eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
651 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 نام کتاب : (روایت زندگی و خاطرات شهیده ) ✒️نویسنده : طاهره کوه کن 🔖ناشر : شهید کاظمی تعداد صفحات : ۱۲۰ 💸قیمت کتاب : 35/000 تومان 🏷️باتخفیف 31/000 تومان 📌 : راضیه ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ در مرودشت شیراز به دنیا آمد و تا قبل از بهار شانزده‌سالگی‌اش موقعیت‌های چشمگیری را در زمینۀ ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد. دختری که تمام تلاشش را به کار می‌بندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثه‌ای رخ می‌دهد و او را در رسیدن به خواسته‌اش کمک می‌کند؛ بر اثر انفجار بمب در حسینیۀ کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب، بعد از تحمل هجده روز درد و رنج ناشی از جراحت، به جمع شهیدان سرفراز و سربلندی پیوست که ره صدساله را یک‌شبه پیمودند. ✂️برشی از کتاب: یک‌دفعه در خود فرو رفت انگار می‌خواست حرفی را به زبان بیاورد. نگاه مختصری به من کرد و گفت: «مامان، من یه آرزویی دارم... دعا می‌کنین برآورده بشه؟» التماس دعایش، هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود. خندان پرسیدم: «دختر من چه آرزویی داره؟» از پنجرۀ آشپزخانه، بیرون را نگاه کرد. «مامان، دعا کنین بشم جراح قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجره‌ش رو به کعبه باز بشه.» ــــــــــــــــــــــــــــــــ @hasebabu
: «عمار حلب» را محمدعلی جعفری نوشته است. ظاهرا خودش هم با شهید آشنا و رفیق بوده است. موسسه روایت فتح از سری کتاب‌های مدافعان حرم، هفتمی را به شهید محمدحسین محمدخانی اختصاص داده است. روایت‌هایی زنده، جدید، مستند، خواندنی و عموما مربوط به همین سال‌های نزدیک و متأخر. کتاب از این جهت ارزش خواندن و توصیه کردن دارد که خوب و صمیمی و راستکی نوشته شده است. دغدغه خود من همیشه این بوده که روایت‌های ما از شهدا ، قابل دسترس باشد. جنبه ماورایی و آسمانی و اسطوره‌ای دادن به شهدا اگرچه درست است _چه اینکه این‌ها حقیقتا با آسمان ارتباط گرفته بودند و سیم‌شان وصل بود_ اما معمولا خواننده با احساس فاصله عمیق و بعید خودش از شهدا، نمی‌تواند آن چنان که باید با این عزیزان ارتباط بگیرد و رفاقت برقرار کند و الگو بپذیرد. مخاطب وقتی کتاب شهدا را می‌خواند، چه خوب که وقتی کتاب را بست با خود نگوید که ای بابا من کجا و شهدا کجا؟ عمرا بشود مثل این‌ها شد! اما اگر احساس کرد که این راه رفتنی پیش پای او هم باز است و مسیری را که این شهید رفته او هم اگر بخواهد و همت کند، می‌تواند انتخاب کند و برود و برسد ، دهها بار مفیدتر خواهد بود. کتاب شهید محمدحسین محمدخانی از همین قسم دوم است. باورپذیر است. خودمانی است. در دسترس است. الگو گرفتنی است. شهید این کتاب قدسی و دور از ما نیست. از قضا اشتباهاتی هم دارد. کتاب را که بخوانید، جاهایی از خنده روده‌بر می‌شوید. از بس این پسر بامزه بوده. از بس خودش بوده! همین محمدحسین خان، در دانشگاه آزاد یزد، آنقدر با رفقایش در تکاپو و فعالیت و درگیری بوده‌اند که دیگران به بسیج آنجا «لیان شامپو» می‌گفته‌اند! بس که در کارشان جدی بوده‌اند و بر سر مسایلی که فکر می‌کرده‌اند درست است‌، می‌ماندند و پافشاری می‌کردند کارشان می‌رسد به آنجا که روزی با اینکه ۳۰ نفر بوده‌اند کتک مفصلی از حدود دویست دانشجو می‌خورند و کم هم نمی‌آورند و از رو هم نمی‌روند… آن هم سر مسأله کشف حجاب در دانشگاه ! محمدحسین این کتاب، کشته مرده کله پاچه بوده. یه جورایی شکمو بوده. عشق ریش داشته و روی ریش بلند تعصب! گاهی پاشنه کفشش رو می‌خوابانده و در قید و بند ظاهرش نبوده. شوخی‌های عجیب و سرکار گذاشتن‌های باحالی داشته. حتی وقتی نصفه شب ساعت ۳ بامداد از مزار شهدا خلد برین برمی‌گشتند، وقتی به تور گشت نیروی انتظامی می‌خورند، آن‌جا هم دست از شوخی و سرکار گذاشتن ماموران بر نمی‌دارد و روانه پاسگاه می‌شود و تعهد می‌دهد و خلاص می‌شود! حتی در معرکه سوریه هم دایم بیسیم‌اش را گم می‌کرده و بیسیم رفقا را برمی‌داشته و برنمی‌گردانده و حسابی برایشان دردسر درست می‌کرده! در جلسات فرماندهان حتی آنجا که “حاج قاسم” هم بوده بدون جوراب می‌رفته و حرص فرمانده‌اش را در می‌آورده و… خلاصه محمدحسین این کتاب از جنس همین جوان‌های دور و زمانه خودمان بوده. به شدت بانمک و دوست داشتنی. اما همین شهید عزیز در کار و فعالیت و دوندگی‌اش برای اهل بیت علیهم السلام، آن همه کشش و جاذبه دارد که کلی آدم غیر درست و حسابی را مجذوب می‌کند و به راه می آورد. عاشق روضه و بلکه شیدا و دیوانه روضه اهل بیت بوده. سرش درد می‌کرده برای گریه گاه و بی‌گاه و سینه زنی برای ارباب حسین (علیه السلام). با این سن و سال نسبتا کم و با همه جوانی‌اش، به هیچ وجه از پا نمی‌نشیند و صبح و شب مشغول است و دایما در همه جا از هیأت و بسیج و اردو و خانواده و انتخابات و جنگ سوریه و… دارد بدو بدو می‌کند. فهم خوب دارد. اهل هنر است. لیدری بلد است. جنبه و حوصله و ظرفیت خوبی دارد و همه تیپ‌ها و سلیقه‌ها را کنار هم برای کار برای انقلاب کنار هم جمع می‌کند و سرپرستی می‌کند. پیگیر علما است و آن‌ها را به جمع بچه‌ها می‌آورد. دیوانه شهدا و آواره مزار و گلزار شهدا است. در سوریه هم فرمانده لایق و پرکار و کم خواب و خستگی ناپذیر است. آنجا به قدری در دل‌ها جا داشت که نیروهای عراقی‌اش ، روی بازوهایشان نام او را حک کرده‌اند. نام جهادی او “عمار عبدی” بوده! حتی بعد از شهادتش رزمنده‌ای مسیحی در سوریه در خط مقدم گریه می کند و از روضه خوانی‌های او می‌گوید… کم نظیر بوده این محمدحسین ما. کتابش را از دست ندهید خواهشا! قیمت کتاب 80/000تومان🦋 خرید از ما با تخفیف72/000🎁 @hasebabu 📚