دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#باروت_خیس 📌یک خبرنگار غیر معمولی، برای رسیدن به هدفی بزرگ، همه جا را زیر و رو می کند. سینه اش انبا
" #باروتخیس"
حدسش هوش بالایی نمیخواست. در مردمکهایش خیره ماندم. بیرمقی و خستگی در این عسلیها بیداد میکرد. چقدر فادیه ی احمق دلتنگِ آن به بسام مهربان بود!
باران نرم نرم شروع به باریدن کرد. بسام با زبان، لبهای رنگ پریدهاش را تر کرد:
«باروتِ خیس. اسم پروندهت باروت خیسه.»
چه نام عجیبی!
#ارسالی_اعضا♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#واریزی🌱
#قـــــــم🍃
#باروتخیس 📚
#فاطمه_علی_است📚
#حضرت_حجت 📚
ـــــــــــــــــــــــــــ
عمرتون پربرکت بمونید برامون❤️
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
" #باروتخیس"
-تا حالا کسی دوستت داشته؟
+آره
-تو چی؟تو هم دوسش داشتی؟
+اونموقع نمیدونستم اسم حسم چیه
-خب چی شد ؟
+هیچی،خسته شد،رفت
-رفت؟به همین راحتی؟
+آره،مثل رفتن جان از بدن...
-بعدش چی شد؟
+بعد نداره یه روز صبح از خواب بیدار شدم دیدم خیلی از دستش عصبانی ام.
-چرا عصبانی؟
+چون دیگه نبود..
-خب این یعنی چی؟
+یعنی آخر دلتنگی...
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرودـ...
#ارسالی_اعضا ♡
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
" #باروتخیس"
حدسش هوش بالایی نمیخواست. در مردمکهایش خیره ماندم. بیرمقی و خستگی در این عسلیها بیداد میکرد. چقدر فادیه ی احمق دلتنگِ آن به بسام مهربان بود!
باران نرم نرم شروع به باریدن کرد. بسام با زبان، لبهای رنگ پریدهاش را تر کرد:
«باروتِ خیس. اسم پروندهت باروت خیسه.»
چه نام عجیبی!
#ارسالی_اعضا♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#واریزی🌱
کتابخونِ همیشگی مون از #بوشهــــــــر🌴
کتب سفارشی شون📚👇
#مثل_بیروت_بود 📗
#باروتخیس 📕
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مال و عمرتون پربرکت 🦋
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
" #باروتخیس"
حدسش هوش بالایی نمیخواست. در مردمکهایش خیره ماندم. بیرمقی و خستگی در این عسلیها بیداد میکرد. چقدر فادیه ی احمق دلتنگِ آن به بسام مهربان بود!
باران نرم نرم شروع به باریدن کرد. بسام با زبان، لبهای رنگ پریدهاش را تر کرد:
«باروتِ خیس. اسم پروندهت باروت خیسه.»
چه نام عجیبی!
#ارسالی_اعضا♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
" #باروتخیس"
حدسش هوش بالایی نمیخواست. در مردمکهایش خیره ماندم. بیرمقی و خستگی در این عسلیها بیداد میکرد. چقدر فادیه ی احمق دلتنگِ آن به بسام مهربان بود!
باران نرم نرم شروع به باریدن کرد. بسام با زبان، لبهای رنگ پریدهاش را تر کرد:
«باروتِ خیس. اسم پروندهت باروت خیسه.»
چه نام عجیبی!
#ارسالی_اعضا♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
" #باروتخیس"
حدسش هوش بالایی نمیخواست. در مردمکهایش خیره ماندم. بیرمقی و خستگی در این عسلیها بیداد میکرد. چقدر فادیه ی احمق دلتنگِ آن به بسام مهربان بود!
باران نرم نرم شروع به باریدن کرد. بسام با زبان، لبهای رنگ پریدهاش را تر کرد:
«باروتِ خیس. اسم پروندهت باروت خیسه.»
چه نام عجیبی!
#ارسالی_اعضا♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
" #باروتخیس"
حدسش هوش بالایی نمیخواست. در مردمکهایش خیره ماندم. بیرمقی و خستگی در این عسلیها بیداد میکرد. چقدر فادیه ی احمق دلتنگِ آن به بسام مهربان بود!
باران نرم نرم شروع به باریدن کرد. بسام با زبان، لبهای رنگ پریدهاش را تر کرد:
«باروتِ خیس. اسم پروندهت باروت خیسه.»
چه نام عجیبی!
#ارسالی_اعضا♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
" #باروتخیس"
حدسش هوش بالایی نمیخواست. در مردمکهایش خیره ماندم. بیرمقی و خستگی در این عسلیها بیداد میکرد. چقدر فادیه ی احمق دلتنگِ آن به بسام مهربان بود!
باران نرم نرم شروع به باریدن کرد. بسام با زبان، لبهای رنگ پریدهاش را تر کرد:
«باروتِ خیس. اسم پروندهت باروت خیسه.»
چه نام عجیبی!
#ارسالی_اعضا♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•