eitaa logo
نکته های مفید
604 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
45 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌ 🌺🌺🌺🌺حکایت🌺🌺🌺🌺   شیخ ابو علی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ، جلو قهوه خانه ای الاغش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه برای ان ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. اسب سواری هم به آنجا رسید.از اسبش فرود آمد و ان را در پهلوی الاغ ابو علی سینا بست تا در خوردن کاه  شریک او شود. خودش هم آمد کنار ابن سینا نشست. شیخ گفت : اسب را پهلوی الاغ من نبند ، چرا که اسب تو از کاه و یونجه او میخورد و الاغ هم به اسبت لگد میزند و پایش را می شکند. اسب سوار آن سخن نشنیده گرفت و به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه الاغ لگدی زد و پای اسب را لنگ کرد . اسب سوار گفت : الاغ تو اسب مرا لنگ کرد و تو باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب اسب ، ابو علی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد : چه شده است؟ اما ابو علی سینا که خود را به لال بودن زد ، هیچ چیزی نگفت. قاضی به صاحب اسب گفت : این مرد لال است ؟ صاحب اسب گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان اسب مرا ندهد ، قبل از این اتفاق با من حرف میزد. با تو سخن گفت ؟ چه گفت ؟ صاحب اسب گفت : او به من گفت اسب را پهلوی الاغ من نبند که لگد میزند و پای اسبت را می شکند... قاضی خندید و بر دانش ابن سینا آفرین گفت. ◀ (ع) می فرماید: 🌱السُّكُوتُ عَلَى الْأَحْمَقِ أَفْضَلُ جَوَابِه‏ 🔸سکوت در برابر احمق بهتر از جواب دادن به اوست 📚غررالحکم ح 1256
‌ ‌ ‌ 🌺🌺🌺🌺حکایت🌺🌺🌺🌺   شیخ ابو علی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ، جلو قهوه خانه ای الاغش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه برای ان ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. اسب سواری هم به آنجا رسید.از اسبش فرود آمد و ان را در پهلوی الاغ ابو علی سینا بست تا در خوردن کاه  شریک او شود. خودش هم آمد کنار ابن سینا نشست. شیخ گفت : اسب را پهلوی الاغ من نبند ، چرا که اسب تو از کاه و یونجه او میخورد و الاغ هم به اسبت لگد میزند و پایش را می شکند. اسب سوار آن سخن نشنیده گرفت و به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه الاغ لگدی زد و پای اسب را لنگ کرد . اسب سوار گفت : الاغ تو اسب مرا لنگ کرد و تو باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب اسب ، ابو علی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد : چه شده است؟ اما ابو علی سینا که خود را به لال بودن زد ، هیچ چیزی نگفت. قاضی به صاحب اسب گفت : این مرد لال است ؟ صاحب اسب گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان اسب مرا ندهد ، قبل از این اتفاق با من حرف میزد. با تو سخن گفت ؟ چه گفت ؟ صاحب اسب گفت : او به من گفت اسب را پهلوی الاغ من نبند که لگد میزند و پای اسبت را می شکند... قاضی خندید و بر دانش ابن سینا آفرین گفت. ◀ (ع) می فرماید: 🌱السُّكُوتُ عَلَى الْأَحْمَقِ أَفْضَلُ جَوَابِه‏ 🔸سکوت در برابر احمق بهتر از جواب دادن به اوست 📚غررالحکم ح 1256
‌ ‌ ‌ 🌺🌺🌺🌺حکایت🌺🌺🌺🌺   شیخ ابو علی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ، جلو قهوه خانه ای الاغش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه برای ان ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. اسب سواری هم به آنجا رسید.از اسبش فرود آمد و ان را در پهلوی الاغ ابو علی سینا بست تا در خوردن کاه  شریک او شود. خودش هم آمد کنار ابن سینا نشست. شیخ گفت : اسب را پهلوی الاغ من نبند ، چرا که اسب تو از کاه و یونجه او میخورد و الاغ هم به اسبت لگد میزند و پایش را می شکند. اسب سوار آن سخن نشنیده گرفت و به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه الاغ لگدی زد و پای اسب را لنگ کرد . اسب سوار گفت : الاغ تو اسب مرا لنگ کرد و تو باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب اسب ، ابو علی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد : چه شده است؟ اما ابو علی سینا که خود را به لال بودن زد ، هیچ چیزی نگفت. قاضی به صاحب اسب گفت : این مرد لال است ؟ صاحب اسب گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان اسب مرا ندهد ، قبل از این اتفاق با من حرف میزد. با تو سخن گفت ؟ چه گفت ؟ صاحب اسب گفت : او به من گفت اسب را پهلوی الاغ من نبند که لگد میزند و پای اسبت را می شکند... قاضی خندید و بر دانش ابن سینا آفرین گفت. ◀ (ع) می فرماید: 🌱السُّكُوتُ عَلَى الْأَحْمَقِ أَفْضَلُ جَوَابِه‏ 🔸سکوت در برابر احمق بهتر از جواب دادن به اوست 📚غررالحکم ح 1256
حدیث روز دوشنبه 🍒🍒🍒  مقدمه: اول حکایت زیبا از با هوشی ابوعلی سینا 👇😁😁👇 شیخ ابو علی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ، جلو قهوه خانه ای الاغش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه برای ان ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. اسب سواری هم به آنجا رسید.از اسبش فرود آمد و ان را در پهلوی الاغ ابو علی سینا بست تا در خوردن کاه  شریک او شود. خودش هم آمد کنار ابن سینا نشست. شیخ گفت : اسب را پهلوی الاغ من نبند ، چرا که اسب تو از کاه و یونجه او میخورد و الاغ هم به اسبت لگد میزند و پایش را می شکند. اسب سوار آن سخن نشنیده گرفت و به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه الاغ لگدی زد و پای اسب را لنگ کرد . اسب سوار گفت : الاغ تو اسب مرا لنگ کرد و تو باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب اسب ، ابو علی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد : چه شده است؟ اما ابو علی سینا که خود را به لال بودن زد ، هیچ چیزی نگفت. قاضی به صاحب اسب گفت : این مرد لال است ؟ صاحب اسب گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان اسب مرا ندهد ، قبل از این اتفاق با من حرف میزد. با تو سخن گفت ؟ چه گفت ؟ صاحب اسب گفت : او به من گفت اسب را پهلوی الاغ من نبند که لگد میزند و پای اسبت را می شکند... قاضی خندید و بر دانش ابن سینا آفرین گفت. 🌺🌺🌺🌺 حدیث 🍒🍒🍒🍒 👇👇👇👇 ◀ (ع) می فرماید: 🌱السُّكُوتُ عَلَى الْأَحْمَقِ أَفْضَلُ جَوَابِه‏ 🔸سکوت در برابر احمق بهتر از جواب دادن به اوست 📚غررالحکم ح 1256
حدیث روز یکشنبه 🌺🌺🌺🌺 شناخت ضد ارزش ها (اخلاقى) وَ قَالَ [عليه السلام] أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ. و درود خدا بر او، فرمود: آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست كرده، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است. 🍒🍒🍒🍒 در این صبح بسیار زیبا و نورانی و در این روز مقدس ۱۳ آبان روز استکبار ستیزی و در این هوای لطیف پاییزی از خدای مهربان برای شما بارش رحمت و برکت و عزت و عافیت را خواستارم با تشکر ۱۴۰۳/۸/۱۳ ☘️☘️☘️☘️☘️