥️﷽♥️🖇
یک ساعت به همین حال گذشت دل توی دلمان نبود کافی بود عراقی ها توپ را بزنند آن وقت دیگر تا قتل عام بچه ها و سقوط جاده ی اهواز خرمشهر
راه زیادی نبود دفعات شلیک توپ انقدر زیاد و پشت سر هم بوده هر ان احتمال داشت
لوله توپ منفجر شود اما کسی به این چیز ها توج نمیکند از نظر نظامی عراقی ها برتری مقایسه نشدنی نسبت به ما داشتند
اما از هراسی که خدا به دلشان انداخته بود پیدا بود که توان ریسک کردن و جلو امدن ندارند
یک جیپ حامل توپ ۱۰۶ و یک گشت نیروی کلاشینکف به دست کجا و این همه تانک کجاا؟؟!!
تا غروب یا شروع پاتک اتش سنگین می شد و با عقب نشینی شان سبک دفعات تعقیب و گریز تانک ها و شدت اتش پشتیبانی شان که با انواع خمپاره انداز ها
شروع و به شلیک گلوله های مستقیم تانک و اتش تیر بار ها ختم می شد به هفده مرتبه رسید یعنی تانک ها هفده مرتبه برای پس گرفتن جاده حرکت کردند اما هر دفعه با مقاومت ما رتبه رو شدند و دست از پا دراز تر برگشتند عقب
شب شد. (:
بالاخره تانک ها و اتش خمپاره ها دست از سرمان برداشتند
و برگشتند بچه ها خسته و کوفته از یک روز سخت روی زمین ولو شده بودند
توپخانه عراق کار میکرد و با منور هایش هر چند وقت یک بار منطقه رو مثل روز روشن میکرد
لب جاده نشسته بودم داشتم منور هایی را که ارام می سوختند و اطراف را نور افشانی میکردند تماشا میکردم.
سه چهار تا از بچه های ارتش قدری ان طرف تر مشغول محکم کردن سنگر هایشان بودند. بلند شدم و رفتم کنارشان یکیشان گفت:((اخه تو برا چی اومدی جبهه؟!با این سن و سال تو رو چه به این کار؟!))
یکی دیگرشان گفت :«ما رو که میبینی سربازیم وظیفه مون بوده بیایم ، اگه الان میذاشتن با سر بر میگشتیم شهرمون و یه دقیقه هم اینجا نمی موندیم اخه تو چهر دیگه با پای خودت پا شدی اومدی تو این جهنم دره ؟!»
#پارت_هفتاد_یکم
#رمان_شبانه😃📖
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
🖤
علی ابن الحسین بیمار بود
و از بیماری ناتوان
به آواز ضعیف گفت:
اینان بر ما گریه می کنند،
پس ما را که کشت...؟!
🖤🖤🖤
📚 آه/#یاسین_حجازی
#شهادت_امامسجاد(ع)
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
🖇♥️﷽♥️🖇
#پارت_هفتاد_دوم
#رمان_روزانه😃📖
#دختران_حریم_حوراء🎀
حرف این یکی خیلی بهم برخورد گفتم:((بابا پول کدومه ؟ مگه ادم عقلش کمه که به خاطر پول جونشو بگیره کف دستش و بیاد وسط این همه آتیش اگه به خاطر پول بود اگه تموم دنیا رو بهم میدادن حاضر نبودم یک لحظه هم اینجا بمونم))
همانی
که این حرف رو بهم زد گفت :«پس واسه چی اومدی؟»
گفتم:((اخه گس که نمیدونم تو این شرایط یه دقیقه دیگه زندهاست یانه به نظرت پول به چه دردش میخوره ابن همه از بچه هتاک امروز جلوی چشم مون اینجا شهید شدن اگر قرار بود بهشون پولم بدم، این پول الان به چه دردشون میخوره؟!حتی یک ادم دیوونه هم حاضر
نمیشه یه همچین معامله ای کنه!ناسلامتی جنگه ها! مملکت مون تو خطره
اخه چطوری بشین دست رو دست بذارم که دشمن بیاد تو خاکمون خب غیرتم بر نمی داره
وایسم تماشا کنم عراقیا بریز ن تو کشورم و دستشون دراز شه طرف ناموس مون....))
چشم های از تعجب گرد شده شان را از دهانم بر نمیداشتند گفتم:((جوونای مردم دسته دسته دارن پر پر می شن واسه چی؟!واسه پول؟!))
یاد شهدای امروز چشم هایم را تر کرد .
بغضم را قورت دادم و گفتم :((من به فرمایش امام «رحمته الله علیه» با همه وجودم احساس تکلیف کردم واسه جبهه اومدن اصلا دیگه هیچ کاری به نظرم واجب تر از جنگیدن و دشمن رو از مملکت بیروت انداخته نبود.))
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