💢استاد نامرئی دستکاری افکار عمومی را بشناسید
/بخش اول/
همه چیز درباره #مهندسی_موافقت و #مهندسی_افکار_عمومی
برنیز در ١٠٢ سالگی، یک سال پیش از مرگ، همچنان فعال بود و مشاوره روابط عمومی میداد و سخنرانی میکرد
کمتر کسی مثل ادوارد برنیز در صد سال گذشته چنین تاثیر عمیقی بر غرب گذاشته است؛ او "پدر روابط عمومی" شناخته میشود و در سال ١٩٩٥ در صد و سه سالگی درگذشت.
برنیز اولین دفتر مشاوره روابط عمومی را در سال ١٩١٩ در نیویورک باز کرد و در صد سال گذشته استاد ناپیدای دستکاری افکار عمومی بوده است.
او هیچ اعتراضی نداشت که او را استاد گمراهی افکار عمومی بنامند و در واقع به آن افتخار هم میکرد؛ دستاورد زندگی او دستکاری افکار و ایدههای مردم عادی بود که خودش آنها را #تودهها" مینامید. او حتی خود میگفت که حرفهای که او ایجاد کرد -متخصص روابط عمومی- فقط به این دلیل چنین نامی پیدا کرد چون پروپاگاندا باری منفی داشت. او با اینکه ناپیدا نامیده شود هم مشکلی نداشت؛ او خودش را جزئی از "#دولت_نامرئی" میدانست.
او در سال ١٩٢٨ کتابی نوشت به نام پروپاگاندا که این گونه آغاز میشد:
"دستکاری هوشیارانه و هوشمندانه عادتها و عقاید سازمانیافته تودهها یکی از عناصر مهم جامعه دموکراتیک است. آنها که این سازوکار نادیده جامعه را دستکاری میکنند دولتی نامرئی را تشکیل میدهند که قدرت واقعی حاکم بر کشور ما است."
به نظر برنیز، دولت نامرئی "طبقه بالاتر جامعه است؛ پرورده، آموخته، کارشناس، روشنفکر. حتی الزامی نیست که آنها همدیگر را بشناسند اما تودهها را کنترل میکنند، آنها هستند که سررشته کارها را به دست دارند و ذهن عموم را کنترل میکنند."
برنیز حکومت حاکمان نامرئی بر جامعه را لازم و خوشخیم میدانست در غیر این صورت هرج و مرج بود و آشفتگی. آن، به گفته دخترش در مستند بیبیسی به نام "قرن خویشتن" ساخته آدام کرتیس، او فکر می کرد همه و از جملهها تودهها "واقعا خیلی احمق هستند."
برنیز فکر می کرد که قدرت دستکاری افکار عمومی ورای سیاست است: "بر ما حکومت شده، ذهنهایمان قالب گرفته شده، ذائقهمان شکل داده شده، افکارمان توصیه شده، عمدتا توسط مردانی که هیچگاه اسمشان را نشنیدهایم."
برنیز بیشتر قرن بیستم را مشغول دستکاری افکار تودهها بود، برای تحقق اهداف غیرعادی آنهایی که پول خدمات او را داشتند.
👈در بطن کارهای برنیز دو باور اصلی بود: اول این که تودهها بیش از حد احمق و بیعقلند و بیش از حد تحت تاثیر عواطف و تکانهها که بتوان به تصمیم آنها اعتماد کرد.
این البته همان استدلالی است که در طول تاریخ برای توجیه استعمار، دیکتاتوری، انکار حق رای زنان و فقرا و امثال آن استفاده شده است.
بعد از جنگ جهانی اول بیشتر افراد بالای سن قانونی پس از سالها مبارزه در بیشتر کشورهای غربی حق رای پیدا کردند. این باعث شد که وظیفه دستکاری افکار تودهها و اطمینان از اینکه آنها کنترل را به دست نمیگیرند به الویت فوتی و فوری برنیز و مشتریانش تبدیل کرد.
دوریس همسر برنیز اولین زن متاهل آمریکایی بود که با گذرنامهای سفر کرد که نامخانوادگی خودش را داشت نه شوهرش. مارس ١٩٢٣
آنچه برنیز بدون پرده پوشی درباره دیدگاهش در باره تودهها نوشته تکاندهنده است. شاید بسیاری از افراد طبقه حاکم با دیدگاههای او موافق باشند اما افراد خیلی کمی علنی آن را بیان میکنند.
👈دومین باور اصلی برنیز این بود که دیدگاههای زیگموند فروید بنیانگزار سرشناس روانکاوی را میتوان برای دستکاری موثر افکار عمومی در ابعاد وسیع بکار گرفت. فروید دایی برنیز بود و پدر برنیز برادر زن فروید بود.
برنیز بخصوص به ایده ناخودآگاه داییاش علاقه داشت. فروید بر این باور بود که انگیزه افکار و اعمال مردم -که اغلب خود از آن آگاه نیستند- نیروهایی است در ناخودگاه آنها که فراموش یا سرکوب شدهاند. به عقیده فروید عواطفی که در ناخودآگاه یافت میشوند اغلب خشن یا ترسناک هستند و منشا نیاز یا منشا جنسی دارند. به گفته یکی از متخصصان روانکاوی، ناخودآگاه را "غریزه در ابتدایی بعد معناییاش" هدایت میکند.
در حالی که فروید سعی میکرد از دانش خود برای درمان مردم استفاده کند، خواهرزادهاش همان دانش را برای دستکاری ذهن مردم به کار گرفت، با هدف قرار دادن #ناخودآگاه بجای ذهن عقلاندیش.
ادامه در پست بعد
@Cyber_Literacy