May 11
May 11
هوالغنی
.
سلام و درود خدا به معلّمان مهربانم و دوستان جانم.
نیک دلم که از این پس شعرهایم را در این مجازگاه ایرانی با شما نوران چشمم و چراغان دلم به دیدار بگذارم.
مهربانی می کنید اگر به دیده ی نقد به زندگی شعرهایم بنگرید و با نکته های ناب خویش، روشنای راهم باشید.
خاک پای شما
#حسن_خسروی_وقار
۱۴ دی ۱۴۰۱ مهری
.
@hasankhosravivaghar
#ارس
.
.
چشم را هم چکاندی و دیدی گریه بغض تفنگی من بود
دامنت را گرفته، می تازد! خون من اسب جنگی من بود
حرف بی پایه از شکستت نیست، این عصایی که زیردستت نیست
خواست قنداق برنویی باشد که پر از بی فشنگی من بود
کفنم نیستی که می پیچی سر راه سپاهیان تنم
گور بهرام را خودم کندم! هرچه تیمور، لنگی من بود
ای که از روس، انگلیس تری! به ارس های من حریص تری
ترک متروک مست! _باکو جان_ قلعه های تو سنگی من بود
دختر خان ایل بی باره! ای عروس هنوز آواره!
تی وی سر جهاز تو حتّی جعبه ی جوجه رنگی من بود
رفته ای در مِه و محاق ترم، گرچه عمری ست بی چراغ ترم
شب تهران و روز تبریزم، ماه محو قشنگی من بود
من همانم که صفحه ی تاریخ در زمستان من ورق خورده
خش خش برگ در گلستان هم خس خس سینه تنگی من بود
حرف عبّاس میرزا شد و باز ترکمانچایت از دهن افتاد
قندهارم اگر به تلخی زد، نشئه ی شاه بنگی من بود!
ارتش سرخ سکّه نوشان و خاک زرّین و قحبه ی قجری
خطّ جور تزار و خون جگری سرنوشت شرنگی من بود
الغرض ماهدخت ترمه به تن، باکوی من! زن ستاره بدن
روی تو ردّ چشم من مانده ست، آسمانت پلنگی من بود...
.
#حسن_خسروی_وقار
.
آذر ۱۳۹۹
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از رضا ابوذری
دلم گرفته که این روزها خودم باشم
بدون دغدغه، تنها، رها خودم باشم
همیشه آینهی این و آن شدن.. کافیست
همیشه دیگری ام، پس کجا خودم باشم؟
سکوت بهتر از این قیل و قال و همهمههاست
رها کنید مرا بیصدا خودم باشم
چقدر چیدن واژه... جنون شعر بیا!
که بین این همه شاعرنما خودم باشم
چقدر صورتکم را عوض کنم ای شهر؟
چه بهتر است کمی بی ادا خودم باشم
همیشه و همهجا باب میلتان بودم
اجازه هست که این بار را خودم باشم؟
#رضا_ابوذری
#شبانه
#غزل
@rezaaboozari
#مقاومت
.
آینه ای شکسته را این همه سنگ می زنی؟!
چرا به چهره ی خودت سیلی جنگ می زنی؟
در این نبرد تن به تن، غزّه ی بی پناه، من
مقاومت نمی کنم، بزن! قشنگ می زنی
مرا که میهن توام، به دار می کشی و بعد
رج به رج انقلاب را طرح فرنگ می زنی
دشت منی! نخواستم به بوم ها ببینمت
غيرت ایلی مرا به عشوه رنگ می زنی
سر سیاه چادر از برنوی خود گذشته ام!
به مرد بختیاری ات تهمت ننگ می زنی؟!
باز شهید تو شدم، تار شو و نبین مرا!
چرا به چشم خونی ام هنوز چنگ می زنی؟
پای نمردنم نمان، دختر تينموریان!
گور به گور کن مرا! چقدر لنگ می زنی...!
رقص نماز واره ای! روزه ی باده خواره ای!
بگو به دین کیستی؟ که شیخ و شنگ می زنی!
به من که نذر مستی ات عبا به آب داده ام
شرم نمی کنی مدام حرف شرنگ می زنی؟
یاغی عشق با قتال، رام کسی نمی شود!
ماه نمی شوی عزیز! هرچه پلنگ می زنی
.
#حسن_خسروی_وقار
.
اردیبهشت ۱۴۰۱
.
