1_400016460.mp3
1.61M
🌸🍃حریم یاس
#تفسیر
#استاد_قرائتی
#سوره_بقره
تفسیر: ✨وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا ۚ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ ۗ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ✨
سوره بقره ، آیه ۹۶
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#همسرانه
#خرید_سوغاتی
🔰امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند:
اذا سافر احدکم فقدم من سفره فلیات اهله بما تیسر
هرگاه یکی از شما به مسافرت رود و سپس از سفر برگردد، پس باید برای خانواده خود به اندازهای که توانایی دارد سوغاتی بیاورد.
📝خاطره
💢بهم گفت: "زهرا. خانومم. بیا اینجا پیشم بشین."
رفتم کنارش نشستم. کوله اش را باز کرد.👀 دست کرد توی آن و یک عالمه صدف بیرون آورد. گفت: "اینها را از سوریه برا تو آوردم خانم."😍
🔹️ دوباره دست کرد توی کوله. اینبار قطعه چوبی را درآورد.🤔دیدم روی آن چوب،یک قلب و یک شمع حکاکی کرده. خیلی ظریف و قشنگ.😌
پایینش هم نوشته: "همسر عزیزم دوستت دارم."😍👌🏻
🍂 قطعه چوب را به من داد و گفت: "زهرا، یه روز تو لاذقیه کنار دریا ایستاده بودم. دلم حسابی برات تنگ شده بود. دلم پر می زد برا اینکه یه ثانیه تورو ببینم.😔
♦️رفتم روی تخته سنگ ایستادم. نگاه کردم به دریا و شروع کردم باهات حرف زدن. باور می کنی؟"😇
😢 سرم را تکان دادم.
⚡دوباره گفت:" یه بار هم از تانک بیرون اومدم نشستم رو برجک تانک. اونقدر دلم برات تنگ شده بود که همین جور شروع کردم به گریه."😔
بعد نگاهی بهم کرد و گفت:"زهرا، یه چیزی را می دونستی؟"
گفتم: "چی؟" گفت: "اینکه تو از همه کس برام عزیزتری."آرام شدم. خیلی آرام. 😌💙
✍راوی: همسر شهید
🌹#شهید_محسن_حججی
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#آقای_خونه_بدونه
همواره به یاد داشته باشید که
👈بهترین زمان برای هدیه دادن گل🌷 به زنان، زمانی است که هیچ اتفاق خاصی رخ نداده!
وقتی بی هیچ دلیلی برایش گل🌷 میخرید،
💞علاوه بر اینکه او را غافلگیر میکنید
به او میفهمانید که چقدر به او اهمیت میدهید؛
🍃این احساسی است که همسرتان هیچ وقت فراموش نخواهد کرد.
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
حریم یاس
🌸🍃حریم یاس #داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته #قسمتــــ_نــود_و_هشتــم🔻 👈این داستان⇦《 خفه شو روانی 》
داستان واقعی
قسمت 99 و 100
نسل سوخته 👇
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_نــود_و_نهــم🔻
👈این داستان⇦《 داشتیم؟... 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎مادرم روز به روز کم حوصلهتر میشد ... اون آدم آرام، باوقار، خوش فکر و شیرین گفتار ... انگار ظرف وجودش پر شده بود ... زود خسته میشد ... گاهی کلافه گی و بی حوصلگی تو چهرهاش دیده میشد ... و رفتارهای تند و بیپروای سعید هم بهش دامن میزد ...😔
🔹هر چند، با همه وجود سعی میکرد چیزی رو نشون نده ... اما من بهتر از هر شخص دیگهای ... مادرم رو میشناختم... و خوب میدونستم ... این آدم، دیگه اون آدم قبل نیست ... و این مشغله جدید ذهنی من بود ... چراهای جدید ... و اینکه بیشتر از قبل مراقبش باشم ...🍃✨
دایی که سومین کتابخونه رو برام خرید ... پدرم بلافاصله فرداش برای سعید ... یه لب تاپ خرید 💻... و درخواست اینترنت داد ... امیدوار بودم حداقل کامپیوتر رو بدن به من ... اما سعید، همچنان مالکیتش رو روی اون حفظ کرد ... و من حق دست زدن بهش رو نداشتم ...😔
🔸نشسته بود پای لبتاپ به فیلم نگاه کردن ... با صدای بلند... تا خوابم میبرد از خواب بیدار میشدم ...
