🌹شهیدانه🌹:
✨﷽✨
#دلنوشتـــــہ
چه زیبا گلچین میڪنی
خوبان عالـم را ...!
و من مبهوت هر شهیـدم
که چه زیبا میرود تا عرش اعلا ...
#شهید_حسنعلی_ترکیان🌷
#شهدا_گاهے_نگاهے
____✨🌹✨____
@hasanalitorkian
✍ #دلنوشته
🌺 برای شهید شدن ..
هنر لازم استــ !
هنر بہ ← خدا رسیدن ...
هنر ڪشتن ← نَفس ...
هنر ← تَهذیبــــ ...
◈ تا هنرمند نشویم ...
◈ شهيد نمـےشویم ...
«شهیدانہ زندگے ڪنیم تا شهید شویم »
#روزتون_بخیر
#پنجشنبه.های.شهدایی🌷
#اللهم_الـرزقـنـا_شـهـادت
@hasanalitorkian
#دلنوشته
دیشب حال خوشی نداشتم گذرم افتاد به خیابان شهدا
🍃 ازخیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم
خیابان هر قدمش کوچه ایی داشت
🌾 اولین کوچه
به نام #شهید_همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین ,نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🌾 دومین کوچه
شهید #عبدالحسین_برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم...
🌾 به سومین کوچه رسیدم!
شهید #محمد_حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: قرآن و نهج البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
🌾 چهارمین کوچه!
شهید #عبدالحمید_دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
مطالعه کردی؟!
برای بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از ولایت!!؟همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🌾 پنجمین کوچه
و شهید #مصطفی_چمران...
صدای نجوا و مناجات شهید می آمد!
صدای اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
🌾 ششمین کوچه و
شهید عباس بابایی...هیبت خاصی داشت...مشغول تدریس بود!مبارزه با هوای نفس،نگهبانی دل...کم آوردم...گذشتم...
🌾 هفتمین کوچه
انگار کانال بود! بله؛
شهید #ابراهیم_هادی...انگار مرکز کنترل دل ها بود!!هم مدارس!هم دانشگاه!هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد!
ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🌾 هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میکردند!
آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند...شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد ارباب...
پرونده های باقیمانده روی زمین!
🌾 دیدم شهدای گمنام وساطت میکردند،برایشان...
اسم من هم بود!وساطت فایده نداشت...از حرف تا عمل!فاصله زیاد بود...دیگر پاهایم رمق نداشت!افتادم...خودم دیدم که با حالم چه کردم!تمام شد...تمام
از کوچه پس کوچه های دنیا!بی شهدا،نمی توان گذشت...
❣ شهدا
گاهی،نگاهی...
شهدا همه را صدا میزنند ؛ اما هرکسی نمیشنود...
👣 قدم قدم....تا..ظهور
🌷 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
@hasanalitorkian
تقدیم به جاماندگان قافله عشق
سالهاست که بابغضی کهنه خوگرفته ام بغضی که هرسال می شکند وجانم را باخود می برد، می برد به دیار عاشقان، به دیارآه وماتم، به دیار اکمال جانها وبه دیاری که غربال تاریخ است که چه زیبا غربال می کند خوبان را، خوبانی که نور چشمی ارباب دلهایند.
ای جان جانان ای سالار عاشقان، مدتهاست که دل رابه سوی سرزمین عشق برده ای، جانم را، روحم را وهمه وجودم را، باپای دل سفر کرده عشقم ودرحسرت حضورم درمیان نظرکردگانت. این کوچک عاشقت، دل از کف می دهدهرگاه که عشاقت، همنوا باذکر نامت پادررکاب عشق می نهندودرراه وصلت قدم. نتوان وصف کنم حال دل سوخته ام را. چشم سر میبندم ودل را به سویت روانه. قدم درجاده ای میگذارم که لبریز از نفسهای پاک خسته دلانیست که گرد دل تکانده وباشوری که برق نگاهشان حکایت از آن است به دیدار یار میشتابند.
جاده ای که اول وآخرش شمایید ودیگر هیچ! الله اکبر ازاین همه عظمت! کجای تاریخ را می توان یافت ازچنین عشقی واربابی!!!
ودرانتهای جاده عشق، لحظه وصال نزدیک است. حس حضورت حال دلم را احاله میسازد ومشامم پرازعطر وجودت می گرددومن باحالی منقلب دوباره ازنو متولد می شوم....
آقای من مولای من!
این روزهاحال دلها خوب نیست. همه مست آستانت گشته ایم ودر حسرت جاده بیداری می سوزیم ومی گدازیم وباسوزی دوچندان دل را به سوی سرزمینت روانه میکنیم . سلاممان رابپذیر آقا جان.
السلام علیک یا ابا عبدالله
#دلنوشته
#رهنما
@hasanalitorkian