حسن مرادی
#کلید 🔑
لعنت بر کلید، اسم کلید که می آید، یاد بدترین خاطراتم می افتم، وعده های بی عمل، تصمیمات بی تدبیر، بی عرضگی در میدان عمل چه بحران و چه غیر بحران، کاسه لیسی غرب و لکه دار کردن عزت ملی در مقابل هیچ و ...
اما یک هفته ای که در #سی_سخت بودم، خاطرات جدیدی از کلید پیدا کردم.که شاید کام شما را هم شیرین کند.
روز اول حضورمان بود و داشتیم #ایستگاه_صلواتی را برپا می کردیم ، پیرمردی لاغراندام که چین و چروک صورتش نشان از سال ها زحمت و خدمت بود، #کلیدی آورد (تصویر سوم) و در دستان من گذاشت و گفت: حاج آقا این خانه را به خاطر #زلزله تخلیه کرده ایم، اما برای انبار و استفاده از سرویس بهداشتی و پخت و پز در حیاط مناسب است، در اختیارتان باشد و استفاده کنید.کمی جا خوردم، هنوز کاری نکرده بودیم و هنوز شناختی از ما پیدا نکرده بودند و هنوز...
ایستگاه صلواتی راه افتاد، فرد جا افتاده ای که گرد پیری بر رویش نشسته بود، آمد و گفت این کلید خانه ماست، الحمدلله استحکام لازم داشته و آسیبی ندیده، برای استراحت شب ها به خانه ما بیایید، ما خودمان در #یاسوج هستیم. آن قدر فرمودند و اصرار کردند که فهمیدم تعارف الکی نیست، برادر جهادیم آقای محمدی رفتند و چون فضای کافی برای اسکان بیست نفر نداشت، نرفتیم، اما آن بنده خدا بی خیال نمی شد و گفت هر موقع نیاز شد، خانه در اختیار شماست.
صاحب رستورانی تعطیل مراجعه کرد وکلید مغازه اش را تحویل داد(تصویر دوم) وگفت، اگر نیاز به آشپزخانه دارید، این فضا در اختیار شماست
دو تاجوان سراغ مسئول ایستگاه صلواتی را می گرفتند، گفتم حقیر هستم، گفتند ما یک خانه خالی داریم، اگر کسی نیاز به خانه دارد تا خانه اش را بسازد ، تا یک سال برود و رایگان بشیند.
البته داستان فقط به کلید و خانه ختم نمی شود
کنارخیابان بودم، آقایی با ماشین آمد (تصویر اول)و گفت حاج آقا این سوغاتی را برای شخص شما آورده ام، گفتم ممنون در ایستگاه قرار می دهیم تا ثوابش برای شما باشد، سریع گفت، نه، این برای شخص شماست به پاس زحمتی که برای ما می کشید، آن را به #تهران و خانه ببرید
یا دختری که با پدرش با ماشین شخصی هیزم آورده بودند که شب سردمان نشود و شما نمی دانید در سرمای سی سخت هیزم حکم #طلا را دارد.
یا افراد زیادی که مراجعه می کردند و از کمی ها و کاستی ها می پرسیدند، و اگر می گفتی مثلاً قابلمه ای کم داریم یا رگلاتور می خواهیم یا... چشم بر هم زدنی پیدا می کردند و در اختیارمان می گذاشتند.
عجیب مردمی بودند، مردم با فرهنگ و با صفای سی سخت، واقعا مجال نوشتن بیش از این نیست و الا حرف بیش از این هاست.
@hasanemoradi