- حیف نیست هدستت🎧، آک بمونه❓...
- مشکل داری بیرون بخواب ...
🔺آستانه تحملم بالاتر از این حرفها شده بود که با این جملات عصبانی بشم ... هر چند واقعا جای یه تذکر رفتاری بود ... اما کو گوش شنوا؟ ... تذکر جایی ارزش داره که گوشی 👂هم برای شنیدنش باشه ... و الا ارزش خودت از بین میره ... اونم با سعید، که پدر در هر شرایطی پشتش رو میگرفت ...😐
🔹پتو و بالشتم رو برداشتم و اومدم توی حال ... به قول یکی از علما ... وقتی با آدمهای این مدلی برخورد میکنی ... مصداق قالوا سلاما باش ...🍀
🔻کلی طول کشید تا دوباره خوابم برد ... مبل، برای قد من کوتاه بود ... جای تکان خوردن و چرخیدن هم نداشت ... برای نماز که پا شدم تمام بدنم درد میکرد ... و خستگی دیشب توی تنم مونده بود ... شاید، من توی ۲۴ ساعت ... فقط ۳ یا ۴ ساعت می خوابیدم ... اما انصافا همون رو باید میخوابیدم...💤💤
🔻با همون خماری و خستگی، راهی مدرسه شدم ... هوای خنک صبح، خواب آلودگی رو از سرم برد ... اما خستگی و بیحوصلگیش هنوز توی تنم بود ...😞
پام رو که گذاشتم داخل حیاط ... یهو فرامرز دوید سمتم و محکم دستش رو دور گردنم حلقه کرد ...🤔
خیلی نامردی مهران ... داشتیم؟ ... نه جان ما ... انصافا داشتیم❓❓ ...
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_صد🔻
👈این داستان⇦《 لیست 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎حسابی جا خوردم ... به زحمت خودم رو کشیدم بیرون ...
🔹- فرامرز ... به جان خودم خیلی خستهام ... اذیت نکن ...
اذیت رو تو میکنی ... مثلا دوستیم با هم ... کاندید شورا شدی یه کلمه به من چیزی نگفتی ...😳
خندیدم ...
تو باز قرصهات💊 رو سر و ته خوردی؟ ...
نزن زیرش ... اسمت توی لیسته ...
🔹چند تا از بچه ها پای تابلوی توی حیاط جمع شده بودن ... منم دنبال فرامرز راه افتادم ... کاندید شماره ۳ ... مهران فضلی ... باورم نمیشد ... رفتم سراغ ناظم ...👤
🔸آقای اعتمادی ... غیر از من، مهران فضلی دیگهای هم توی مدرسه هست؟ ...
خندهاش گرفت 😁...
نه ... آقای مدیر گفت اسمت رو توی لیست📝 بنویسم ...
🔻- تو رو خدا اذیت نکنید ... خواهشا درش بیارید ... من، نه وقتش رو دارم ... نه روحیهام به این کارها میخوره ...
▫️از من اصرار ... از مدرسه قبول نکردن ... فایده نداشت ... از دفتر اومدم بیرون و رفتم توی حیاط ... رای گیری اول صبح بود...
بیخیال مهران ... آخه کی به تو رای میده❓ ... بقیه بچه ها کلی واسه خودشون تبلیغ کردن ...
