eitaa logo
💚🌦 حسنات 🌦💚
169 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
36 فایل
🌦گلچینِ مجازی💚 🔍 عموماً با زمینه‌ی مذهبی و اعتقادی 🌹نشر با حذف پیوند هم: صلواتی ✍️ مدیرِ «حسنات»: «سیدمحمدحسن صدری شال»، نمی از چشمه‌سار زلال حوزه‌ علمیه‌ قم @SADRI_SMH 🔻 إن‌شاءالله پاسخگوی سؤالات و شبهات مرتبط با معارف دینی و انقلابی خواهم بود.
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 تیم یک نفره مذاکره‌کننده امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام با معاویه 🔸 براى اميرالمؤمنين عليه‌السلام نامه‌اى از معاويه رسيد. 🔹 حضرت مهر نامه را شكست و قرائت فرمود: 🔹 «از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين، معاوية بن ابى‌سفيان براى على! 🔹 اى على! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام‌المؤمنين عايشه و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش!» 🔹 حضرت جواب نامه را اين‌گونه نوشت: از طرف عبدالله، تو به رياست مى‌نازى و من به بندگى خداوند، من آماده جنگ هستم. به همان نشان كه «أنا قاتل جدك وعمك وخالك. (من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم!)» 🔸 سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند، پرسيد: كيست كه اين نامه را به شام ببرد؟ كسى جواب نداد. 🔹 دوباره حضرت سؤالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد: على جان! من حاضرم. 🔹 حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد، فرمود: طرماح! به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش... . 🔹طرماح گفت: سمعاً وطاعةً... آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد. 🔹 معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند. 🔹 معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تأثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد. 🔹 طرماح وقتى وارد شد و آن فرش‌هاى رنگين و بساط مفصل را ديد، بى‌اعتناء با همان كفش‌هاى خاك‌آلوده‌اش قدم‌ها را بر فرش‌ها گذاشت! 🔹 سپس خود را به معاويه رساند و همان‌طور كه او بر مسندش لميده بود، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد! 🔹 اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن! اما او گفت: تا آن مردك (معاويه) پاهايش را جمع نكند، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد! 🔹عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت: اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه‌ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند. 🔹 معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى‌هزار درهم پيش طرماح بگذارند، از او پرسيد: از نزد كه به خدمت كه آمده‌اى؟ 🔹 طرماح گفت: از طرف خليفه برحق، اسدالله، عين‌الله، اذن‌الله، وجه‌الله، اميرالمؤمنين على‌بن‌ابی‌طالب نامه‌اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن، معاوية بن ابى‌سفيان! 🔹 معاويه ناراحت از اينكه سى‌هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه‌السلام را ساكت كند، گفت: نامه را بده ببينم! 🔹 طرماح گفت: روى پاهايت مى‌ايستى، دو دستت را دراز مي‌كنى تا من نامه على عليه‌السلام را ببوسم و به تو بدهم. 🔹 معاويه گفت: نامه را به عمرو عاص بده. 🔹 طرماح گفت: اميرى كه ظالم است، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نمی‌دهم. 🔹 معاويه گفت: نامه را به يزيد بده. 🔹طرماح گفت: ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه‌اش! بالأخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند. 🔹 بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اين‌گونه بنويسد: «على! عده‌ لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش» 🔹 طرماح برخاست و گفت: من خودم جواب نامه‌ات را مى‌دهم: على عليه‌السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت. 🔹 سپس خواست برود كه معاويه گفت: «طرماح! سى‌هزار درهمت را بردار و سپس برو» 🔹 اما طرماح بى‌اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت. 🔹 معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت: حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يک ساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد، از من طرفدارى كند! 🔹 عمرو عاص گفت: به‌خدا اگر على به شام بيايد، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او می‌خوانم اما غذايم را سر سفره تو می‌خورم!! 📕 کتاب «الإختصاص»، نوشته‌ی شیخ مفید رحمه‌الله 💚🌦حسنات🌦💚 ‎