#خاطرات_شهید
✍ شهیدے که صورتش زیبا سیرتش زیباتر بود...
به قمرفاطمیون شهرت داشت یکے از شروط عقدش این بود که مدافع حرم باقے بماند.
#کلام_شهیدحسین_هریری: من حاضرم مثل علی اکبرِ امام حسین اِرباً اِربا بشم ولی ناموس شیعه حفظ بشه.
آخرشم این شهید درحال خنثی کردن بمب بود که منفجر شد و قسمتی از بدنش تیکه تیکه شد.
#شهیدحسین_هریری
#قمرفاطمیون
یاد شهدا با صلوات
صبحتون شهدایی
@hasanalitorkian
#خاطرات_شهید
●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت:
خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم.
#شهید_علی_خلیلی🌷
#سالروز_شهادت
@hasanalitorkian
#خاطرات_شهید
●۱۵ سالش بود کہ برادرم از آلمان یک دست لباس مارک دار آدیداس برایش فرستاد.
یک بار هم نپوشید
گفتم چرا؟
بی درنـگ جـواب داد:« من #تابلوی_استعمار نمی شوم»
#شهید_علی_اکبر_رکابساز🌷
@hasanalitorkian
#خاطرات_شهید
از همان روزی که پا در عرصه ی جهاد نهاد و به کردستان یا به جبهه ی دارخوئین آمد
روی یک موضوع تاکید داشت؛ «کار فرهنگی»🌹
هیچ کس نمی دانست که جنگ چه مدت طول می کشد.
اما او راه را شناخته بود ، فعالیت #فرهنگی ، مثل سخنرانی و قرآن و دعا و... یک محور اساسی داشت و آن «نماز جماعت» بود.
نماز را معراج مومن می دانست.
کلید حل مشکلات را اهمیت به #نماز معرفی می کرد.
مصطفی آن زمان که فرماندهی بزرگ بود خود را طلبه ای کوچک می شمرد!
او قبل از اینکه بر جسم نیروها فرماندهی کند بر #دل های آن ها فرماندهی می کرد.
یاد شهدا با صلوات🌹
🌹🍃🇮🇷🍃🌹@hasanalitorkian
#خاطرات_شهید
💠ماجرای شهیدی که بعد از ۱۶ سال پیکرش سالم بود
●همرزم← شهید شفیعی در جریان عملیات کربلای ۴ به اسارت دشمن درآمد وضعیت جسمانی او مناسب نبود و نیاز به عمل جراحی داشت ولی بعثی ها توجهی به سلامتیاش نداشتند چند روزی که در اردوگاه بود درد زیادی کشید و در آخر از عوارض جراحت در غربت و تنهایی به شهادت رسید او بسیار شکنجه شد و درد کشید مسئولان بعثی برای او قبری در شهر کاظمین در نظر میگیرند پس از ۱۶ سال پیکر محمد تفحص میشود نکته عجیب اینجا بود که پس از گذشت ۱۶ سال پیکرش صحیح و سالم از خاک بیرون آمد صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود.
●پیکر پاک محمدرضا را سه ماه در آفتاب گذاشتندتا شناسایی نشود ولی جسد سالم مانده بود حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختندکه خاصیتش این بود که استخوانهای جسد هم از بین میرفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود وقتی گروه تفحص جنازه محمدرضا را دریافت میکردند سرهنگِ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه میکرده و میگفته: ما چه افرادی را کشتیم در نهایت پیکر پاکش سال ۱۳۸۱ به کشور بازگشت و او را به خاک سپردند
#شهید_محمدرضا_شفیعی🌷
یاد شهدا با صلوات
@hasanalitorkian
#خاطرات_شهید
تشنگی امانش را بریده بود
از خط بر می گشت...
#روزه بود به سنگر که رسید
#اذان را گفتند آب را سمتش گرفتم و گفتم: بنوش به یاد لب های تشنه حسین علیه السلام...
لیوان را از دستانم گرفت و به دم سنگر رفت منتظر رفیق اش بود که او هم بیاید سوت خمپاره ایی آمد گرد و خاک شد چشمانم را که باز کردم او را غرق در خون یافتم ،سیرآبِ سیرآب...
الهی أنت أنت
و أنا أنا: تو تویی و من، منم ببخش...
@hasanalitorkian
#خاطرات_شهید
همیشه سفارش می کرد که این انقلاب با سختی و دادن خون مردم عزیز(شهدا) به دست آمد. شما هم باید رهرو امام و شهدا باشید و نگذارید این انقلاب به دست بیگانگان بیفتد و برای کوری چشم دشمنان در نماز جمعه و جماعت شرکت کنید. با دوستانش به نرمی صحبت می کرد و آن ها را به وحدت و همدلی تشویق می کرد و به ما سفارش می کرد که در گرفتن دوست خوب دقت داشته باشید و دوستی را انتخاب کنید که شما را به دین و ایمان دعوت کند.»
✍به روایت خواهر شهید
#شهید_عبدالله_حقشناس🌷
💐🍃🇮🇷🍃💐
@hasanalitorkian