🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_احمد_کاظمی
پدرم همیشه دعایش میکرد و می گفت: «بابا اگر دردی را از دردمنــدی بــرداری، دنیا و آخــرت همه مان آباد است».
هر وقت احمد خداحافظی میکرد که به جبهه برود، میگفت: «خدا پشــت و پناهت. برو بابا و سلام من را هم به همه رزمنده ها برسون».
مادرم هم با همه سختی هایی که در نبود احمــد تحمل میکرد، همیشــه برای ســلامتی اش دست به دعا بود و نذر میکرد صحیح و سالم برود و برگردد.
راوی :
#برادر_شهید
💐🍃🇮🇷🍃💐
@hasanalitorkian
🌹🌴🕊🥀🕊🌴🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#احمد_کاظمی
بعــد از پیروزی انقـلـاب با #شــهید محمدمنتظــری راهی لبنان شــد تا جنگ هــای چریکــی را بیامــوزد. فکــر کنم بار دومــش بــود می رفت. ایــن دفعــه هم مــدت زیادی از خانــواده دور بــود. بعــد هم کــه برگشــت #قائله کردســتان شروع شد که ســریع خودش را به آنجا رساند و ماند تا زمانی کــه زخمــی شــد و از ناحیــه ران پا آســیب جــدی دیــد. بعد از مجروحیت چون توان ماندن نداشت، برگشت و مدتی را در خانه اســتراحت کرد تا حالش کمی بهتر شــود و برگردد. ولی خب به جایی نکشید که #عراق به ایران حمله کرد و با شنیدن این خبــر از داخل رختخــواب و با عصــا خــودش را به #جنوب رساند. آن موقع هیچ کس نتوانست مانع رفتنش بشود.
راوی :
#برادر_شهید
🥀🏴🇮🇷🏴🥀
@hasanalitorkian