eitaa logo
کانال حسین حسنی نسب امام جمعه روداب خراسان
217 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
640 ویدیو
23 فایل
نشر مبانی دینی ،اعتقادی،فرهنگی و سیاسی بزرگان دین و بیان نقطه نظرات امام جمعه محترم وکارهای انجام شده توسط نهادامامت جمعه روداب ادمین: @Ya_aval_mazlum1
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍ مال حرام ماندنی نیست 🔹پدری فرزند خود نصیحت می‌کرد. 🔸دو تکه سنگ در برابر او گذاشت و گفت: به نظر تو کدامیک از این دو سنگ، سفت و سخت‌تر هستند؟ 🔹پسر گفت: به گمانم هردو. 🔸پدر گفت: اما یکی از این دو، سنگ نمک است و برای خوردن و محوشدن به اراده او آفریده شده‌ است. پس این سنگ در هیچ بنایی جای نمی‌گیرد. 🔹پس بدان، خداوند اگر مالی از حرام جمع کنی و آن را سفت و سخت گردانی، چون از حرام خورده‌ای، آن هم بی‌گمان به حرام خورده خواهد شد، هرچند مراقبش باشی و سخت آن را نگه داری. @hasaninasab
🔅 ✍️بدین عمری که چندین پیچ دارد مشو غره که پی بر هیچ دارد 🔹یک روز گرم شاخه‌ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به‌دنبال آن برگ‌های ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. 🔸شاخه چندین‌بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا اینکه تمام برگ‌ها جدا شدند. شاخه از کارش بسیار لذت می‌برد. 🔹برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و همچنان از افتادن مقاومت می‌کرد. 🔸در این حین باغبان تبر به‌دست داخل باغ در حال گشت‌وگذار بود و به هر شاخه خشکی که می‌رسید آن را از بیخ جدا می‌کرد و با خود می‌برد. 🔹وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع‌کردنش صرف‌نظر کرد. 🔸بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین‌بار خودش را تکاند، تا اینکه به ناچار برگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می‌داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت. 🔹باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی‌درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد. 🔸ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می‌گفت: اگرچه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده‌ای بود بر چشمان واقع‌نگرت، که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم.
🔅 ✍️ کار برای زندگی، نه زندگی برای کار! 🔹سال‌ها پیش حاکمی به یکی از فرماندهانش گفت: مقدار سرزمین‌هایی را که با اسبش طی کند به او خواهد بخشید. 🔸همان طور که انتظار می‌رفت، اسب‌سوار به‌سرعت برای طی‌کردن هرچه بیشتر سرزمین‌ها سوار بر اسب شد. 🔹او با سرعت شروع کرد به تاختن و با شلاق‌زدن به اسبش با آخرین سرعت ممکن می‌تاخت و می‌تاخت. 🔸حتی وقتی گرسنه و خسته بود، متوقف نمی‌شد، چون می‌خواست تا جایی که امکان داشت سرزمین‌های بیشتری را طی کند. 🔹وقتی مناطق قابل‌توجهی را طی کرده بود و به نقطه‌ای رسید که از شدت خستگی و گرسنگی و فشارهای ناشی از سفر طولانی‌مدت داشت می‌مرد، از خودش پرسید: چرا خودم را مجبور کردم تا سخت تلاش کنم و این مقدار زمین را بپیمایم؟ در حالی که در حال مردن هستم و تنها به یک وجب خاک برای دفن‌کردنم نیاز دارم. 💢این داستان شبیه سفر زندگی خودمان است. برای به دست آوردن ثروت سخت تلاش می‌کنیم و از سلامتی و زمانی که باید برای خانواده صرف شود، غفلت می‌کنیم تا با زیبایی‌ها و سرگرمی‌های اطرافمان که دوست داریم، مشغول باشیم. 💢وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که هیچ‌گاه به این مقدار احتیاج نداشتیم، اما نمی‌توان آب رفته را به جوی بازگرداند. 💢زندگی فقط پول درآوردن نیست. زندگی فقط کار نیست بلکه کار برای امرارمعاش است تا بتوان از زیبایی‌ها و لذت‌های زندگی بهره‌مند شد و استفاده کرد.
🔅 ✍️ برکت در مال 🔹از بزرگى پرسیدند: برکت در مال یعنی چه؟ 🔸در پاسخ مثالی زد: گوسفند در سال یک‌بار زایمان می‌کند و هر بار هم یک بره به دنیا می‌آورد. 🔹سگ در سال دوبار زایمان می‌کند و هر بار هم حداقل شش‌هفت بچه. 🔸به‌طور طبیعی شما باید گله‌های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است ولی در واقع برعکس است. 🔹گله‌های گوسفند را می‌بینید که یک یا دو سگ در کنار آن‌هاست. 🔸خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت. 🔹مال حرام این‌گونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد. روی مفهوم «برکت در روزی» فکر کنیم.