هدایت شده از گنجشکهای پاییز
من به باران تند و نمنم تو
دشتهای همیشه خُرّم تو
کوههای سفیدِ پابندت
لالههای دمیده از غم تو
من به آن رودها که میریزند
پای سرسبزی مصمّم تو
من به هر جادهای که همراه است
با قدمهای سخت محکم تو
من به هر روستا به هر شهرت
به تمامیّت معظّم تو
من به هرکس که با تمام وجود
مانده پای سُرور و ماتم تو
به خروش سفید و قرمز و سبز
به شکوه سه رنگ پرچم تو
من به عشق تو رأی خواهم داد
به بلندای اسم اعظم تو...
#اعظم_سعادتمند
#بداهه
#ایران
@azam_saadatmand
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
می وزد از ضبط صوت کودکیهای "پری"
هایهای سنج و طبل و روضههای "کوثری"
چیزی از معنایشان هرگز نفهمیدم ولی
آتشی میزد به جانم نوحههای آذری
مثل پرچمهای بیتاب عزا در رقص بود
طُرّۀ مویی که بیرون مانده بود از روسری
چون لباس مشکیام،پیراهنی میخواستند
از منِ مادر،عروسکهای پیراهنزری
خفته بر درگاه مسجد،حالت معراج داشت
غرق خاک کفشهای سینه زن ها، پا دری
پای من در گِل فرو می شد،دلم در عشق،تا
نوحهای میخواند ابری با زبان مادری
باز میگشتند قزغان های نذری،رو سفید
پیش از آغاز محرم از دکان مسگری
باد میآید ولی این برگهای سرخ و زرد
می وزد از ضبط صوت کودکیهای پری
#اعظم_سعادتمند
#پاییز_۶۱_به_روایت_اقاقی
پن:خیلی از روضه های آقای "کوثری" را با صدای خودشان به خاطر میآورم...رحمت خدا بر او باد
@azam_saadatmand
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
این غزل را سال گذشته برای شهادت هبه زقوت نقاش فلسطینی اهل غزه نوشته بودم...
🌷
بر تنش پیراهنی از زخمهای "دیریاسین" است
رنگ شالش،راز کیف و ردّ کفشش سبزِ خونین است
سرخی اشکش، نگاه عاشقش، لبخند مجروحش
گوشهای از شرح دیدار شهیدان نخستین است
از عبور خاطرات تلخ میگوید به زیتون زار
چون اذان مسجدالاقصی صدایش گرچه غمگین است
زانویش هر شب توقفگاه کشتیها و طوفانهاست
نغمهی لالاییاش بر بارش اندوه،تسکین است
رود اردن طرهای از گیسوان موج در موجش
داستان شانههایش سرگذشت طور سینین است
مرگ هم حتی حریف دستهای پر امیدش نیست
زنده روی بوم نقاشیش رویاهای رنگین است
میدود در جستجوی کودکانش زیر بمباران
کودک دلواپس من، نام این مادر فلسطین است
پن:
در فضای مجازی خواندم که هنرمند فلسطینی#هبه_زقوت به همراه دو فرزندش زیر بمبارانهای یکریز غزه به شهادت رسیدهاند،نقاشیهای این بانو را نگاه میکردم که حاصلش همنشینی این کلمات شد.
#heba_zagout
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
برای غمهایی که اینروزها از شهادت هموطنانمان در دل داریم...
برایت گریه خواهم کرد اما صبح بعد از جنگ
پس از این لحظههای بیامان زخمی خونرنگ
تو را بعد از عبور دود و آتش، اشک میریزم
پس از پیروزی نور حقیقت بر شب نیرنگ
گرفتیم این زمان رو به سر دشمن فلاخن را
صبوری کن دلم، باید که اکنون سنگ باشی سنگ!
غمت را مشت کن بر قلب اهریمن بکوب آنسان
که دیگر برنخیزد «هایی» از آن طبل مرگآهنگ
غمت را نیزه کن پرتاب کن آنسان که بیوقفه
بیندازد پی تاتارها فرسنگ تا فرسنگ
تمام ابرها را دانهدانه گریه خواهم کرد
ولی وقتی گذشتیم از خم این جادهی دلتنگ
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand