eitaa logo
خاطرات هاشمی رفسنجانی😑
85 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
87 فایل
خاطرات روزانه علی اکبر هاشمی رفسنجانی . همراه با #تقویم_علماء و اخبار سیاسی تحلیلی و مطالب اخلاقی @Soukhtee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰درگذشت استاد ادبیات عرب در نجف و قم (۱۳۶۵ش) 🌀محمدعلی غزنوی معروف به مدرس افغانی (۱۲۸۴- ۱۳۶۵ش) فقیه و استاد ادبیات عرب در حوزه‌های علمیه نجف و قم بود. 💢وی در ۱۲۸۴ش در جاغوری ولایت غزنی افغانستان متولد شد. تحصیل علوم دینی را از مشهد آغاز کرد. پس از فوت پدر در ۱۳۰۴ ش به علت فقر مالی پیاده عازم عتبات شد و پس از یک سال به کربلا رسید و در نجف ساکن شد اما تا دو سال حجره نداشت. 🔹مدرس در مشهد نزد ادیب نیشابوری اول و دوم و در نجف نزد اصفهانی، نائینی، محمد حسین کاشف الغطاء، حکیم درس خوانده، و از آنان و نیز از آقابزرگ تهرانی و صدر گواهی اجتهاد یا اجازه روایت دریافت نمود. 🔹درس ایشان در نجف درس شلوغی بوده و طلاب از کشورهای ایران، پاکستان، افغانستان، عراق و هند در درس او شرکت می‌کردند. 🔸او به توصیه سیدابوالحسن اصفهانی دو بار به افغانستان و یک بار به سامرا برای تدریس اعزام شد. در سفر اول افغانستان به فعالیت اجتماعی و تدریس و تاسیس مدرسه پرداخت و در سفر دوم وکیل تام الاختیار او بود. ⚡️او در نجف پس از مشاهده ضعف عمومی طلاب در ادبیات عرب، بر روی آن متمرکز شد. 💥از آثار او می توان به قواعد الادبیه و قواعد النحویه، رفع الغاشیه من غوامض الحاشیه، الشواهد المنتخبه و تصحیح کتاب جامع المقدمات اشاره کرد. ☄مدرس در ۱۳۵۴ش پس از یک ماه حبس و شکنجه از عراق اخراج شد و به قم آمد و به تدریس مشغول شد. ◻️وی سرانجام در ۵ شهریور ۱۳۶۵ش (۲۱ ذی الحجه ۱۴۰۶) در قم از دنیا رفت و در آرامگاه باغ بهشت مدفون شد.
48.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 زندگانی مرحوم استاد (ره) 🎙پژوهش و گویندگی: امیدمحمدی سروش 💬 همراه با بیان داستانی از زبان استاد مدرس افغانی
🔺دعای استاد! ◽️هادی مدرس افغانی فرزند مرحوم : 🔹پدرم می‌گفت: استادی داشتم اهل قفقاز که مطول در خدمتش می‌خواندم. این استاد قفقازی عجیب در فقر و تنگدستی و گرسنگی به سر می‌برد. خودم هم از او بدتر بودم. 🔸بعد از چندین ماه یک‌تکه گوشت نذری نصیبم شد، موقع رفتن به حجره دستم بود. همین‌طور که به‌سرعت به‌طرف حجره یکی از رفقایم می‌رفتم و در رؤیای شیرین این منظره بودم که با این گوشت آبگوشت می‌پزیم و بعد از چند ماه شکممان سیر می‌شود، یک‌دفعه با همین استادم مواجه شدم. سلام کردم و رد شدم. ▪️مرا صدا کرد که آشیخ محمدعلی چه تو دستت هست؟ ▫️گفتم مقداری گوشت. 🍁 با حالتی فقیرانه از من خواهش کرد که این گوشت را به من بده. چند ماه است که غذای پختنی نخورده‌ام و بوی گوشت نشنیده‌ام. ⚡️ گرچه برایم خیلی سخت و ناگوار بود. اما تمام گوشت‌ها را به او دادم. او در حقم دعا کرد. بعد از آن، آثار دعایش را در زندگی‌ام خیلی واضح و آشکار مشاهده کردم. 📚کتاب گوهر ادب، صفحه ۱۹۸.
🔺مروت و جوانمردی 🔹 هجده ساله بود که قصد کرد برای تحصیل در نجف پیاده عازم آن حرم شود و برای خود دنبال رفیق راهی می‌گشت. به هر کسی می‌گفت مورد تعجب یا تمسخر قرار می‌گرفت. آخرالامر طلبه‌ای حاضر شد هم‌سفر او گردد. 🔸صبح زود، پس از زیارت وداع با حرم امام رضا (ع) به راه افتادند. رفیق شیخ روز اول هم‌دوشش بود، روز دوم پشت سرش و روز سوم بافاصله از او و مردد. 🌀پس از سه روز پیاده‌روی، در روز چهارم وارد نیشابور شدند، شیخ خوشحال بود؛ اما دوستش نالان و گریان و پشیمان. عزمش را جزم کرده بود که برگردد. ⚡️شیخ وقتی رفیقش را در این حال دید، روا ندید که او را تنها رها کند. با او دوباره به مشهد بازگشت و پس از رساندن او به خانه‌اش، صبح روز بعد دوباره سفر خود را به‌تنهایی آغاز کرد. 📚کتاب گوهر ادب، صفحه ۱۳۶-۱۳۲.