⭕️اما دقیقا همه چیز بر خلاف چیزی که فکر میکردم پیش رفت ... مدیر از بلندگو ... شروع کرد به خوندن اسامی بچههایی رو که رای آورده بودن ... نفر اول، آقای مهران فضلی با ۲۶۵ رای ... نفر دوم، آقای ...
اسامی خونده شده بیان دفتر ...
⚡️⚡️برق از سرم پرید ... و بچه های کلاس ریختن سرم ...
از افراد توی لیست ... من، اولین نفری بودم که وارد دفتر شدم ... تا چشم مدیر بهم افتاد با حالت خاصی بهم نگاه کرد 🤓...
فکر میکردم رای بیاری ... اما نه اینطوری ... جز پیشها که صبحگاه ندارن ... هر کی سر صف بوده بهت رای داده ... جز یه نفر ... خودت بودی❓ ...
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
1_200232224.mp3
1.87M
🌸🍃حریم یاس
#تفسیر
#استاد_قرائتی
#سوره_بقره
تفسیر: ✨ قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ (۹۷)
مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ (۹۸)
وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ ۖ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ (۹۹)✨
سوره بقره ، آیات ۹۷ و ۹۸ و ۹۹
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃حریم یاس
#هنری
#میوه_آرایی
👈میوه ارایی و دورچین میوه
تزیین خیار سبز و سیب🥒🍎
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
#روز_آتش_نشانی
📍 آموزش ساخت کاردستی آتش نشان
✨ویژه روز آتش نشانی و ایمنی
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
حریم یاس
🌸🍃حریم یاس #داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته #قسمتــــ_صد🔻 👈این داستان⇦《 لیست 》 ـــــــــــــــــــــ
داستان واقعی
قسمت 101 و 102
نسل سوخته 👇
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_صدویکم🔻
👈این داستان⇦《 به جز ما، دو نفر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎هر چی التماس کردم فایده نداشت ... و رسما تمام کارهای فرهنگی تربیتی مدرسه ... از برنامهریزی تا اجرا و ... به ما محول شد ... و مسئولیتش با من بود ... اسمش این بود که تو فقط ایده بده ... اما حقیقتش، جملات آخر آقای مدیر بود...🤓
💢ببین مهران ... تو بین بچهها نفوذ داری ... قبولت دارن ... بچهها رو بکش جلو ... لازم نیست تو کاری انجام بدی ... ایده بده و مدیریتشون کن بیان وسط گود ... از برنامهریزی و اجرای مراسمهای ساده ... تا مسابقات فرهنگی و ...🍃✨
نمیدونستم بخندم یا گریه کنم ...😳
آقا در جریان هستید ما امسال ... امتحان نهایی داریم؟ ... این کارها وظیفه مسئول پرورشی مدرسه است ... کار فرهنگی برای من افتخاریه ... اما انصافا انجام این کارها ... برنامهریزی و راه انداختن بچهها و ... مدیریتشون و ... خیلی وقت گیره ...⭕️
🔸نگران نباش ... تو یه جا وایسی بچهها خودشون میان دورت جمع میشن ...
🔹دست از پا درازتر اومدم بیرون ... هر کاری کردم زیر بار نرم، فایده نداشت ... تنها چیزی که از دوش من برداشته شده بود... نوشتن گزارش جلسات شورا بود ... که اونم کلا وظیفه رئیس شورا نبود ... اون روزها هزاران فکر با خودمی میکردم ... جز اینکه اون اتفاق، شروع یک طوفان بود ... طوفانی که هرگز از ورود بهش پشیمان نشدم ...🌪
🔻اولین مناسبت بعد از شروع کار شورا ... بعد از یه برنامهریزی اساسی ... با کمک بچهها، توی سالن سن درست زدیم و...
