#اجتماع_مدافعان_کوچک
یادواره شهدای #کودک جبهه مقاومت
💥ویژه دبستانیها با خانواده 💥
😷 اجرای حجت الاسلام فردینژاد و آقا ایولله
🤗 گروه سرود
😊 همخوانی اشعارحماسی
🙃 ویژه برنامه یک شمع بیاد تو
و
و
🙄 حضور مهمانان ویژه
🌀 هرفرش یک خانواده
📅 چهارشنبه5خردادماه
🕗 ساعت20الی21:30
🔹 بلوار جمهوری اسلامی، صحن بزرگ آستان مقدس امامزاده سیدحعفر علیه السلام
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
دیروز اخر شب دیر وقت از سر کار برمیگشتم و راه میانبر رو انتخاب کردم و باید از یه قبرستون بزرگ رد میشدم.
وسط راه سه تا دختر به طرفم امدن و گفتن خیلی میترسن اگه میشه من همراهشون برم تا سر جاده.
منم گفتم باشه با هم راه افتادیم و بعدش من گفتم: ترس شما رو میفهمم، من هم قدیمتر ها اون وقت ها که هنوز زنده بودم از اینجا میترسیدم.
باید بودید و میدیدید
چطوری میدویدن و جیغ میزدن 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
این داستان :
آدم مریض😀😀😀😀😀
#ایستگاه_خنده🤣
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
#سلام_امام_زمانم✋🏻❤️•°
کِی خزانم میشود مولا بهار؟
کِی کناره میرود گرد و غبار؟
یک سؤال از طعمِ بغض واَشک و آه
کِی به پایان میرسد این انتظار؟😔
#اللہم_عجل_لولیڪ_الفرجــ
سلام به دخترهای گلم✋🏽
ان شاء الله که حال همگی خوب باشه☺️☺️
امیدوارم که امتحانات را به خوبی بدهید👌🏽
در فصل امتحانات دعا گوی همه ی شما هستم🤲
سلام -امام زمانم
چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را
چه علتی بیاورم ندیدن مدام را
شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی
ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امامزمانم✋🏻
میدانم که گاه گاه نگاه
میکنی مرا
اما نمیدانم
این خوب میکند حالم را،
یا آب میکند وجود خجالت زدهام؟!😞
#یاایهاالعزیز
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#بهار_مهدوی
میگفٺ:↓
میدونے ڪِـے ازچشمخدا میوفتے؟!
🌻زمانے ڪه آقا #امامزمان❗️
✨سرشوبندازه پایینو....
🌻ازگناهڪردنتو خجالٺ بڪشه!🥀
🌸ولے ٺـوانگار نـہ انگار..!
🌿رفیــق نزارڪارت بـہ اونجاها برسـہ!!!
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#بهار_مهدوی
مثلا جاے اینڪه عڪسامونو بزاریم پروفایل
تا بقیہ با دیدنش به گناه بیفتن ...
دوتا تلنگر بزاریم که بقیہ با خوندش شده یکم به خودشو بیان/تازه ثوابم داره(:🌱
#آرهمشتے!
#بهار_مهدوی
میگم چقدر زشته با چشمایی که خدا این همهههههه ظرافت و زیبایی خرجش کرده
به یه چیز حرام نگاه کنی☹️😢
#بهار_مهدوی
از:امـامزمـان(عـج)
به:شیـعیان
اگـردعآکنید
برایِدعایتانآمینمیگویـم..
وچنانچهدعآنکنید
مـنبرایتاندعامیکنم..
برایِلغزشهآیتاناستغفـارمیکنم..
حتـیبـویِشمارادوستدارم..🌱
#اللهمعجللولیڪالفرج♥️
#بهار_مهدوی
•『🎙』
•
+حاجآقاپناهیانمیگفت:
آقاامامزمانصبحبهعشقشماچشمبازمیکنه؛
اینعشقفهمیدنےنیست...!
بعدماصبحکهچشمبازمیکنیم
بجایعرضارادتبهمحضرآقا،
گوشیامونُچکمیکنیم!!!
#بهار_مهدوی
به دلیل اینکه بعضی از عزیزان در حال امتحان دادن هستن،امروز سوال مسابقه نداریم😉
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اولویت هایی فراتر از شعار ها
💠مجمع دختران مسلمان دانشگاه شیراز با همکاری نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه علوم پزشکی شیراز برگزار می کند؛
🔸وبینار با موضوع:
از شعار های تبلیغاتی تا واقعیت های ناگفته در حوزه زنان و خانواده
⏳زمان
چهارشنبه | ۵ خرداد
ساعت ۲۱
🎙سخنران
دکتر عاطفه خادمی
عضو هیئت علمی دانشگاه و پژوهشگر حوزه زنان و خانواده
─┅═༅𖣔🌸𖣔༅═┅─
📌لینک ورود به جلسه:
https://www.skyroom.online/ch/farhangi.shirazu/dokhtaran-mosalman
#معرفی_برنامه_های_فرهنگی_بانوان_کشور
🇮🇷بانوان فعال جبهه فرهنگی انقلاب - استان یزد
@farhangbanoo⏪
ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت :صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟
فقيرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است .!
#حکایت📚
#فقیر_حکیم👳♂
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
خدای مهربون که میگن یعنی این... 👆🏻🙂
#عکس_نوشته🖊
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
🌌هوالغفور🌌
#رویای-نیمه-شب🌠🌜
#قسمت-هشتادهشتم
وزیر دست هایش را روی سینه درهم انداخت و گفت:( نمی توانم این اجازه را بدهم.او قصد جان پدرتان را دارد.شما می خواهید او به مقصودش برسد؟)
-نمی توانی جلوی مارا بگیری.برو کنار،وگرنه برای همیشه دشمنت خواهم بود!
-کاری نکنید پدرتان مجبور شود مدتی شما را در اتاقکی زندانی کند؛اتاقی نیمه تاریک و پرازموش.
-از یک دندگی من خبر داری!کاری نکن مجبور شوی مرا نیز به کشتن دهی و یا من مجبور شوم داد و هوار به راه بیندازم و جلوی نگهبان ها آبرویت را ببرم.
وزیر دست ها را بالا برد و به پاهایش کوبید.
-بسیار خوب.یادت باشد خودت خواسته ای!حالا که این طور است،من هم با شما می آیم.
وزیر روبه پسرش کرد و گفت:( توهم با ما بیا.می توانی قدری تفریح کنی.)
وزیر خبر نداشت که رشید همه ی ماجراهای پشت پرده را برای من و قنواء تعریف کرده.رشید برای همین مضطرب بود و با بی میلی قدم برمی داشت.طوری که پدرش نشنود به او گفتم:( جان چند بی گناه در خطر است.اگر ساکت بمانی،خداوند هرگز تو را نمی بخشد.تصمیم خودت را بگیر!امتحان سختی در پیش داری.)
آهسته به من گفت:( چرا برگشتی؟واقعا ابلهی!)
با لبخند گفتم:( یا همه می میریم یا همه نجات پیدا می کنیم.گاهی فرار یا سکوت دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد.)
خلوت سرای حاکم،زیباترین جای دارالحکومه بود.حاکم روی تختی بزرگ به بالش های ابریشمی تکیه داده بود.از این که مجبور شده بود ما را به حضور بپذیرد،ناخشنود بود.کنار تخت،پرده ای آویزان بود و شبحی از همسر حاکم در پشت آن دیده می شد.زیر پایمان بزرگ ترین فرش ابریشمی بود که تا آن موقع دیده بودم.
قنواء قویی را که در دست داشت،آرام در حوض رها کرد.قوی دیگر را از من گرفت و به طرف حاکم رفت.گوشه ی تخت نشست و گفت:( نگاهش کنید پدر!هیچ پرنده ای این قدر ملوس و زیبا نیست.)
چشم های حاکم از خوش حالی درخشید،اما بدون آنکه خوش حالی اش را نشان دهد،گفت:( این یکی را هم در حوض رها کن.بعدا به اندازه کافی فرصت دارم تماشای شان کنم.)
قنواء لبخند نمکینی زد و به من اشاره کرد که قو را بگیرم و در حوض رها کنم.پیش رفتم .قو را گرفتم و در حوض رها کردم.حاکم اشاره کرد که از جلوی حوض کنار برویم.همه کنار رفتیم.حاکم لبخندی زد.
حدسم درست بود.حاکم با دیدن قوها،کمی نرم شده بود.حاکم پاهایش را از تخت آویزان کرد و ایستاد.
این داستان ادامه دارد...🌺🌿
🌙برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی و فرجه الشریف صلوات🌙
💎اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌊با ما همراه باشید.🌊