@hasankhosravivaghar
🔗کانال تعدادی از شاعران متعهد کشور در پیامرسان ایتا
📍آفتابگردانها [شاعران جوان انقلاب اسلامی]:
@Aftabgardan_ha
📍دکتر محمدرضا ترکی:
@faslefaaseleh
📍دکتر رضا شیبانی:
@zahrdaroo
📍مجتبی خرسندی:
@Mojtaba_khorsandi
📍حسن خسروی وقار:
@hasankhosravivaghar
📍حسن بیاتانی:
@telkalayyam
📍رضا یزدانی:
@rezayazdaanii
🔗کانال تعدادی از شاعران متعهد کشور در پیامرسان ایتا
📍آفتابگردانها [شاعران جوان انقلاب اسلامی]:
@Aftabgardan_ha
📍دکتر محمدرضا ترکی:
@faslefaaseleh
📍دکتر رضا شیبانی:
@zahrdaroo
📍حسن خسروی وقار:
@hasankhosravivaghar
📍مجتبی خرسندی:
@Mojtaba_khorsandi
📍حسن بیاتانی:
@telkalayyam
📍رضا یزدانی:
@rezayazdaanii
📍علیمحمد مودب
@alimohammadmoaddab
📍میلاد عرفان پور
@erfanpoor
📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی
@shafiepoems
📍داود رحیمی:
@davud_rahimi
📍رضا ابوذری:
@rezaaboozari
📍محمد خادم
@khadempoet
📍محسن ناصحی
@nasehi_mohsen
📍مبین اردستانی:
@Mobin_Ardestani
📍حسن زرنقی:
@h_zarnaghi
📍حجتالاسلام محمدحسین انصارینژاد
https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
به خاطره ی کربلایی ام:
.
#زیبا
.
غمگین تر از کلافگی جمعه عصر بود
بانوی شرقی ام که در ایوان قصر بود
می گفت می روم بشوم جلد تربتش
در آسمان کبوتر بیچاره حصر بود
چون شعر، سوگوار حروف مقطّعه
در روضه ها روایتی امّا به نثر بود
یک چندم از مصائب زينب به او رسید
مهتاب من شکسته تر از هرچه کسر بود
امّا هنوز فتح قريب مقاومت
با چادرش مفسّر آیات نصر بود
زیبای مهر نابلد بی محل به من
در کربلا محبّت بی حدّ و حصر بود
#
شاعرتر از همیشه مرا ندبه خوان کشید
وقتی امیدوار به هر جمعه صبح بود
.
#حسن_خسروی_وقار
.
مهر ۱۴۰۰
@hasankhosravivaghar
#هوالنّور
.
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلّی هر روزه میکند
«آیینۀ تمامنمای خدا» تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنیست
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیدهام که تو در آن نبودهای
تا چشم کار میکند، ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمۀ فقاهت آل عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علیست در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریف رابطههای حریم وحی
روح الامین روشن غار حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکّه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهور زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی
بعد از تو آن زنان که به پاکی زبانزدند
سوگند خوردهاند که خیر النسا تویی
شوق تلاوت تو شفا میدهد مرا
ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
میگفت مادرم به ـ تَضَرُّع ـ بیا! تویی
در خانۀ تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همۀ انبیا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه میکنند؟ تویی کیمیا تویی
قرآن ستوده است تو را روشن و صریح
یعنی که کاشف همۀ آیهها تویی
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی...
پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی
گفتم تو ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمیگذاشت بگویم «شما» تویی
باری، کجاست بقعۀ قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی
#مرتضی_امیری_اسفندقه
.
#شعر_خوب_بخوانیم
.
@hasankhosravivaghar
به #آرمانهای_روحالله
.
#کوچ
.
من شرابم، شادی ام، شیون نمی آید به من
رودی از روحم، سراب تن نمی آید به من
هر قبایی را که خیّاط تعلّق دوخته ست
تن زدم، امّا سر سوزن نمی آید به من
از پیمبر منبری حتّی نمی آید به شیخ
مسجدم، امّا امام من نمی آید به من!
بارها دنیا به من رو کرد، امّا... بگذریم!
خواب هم در حجله ی این زن نمی آید به من
شهر خاک خانه ها را بر سر خود ریخته ست
کوچ! همراهم بیا! مسکن نمی آید به من
سرنوشتم زورقی بر موج گیسوی کسی ست
غرقه ی او گشته ام، من من نمی آید به من
در شب تاریک و بیم راه و خوف بی کسی
غیر او از وادی ایمن نمی آید به من
چشم را بر هم زدم، انگار در طور من است
او «تراني» گفت و دیدم «لن» نمی آید به من!
«گرچه اسرار الهی را در او دیدم، ولی»
گفتن این حرف ها اصلا نمی آید به من!
پادشاهی مهربان است و پناهم می دهد
از جوار رحمتش رفتن نمی آید به من
«اشکم و از گوشه ی چشم یتیم افتاده ام»
در جهان بی علی ماندن نمی آید به من
پشت سر ردّ اُحُد بر گُرده بود و پیش رو
تیغ می بارد اگر، جوشن نمی آید به من
عابسی شو، مست شو، با خنجر کوفی بگو
شادمان باشد که پیراهن نمی آید به من
چون نسیم آزادم و هرجا که باشم، باز هم
اهتزاز پرچم دشمن نمی آید به من
تا کجا باید سرم روی تنم زاری کند؟
تیز کن شمشیر را! گردن نمی آید به من
کربلایی زخم روی پیکرم رقصید و باز
از سماع تیر، دل کندن نمی آید به من
با رفیقان شهیدم عهد در خون بسته ام!
بی کفن می مانم و مدفن نمی آید به من
.
#حسن_خسروی_وقار
.
مرداد ۱۴۰۱
.
@hasankhosravivaghar