همه چیز عالی و طبق برنامه پیش رفت ... علیالخصوص سخنران ... که توی یکی از نشستها باهاشون آشنا شده بودم ... و افتخار دادن و سخنران اون برنامه شدن ... جذبه کلامش برای بچهها بالا بود و همه محو شده بودن ...❤️✨
برنامه که تموم شد ... اولین ساعت، درسی شیمی بود ... معلم خوش خنده ... زیرک ... و سختگیر ... که اون روز با چهره گرفته و بداخلاق وارد کلاس شد ... چند لحظه پای تخته ایستاد و بهم زل زد ...😳
راسته که سخنران به دعوت تو حاضر شده بود بیاد؟ ... این آقا راحت هر دعوتی رو قبول نمی کنه❓ ...
یهو بهروز از ته کلاس صداش رو بلند😲 ...
آقا شما روحانیها رو هم میشناسید؟ ... ما فکر میکردیم فقط با سواحل هاوایی حال میکنید ...🤔
و همه کلاس زدن زیر خنده ... همه میخندیدن ... به جز ما دو نفر ... من و دبیر شیمی ...😐
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_صدودوم🔻
👈این داستان⇦《 سواحل هاوایی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎صدای سائیده شدن دندانهاش رو بهم میشنیدم ... رفت پای تخته ...
امروز اول درس میدم ... آخر کلاس تمرینها رو حل میکنیم ...📝
و شروع کرد به درس دادن ... تا آخر کلاس، اخمهاش توی هم بود ... نه تنها اون جلسه ... تا چند جلسه بعد، جز درس دادن و حل تمرین کار دیگهای نمیکرد ...🍃
جزء بهترین دبیرهای استان بود ... و اسم و رسمی داشت... اما به شدت ضد نظام ... و آخر بیشتر سخنرانیهاش ...⭕️
🔹- آخ که یه روزی برسه سواحل شمال بشه هاوایی ... جانم که چی میشه ... میشه عشق و حال ... چیه الان آخه؟... دریا هم بخوای بری باید سرت رو بیاری پایین ... حاج خانم یا الله ...✨ خوب فاطی کاماندو مگه مجبوری بیای حال ما رو هم ضد حال کنی❓ ...
❤️دلم می خواد اون روزی رو ببینم که همه این روحانیها رو دسته جمعی بریزیم تو آتیش 🔥...
توی هر جلسه ... محال بود ۲۰ دقیقه در مورد مسائل مختلف حرف نزنه ... از سیاسی و اجتماعی گرفته تا ...🔻
در هر چیزی صاحب نظر بود ... یکریز هم بچهها رو میخندوند 😁... و بین اون خندهها، حرفهاش رو میزد ... گاهی حرفهاش به حدی احمقانه بود که فقط بچههای الکی خوش کلاس ... خنده شون میگرفت ...😬
اما کمکم داشت همه رو با خودش همراه میکرد ... به مرور، لا به لای حرفهاش ... دست به تحریف دین هم میزد😱 ... و چنان ظریف ... در مورد مفاسد اخلاقی و ... حرف میزد که هم قبحش رو بین بچهها میریخت ... هم فکر و تمایل به انجامش در بچهها شکل میگرفت ... و استاد بردگی فکری بود ...😎
🔸خون خونم رو میخورد اما هیچ راهکاری برای مقابله باهاش به ذهنم نمیرسید ... قدرت کلامش از من بیشتر بود ... دبیر بود و کلاس توی دستش ... و کاملا حرفهای عمل میکرد ... در حالی که من یه نوجوان که فقط چند ماه از ورودم به ۱۸ سالگی میگذشت ... حتی بچههایی که دفعات اول مقابلش میایستادند ... عقبنشینی کرده بودن ... گاهی توی خندهها باهاش همراه میشدن ...😁
⭕️هر راهی که به ذهنم میرسید ... محکوم به شکست بود... تا اون روز خاص رسید ...🍀
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
1_404429843.mp3
1.36M
🌸🍃حریم یاس
#تفسیر
#استاد_قرائتی
#سوره_بقره
تفسیر: ✨ أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(۱۰۰)
وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (۱۰۱)✨
سوره بقره ، آیات ۱۰۰ و ۱۰۱
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
1_310291501.mp3
7.42M
🌸🍃حریم یاس
#مادرانه
✅سلسله جلسات #تربیت_کودک
مدرس: استاد #میری
#جلسه_هفدهم : تعامل با کودکان در دوران قرنطینه
🔹 اگر از دست بچه ها توی این دورانی که مدرسه نمیرن و مدام توی خونه هستن، خسته شدید، گوش دادن به این صوت به شما کمک می کنه که هم در تربیت و هم در حوزه مسائل آموزشی، تعامل بهتری با بچه هاتون داشته باشید.
