🌸🍃حریم یاس
#آقای_خونه_بدونه
#بحثکردن
💢یکی از مسائلی که آقایون باهاش مشکل دارند، بحثکردن با خانومشونه.
🔸یک گروه از آقایون، کلاً بحثکردن با خانومشون را بیفایده میدونند و سعی میکنند در هیچ مسئلهای بحث نکنند.
🔸دستهای دیگه هستند که دوست دارند با خانومشون همصحبت شده و تبادل نظر کنند. اما بعد از شروع صحبت، اختلاف نظرها بیان میشه و به سمت بحث و جدل میرند و هر دو طرف، دنبال این هستند که طرف مقابل را قانع کنند و حرف خودشون را به کرسی بنشونند و سعی میکنند عقاید همه را محکوم یا مسخره کنند.
جدا از نتیجه اینکه حرف کی درسته، دو طرف معمولاً با ناراحتی و درگیری صحبت را تمام میکنند. حتی گاهی با یک قهر، همدیگر را مهمون میکنند. جالب اینجاست که این روند، معمولاً سالها ادامه داره.
🔸دستهای دیگه، آقایونی هستند که میدونند هدف از این بحثها چیه. و به خودشون میگن:
«اون، خانوم منه؛ اون تمام زندگی منه و یه همکار و شهروند نیست. پس برای همصحبتی باهاش باید تلاش کنم و بتونم بدون هیچ اهانتی و با زیبایی تمام، کاری کنم هر لحظه که دوست داشته باشیم، در مورد مسئلهای با هم صحبت کنیم. قرار نیست اعتقاد خانومم را تغییر بدم؛ قرار نیست اون را محکوم کنم؛ قرار نیست اون را تمسخر کنم؛ قرار نیست این بحث، یک پیروز داشته باشه». باید هر دو طرف از داشتن همدیگه خوشحال باشن و به رشد همدیگه کمک کنند.
✅بله، آقایون منطقیتر هستند (یعنی منطقشون جلوتر از احساسشونه) و اِشراف بیشتری به مسائل بیرون منزل دارند. و خانومها احساسیتر به مسائل نگاه میکنند. پس اگر خانومتون در مورد مسئلهای نظر شما را خواست، اگر دیدید که از بُعد احساسی از اون مسئله ناراحته، سعی کنید همراهی کنید و در ادامه، اشارهای به مسائل منطقی و استدلالی کنید.
⬅️پس حتماً حتماً در اول صحبت و بحث، همراهی با نظر خانومتون را انجام بدید. در بین بحث هم، تا نشونهای از تندی یا هر مشکلی را مشاهده کردید، بدونید دارید اشتباه جلو میرید. پس روند را اصلاح کنید.
حرف آخر اینکه: اگر کاری کنید که خانومتون عاشقتون باشه، حتی حرفای بیمنطق شما را هم قبول میکنه.
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
حریم یاس
🌸🍃حریم یاس #داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته #قسمتــــ_صدوبیستوشش🔻 👈این داستان⇦《 پیشنهاد عالی 》 ــــ
داستان واقعی
قسمت 127 و 128
نسل سوخته 👇
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_صدوبیستوهفت🔻
👈این داستان⇦《 کجایی سعید؟ 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎چهرهاش هنوز گرفته بود ...
ولی بازم خوشم نمیاد بری خونههای مردم ...
🔹منظور ناگفتهاش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم ...😊
فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان مؤسسه ... به خودشونم گفتم ترجیحا فقط پسرها ... برای شروع دستمون یه کم بستهتره ... اما از ما حرکت ... از خدا برکت ... توکل بر خدا ...🍃✨
🔸دلش یکم آرام شد ... و رفت بیرون ... هر چند روز تمام وقت گذاشتم تا رضایتش رو کسب کردم ... کدورت پدر و مادر صالح ... برکت رو از زندگی آدم میبره ...😔
💠اما غیر از اینها ... فکر سعید نمیگذاشت تمرکز کنم ... مادر اکثرا نبود ... و سعید توی سنی که باید حواست بیشتر از قبل بهش باشه ... و گاهی تا ۹ و ۱۰ شب ... یا حتی دیرتر ... برنمیگشت خونه ... علیالخصوص اوقاتی که مامان نبود ...
🔻داشتم کتابهای شیمی رو ورق میزدم اما تمام حواسم پیش سعید بود ... باید باهاش چه کار میکردم؟ ... اونم با رابطهای که به لطف پدرم ... واقعا افتضاح بود ...⁉️
▫️ساعت از هشت و نیم گذشته بود که کلید انداخت و اومد تو ... با دوستهاش بیرون چیزی خورده بود ... سر صحبت رو باهاش باز کردم ...
🔹بابا میری با رفقات خوش گذرونی ... ما رو هم ببر ... دور هم باشیم ...
خون خونم رو میخورد ... یواشکی مراقبش بودم و رفقاش رو دیده بودم ... اصلا آدمهای جالب و قابل اعتمادی نبودن ... اما هر واکنش تندی باعث میشد بیشتر از من دور بشه و بره سمت اونها ... اونم توی این اوضاع و تشنج خانوادگی ...🤔
🔸رفته بودیم خونه یکی از بچهها ... بچهها لپ تاپ آورده بودن ... شبکه کردیم نشستیم پای بازی ...💻
🔻ااا ... پس تو چی کار کردی؟ ... تو که لپ تاپ نداری ...
هیچی من با کامپیوتر رفیقم بازی کردم ... اون لپ تاپ باباش رو برداشت ...
🍃همین طور آروم و رفاقتی ... خیلی از اتفاقات اون شب رو تعریف کرد ... حتی چیزهایی که از شنیدن شون اعصابم بهم میریخت ...
🚬سیگار از دستم در رفت افتاد روی فرششون ... نسوخت ولی جاش موند ... بد، گندش در اومد ...
جدی؟ ... جاش رو چی کار کردید❓ ...
💢اصلا به روی خودم نمیآوردم که چی داره میگه ... اما اون شب اصلا برای من شب آرامی نبود ... مدام از این پهلو به اون پهلو میشدم ... تمام مدت، حرفهای سعید توی سرم میپیچید ... و هنوز میترسیدم چیزهایی باشه که من ازش بیخبر باشم ... علیالخصوص که سعید اصلا با من راحت نبود ...😔
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_صدوبیستوهشت🔻
👈این داستان⇦《 دربست، مردونه 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎تمام ذهنم درگیر بود ... وسط کلاس درس ... بین بچهها ... وسط فعالیتهای فرهنگی ...
🔸الهام ... سعید ... مادر ... و آینده زندگیای که من ... مردش شده بودم ...
مامان دوباره رفته بود تهران ... ما و خانواده خاله ... شام خونه دایی محسن دعوت بودیم ... سعید پیش پسرهای خاله بود... از فرصت استفاده کردم و دایی رو کشیدم کنار ... رفتیم تو اتاق ...
دایی شنیدم میخوای کامپیوترت رو بفروشی ... چند❓...
🔹با حالت خاصی ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
چند یعنی چی؟ ... میخوای همین طوری برش دار ...
قربانت دایی ... اگه حساب میکنی برمیدارم ... نمیکنی که هیچ ...
🔻نگاهش جدی تر شد ...
- خوب اگه میخوای لپ تاپ رو بردار ... دو تاش رو میخواستم بفروشم ... یه مدل بالاتر واسه نقشه کشی بگیرم... ولی خوبیش اینه که جایی هم لازم داشته باشی میتونی با خودت ببری ... پولش هم بیتعارف، مهم نیست ...
🍃شخصی نمیخوام ... کلا میخواستم یکی توی خونه داشته باشیم ...
ایده لپ تاپ دایی خوب بود ... اما نه از یه جهت ... سعید خیلی راحت میتونست برش داره ... و با دوستهاش برن بیرون ... ولی کامپیوتر میتونست یه نقطه اتصال بین من و سعید ... و سعید و خونه بشه ...
💢صداش کردم توی اتاق ...
- سعید میخوام کامپیوتر دایی رو ازش بخرم ... یه نگاه بکن ببین چی داره؟ ... چی کم داره؟ ... میشه شبکهاش کنی یا نه؟ ... کلا میخوایش یا نه؟ ...
گل از گلش شکفت ...
🌸جدی؟ ...
چرا که نه ... مخصوصا وقتی مامان نیست ... رفیقهات رو بیار ... خونه در بست مردونه ...😊
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
Mohsen Qaraati4_5841249307465877105.mp3
زمان:
حجم:
1.95M
🌸🍃حریم یاس
#تفسیر
#استاد_قرائتی
#سوره_بقره
تفسیر: ✨وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَا ۚ أُولَٰئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ ۚ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ✨
سوره بقره ، آیه ۱۱۴
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃حریم یاس
#هنری
#ایده_خلاقانه
شیشه ها رو دور نریزید.👌
ایده بسیار زیبا😍
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
4.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃حریم یاس
#کاردستی
#اوریگامی
هدیه هاتون رو با یک روش خیلی راحت کادو کنید.👌
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
حریم یاس
🌸🍃حریم یاس #داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته #قسمتــــ_صدوبیستوهشت🔻 👈این داستان⇦《 دربست، مردونه 》 ــ
داستان واقعی
قسمت 129 و 130
نسل سوخته 👇