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @sokhanesadid
🆔 @harimeyas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃حریم یاس
#بازی
#قرآنی
📖سوره طارق
📍تبیین مفهوم (النجم الثاقب)
فقط دو تا کش پول لازم دارید.. با بچه ها حتما ستاره بسازید.😍
✨از ستاره درخشنده سوره طارق برای بچه ها بگید. همون که شکافنده تاریکی هاست.
حالا یه مسابقه سرعت راه بندازید هر کس زودتر بتونه ستاره ش رو از دل تاریکی بیرون بیاره و بسازه برنده ست☺️
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
حریم یاس
🌸🍃حریم یاس #داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته #قسمتــــ_صدودوم🔻 👈این داستان⇦《 سواحل هاوایی 》 ـــــــــ
داستان واقعی
قسمت 103 و 104
نسل سوخته 👇
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_صدوسوم🔻
👈این داستان⇦《 Breaking time 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎عین همیشه ... وسط درس ... درس رو تعطیل کرد ... به حدی به بچهها فشار میآورد ... و سوال و نمونه سوالهای سختی رو حل میکرد ... که تا اسم Breaking time میاومد ... گل از گل بچهها میشکفت ...😍
شروع کرد به خندوندن بچهها ... و سوژه این بار ... دیگه اجتماعی ... سیاسی یا ... نبود ... این بار مستقیم خود اهل بیت رو هدف گرفت ... و از بین همه ... حضرت زهرا ...😔🌹
با یه اشاره کوچیک ... و همه چیز رو به سخره گرفت ... و بچه ها طبق عادت همیشه ... میخندیدن ... انگار مسخ شده بودن ... چشمم توی کلاس چرخید👀 ... روی تک تکشون ... انگار اصلا نفهمیده بودن چی شده و داره چی میگه ... فقط میخندیدن ...😁
و وقتی چشمم برگشت روی اون ... با چشمهای مست از قدرت و پیروزی بهم نگاه میکرد ...😒
🔻برای اولین بار توی عمرم ... با همه وجود از یه نفر متنفر بودم... اشتباهش و کارش ... نه از سر سهو بود ... نه هیچ توجیه دیگهای ... گردنم خشک شده بود ... قلبم تیر میکشید ... چشمهام گر گرفته بود ... و این بار ... صدای سائیده شدن دندانهای من بهم ... شنیده میشد ...😡
زل زدم توی چشمهاش ...😐
به حرمت اهل بیت قسم ... با دستهای خودم نفست رو توی همین کلاس میبرم ... به حرمت فاطمه زهرا قسم رهات نمیکنم ...😲
🔸از خشم میلرزیدم و این جملات رو توی قلبم تکرار میکردم ...
اون شب ... بعد از نماز وتر رفتم سجده ...
✨خدایا ... اگر کل هدف از خلقت من ... این باشه که حق این نامرد رو بزارم کف دستش ... به خودت قسم که دفاع از سرورم برای من افتخاره ... خدایا تو میدونی من در برابر این مرد ضعیفم ... نه تواناییش رو دارم ... نه قدرت کلامش رو ... من میخوام برای دفاع از شریفترین بندگانت بایستم ... در حالی که میترسم که ضعف و ناتوانیم ... به قیمت شکست حریم اهل بیت تموم بشه ... ترجیح میدم همین الان و در جا بمیرم ولی مایه سرافکندگی اهل بیت پیامبر نشم ...😭🍃✨
و سه روز ... پشت سر هم روزه گرفتم ...🌺
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_صدوچهارم🔻
👈این داستان⇦《 استوکیومتری 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎حسبنا الله ... نعم الوکیل ... نعم المولی و نعم النصیر ... و لا حول و لا قوه الی بالله العلی العظیم ...✨
🔹نیم ساعت به زمان همیشگی ... بین خواب و بیداری ... این جملات توی گوشم پیچید ...
بلند شدم و نشستم ... قلبم آرام بود ... و این ... آغاز نبرد ما بود ...
🔸با اینکه شاگرد اول بودم ... اما با همه قوا روی شیمی تمرکز کردم ... تمام وقتی رو که از مدرسه برمیگشتم ... حتی توی راه رفت و آمد ... کتاب📖 رو جلوتر میخوندم ...
♦️با مقوای نازک ... کارتهای کوچیک درست کردم ... و توی رفت و آمد، اونها رو میخوندم ...
هر مبحثی رو که میدیدم ... توی کتابهای📚 دیگه هم در موردش مطالعه میکردم ... تا حدی که اطلاعاتم در مورد شیمی فراتر از حد کتاب درسی بود ...🔻
🔶کل جدول مندلیف رو هم با تمام عناصرش ... ردیف و گروهش ... عدد اتمی و جرمی و ... حفظ کردم ...
توی خواب هم اگه ازم میپرسیدی عنصر * ... میتونستم توی ۳۰ ثانیه کل اطلاعاتش رو تکرار کنم ...🤓
💠 هر سوالی که میداد ... در کمترین زمان ممکن اولین دستی که در حلش بلند میشد ... مال من بود ... علیالخصوص استوکیومتریهای چند خطیش رو ...〰
⚪️من مخ ریاضی بودم ... به حدی که همه میگفتن تجربی رفتنم اشتباه بود ... ذهنی ... تمام اون اعداد اعشاری رو در هم ضرب و تقسیم✖️➗ میکردم ...
🔸بعد از نوشتن سوال ... هنوز گچ رو زمین نگذاشته بود ... من، جواب آخرش رو میگفتم... و صدای تشویق بچهها👏👏 بلند میشد ...
کمکم داشت عصبی میشد ... رسما بچهها برای درس شیمی دور من جمع میشدند ... هر چی اون بیشتر سخت میگرفت تا من رو بشکنه ... من به خودم بیشتر سخت میگرفتم ... و گرایش بچهها هم بیشتر میشد...😊👌
بارها از در کلاس که وارد میشد ... من پای تخته ایستاده بودم ... و داشتم برای بچهها ... درس جلسات قبل رو تکرار میکردم ... تمرین حل میکردم و جواب سوالها رو میدادم ...🍃
✨توی اتاق پرورشی بودم ... که فرامرز با مغز اومد توی در ...
🔹- مهران یه چیزی بگم باورت نمیشه ... همین الان سه نفر به نمایندگی از بچههای پایه دوم، دفتر بودن ... خواستن کلاس فوق برنامه و رفع اشکالشون با تو باشه ... گفتن وقتی فضلی درس میده ما بهتر یاد میگیریم ... تازه اونم جلوی چشم👀 خود دبیر شیمی ... قیافهاش دیدنی بود ... داشت چشم هاش از حدقه در می اومد ...👌
خبر به بچههای پایه اول که رسید ... صدای درخواست اونها هم بلند شد ...🗣🗣
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
02.Baqara.102.mp3
5.28M
🌸🍃حریم یاس
#تفسیر
#استاد_قرائتی
#سوره_بقره
تفسیر: ✨وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَىٰ مُلْكِ سُلَيْمَانَ ۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَٰكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ ۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ ۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ ۚ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ ۚ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ۚ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ✨
سوره بقره ، آیه ۱۰۲
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas