اینجا با هم باشیم⚘️
💠 عشق در خاکریزهای دوردست... برای حاج درویش شریفی آن مرد بی ادعا❤️ 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/hatef100
💠 عشق در خاکریزهای دوردست
🔹️آری، اینگونه زیستن را باید "انتخاب" نامید؛
پشت کردن به نورپردازیهای غربت،
به آسفالت خیس شهرهای اروپایی،
به رویایی که دیگران به تو میفروشند.
او راهی دیگر برگزید: راهِ خاکریزهای دوردست، راه قدس...
🔹️حاج درویش شریفی؛ جوان بود و دنیا پیش رویش گسترده...
آلمان، زندگی، آیندهای روشن... ولی او شنید ندایی را که از پشت کوههای قفقاز تا دشتهای سوریه طنین میانداخت: ندای "یا زینب".
او نه تنها شنید، که پاسخ داد.
🔹او از نخستین کسانی بود که فهمید "قدس" فقط نام یک نیرو نیست؛
یک اندیشهی بیمرز است
️از اولینهایی بود که به سپاه قدس پیوست؛ نیرویی که مرزهای جغرافیا را به تمسخر گرفت و مرزهای ایمان را گسترش داد.
🔹️سالها، بیهیاهو و بیادعا، در عملیاتهای برونمرزی حضور یافت. در سکوتِ مأموریتهایش، صخرهای بود در برابر توفانهای استکبار.
از غرب تا شرق، ردپایش در قلب میدانهای مقاومت حک شد.
او برای دفاع از حریم اهلبیت علیهم السلام و مستضعفان جهان، خانه را به سفرهای بیبازگشت تبدیل کرد.
🔹️اما سرانجام، دستهای خیانت، در زادگاهش به کمین نشستند.
در ۲۷ آذرماه ۱۳۸۹، در حالیکه تا از سفر حج بازگشته بود و هنوز نور سپیدی احرام بر قلب نورانیش میتابید، خنجر ناجوانمردانه دشمن تروریست، پیکر این بزرگ سردار خستگی ناپذیر را در خاک میهنش به شهادت رساند؛
شهادتی مرموز، که خود گواهی است بر عظمت نقش او در میدانهای ناپیدای جنگ.
🔹️حاج درویش به ما آموخت:
شجاعت، انتخابِ راه سختتر است؛
ایمان، پشت پا زدن به فريب دنیاست.
شریفی رفت، اما چراغی که برافراشت، خاموششدنی نیست.
او ثابت کرد که شجاعت، انتخاب بین مرگ و زندگی نیست؛ انتخاب بین "زندگیِ کوچک" و "زیستنِ بزرگ" است.
او زیستنِ بزرگ را برگزید: در آغوش خطر، در مسیر آرمان، در قلبِ تاریخسازی که دشمنان هرگز نخواهند فهمید.
🔹️پایان راهش نه یک نقطه، که یک خط شد؛ خطی که امروز هزاران جوان در هر جایی که مستضعفی در برابر مستکبری ایستاده، ادامهاش میدهند.
🔹️یادش گرامی، راهش پررهرو باد.
💥شهادت او پایان مأموریت نبود؛ شروع یک الهام ابدی است.
💠️کتاب جذاب "پرواز ۳۳فرانکفورت،قدس"
شرح داستانی زندگانی این فرمانده شجاع و صادق است که توسط انتشارات حماسه یاران و همکاری #انتشارات_آسمان_سوم تولید و در دسترس شما دوستداران کتاب و کتابخوانی قرار دارد و امروز میتوانید با ۴۵ درصد تخفیف تنها با ارتباط با آیدی
@Ftm_dhghn1
در پیام رسان های بله و ایتا این کتاب را تهیه فرمایید.
✍️🏻#سید_رضا_متولی
محقق و روایتگر دفاع مقدس
۲۷ آذر۱۴۰۴
@hatef10012
14.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️حرم مطهر حضرت شاهچراغ علیه السلام
🔹️جمعه ۲۸ آذرماه ۱۴۰۴
🔹️نزول رحمت الهی🙏
@hatef10012
هدایت شده از مفتاح مهدی(عج)
✨🕌 اعتکاف نوجوانهها 🕌✨
📿🌱 جایی برای رفاقتِ ناب با خدا 💙
نسل سلیمانی ها 😊🇮🇷
👦🏻📖 ویژه پسران پایه پنجم تا هفتم
🌙 شبی با شهدا
🎤 مناجاتخوانی
📖 انس با قرآن
🤍 تجربهای که فراموش نمیکنی
📅 زمان برگزاری:
🗓️ ۱۳ تا ۱۵ دیماه ۱۴۰۴
📍 مکان:
🏛️ میدان شهید مطهری، چوگان
🕌 مسجد فاطمهالزهرا (س)
📝 شروع ثبتنام:
📆 ۲۷ آذرماه از ساعت ۱۱ صبح
تا زمان تکمیل ظرفیت خواهد بود.
🔹با توجه به تعداد زیاد متقاضیان ثبت نام و ظرفیت محدود اعتکاف نوجوانهها، پیشنهاد میشود در ساعت مقرر وارد سایت شده و ثبت نام را تکمیل فرمائید.
💰 هزینه با تخفیف ویژه:
💸 ۵۸۰ هزار تومانی
📞 شماره ایتا:
☎️ ۰۹۱۷۲۲۳۹۵۲۴
🔗📲 لینک ثبت نام:
🌐 http://B2n.ir/EtekafMeftah04
🙏💙 اعتکاف نوجوانهها
یه قرار سهروزه با خدا ✨
یه رفاقت موندگار 🤍
💠ستاد برگزاری اعتکاف نوجوانهها شهر مقدس شیراز
#اعتکاف_نوجوانهها 🕌
#اعتکاف_دانشآموزی 🌱
#نوجوانهها 💙
#سه_روز_آسمونی ✨
#دی_ماه_۱۴۰۴ 🌙
┄┅═══ ☫ ═══┅┄
🕌مجموعه فرهنگی، تربیتی و آموزشی حضرت مهدی(عج) ::مفتاح مهدی::
🆔@Meftahmahdii
هدایت شده از انجمن روایتگران فجر فارس(NGO)
💥یلدای امسال را با یاد شهدا جاودانه کنید.
🔹️در پویش «یلدای شهدا» شرکت نمایید و تصویری از شهید یا شهدای خانواده یا هممیهنتان را بر سفره شب یلدا جای دهید.
🔹️عکسی از سفره یلدای خود همراه با تصویر شهید بگیرید و برای ما در ایتا یا بله به شماره ۰۹۱۷۶۳۶۶۰۲۴ ارسال نمایید.
🔹️به بهترین عکس، هدیهای بینظیر تعلق خواهد گرفت.
🔹️با شرکت در این پویش، یلدا را با نام و یاد شهدا معنا بخشیم.
#روایتگران_فجر_فارس
https://eitaa.com/joinchat/134152374Cafcc20e580
#انتشار_دهید 🙏
هدایت شده از نفحات | سید محمد متولی
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥📢 ببینید و بشنوید!
🔰 یلدای مهدوی
🍃نفحات🍃
🌐 https://eitaa.com/joinchat/421200747Cdc7a6b7ab8
هدایت شده از انجمن روایتگران فجر فارس(NGO)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
اللَّهُمَّ اشْفِ مَرْضَانَا وَ مَرْضَى الْمُسْلِمِینَ
پروردگارا، بیماران ما و همه بیماران را شفای عاجل عطا فرما🤲
«با استناد به حدیثی از پیامبر اکرم(ص):
"سوره حمد ، شفای هر دردی است" (بحارالانوار، ج۸۹)،
به امید شفای الهی، پنج مرتبه سوره مبارکه حمد (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) را نیت سلامتی همه ی بیماران خصوصا مریض منظور تلاوت میکنیم.»
یا مُشْفِی السَّقِیم
یا مُنَفِّسَ الْغَمَّ
یا رَحْمَانَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ
پروردگارا، تو را به نامهای زیبایت سوگند میدهیم که شفا را از گنجینه رحمتت بر این بیمار و بیماران نازل فرمایی.
به حقِّ محمّد و آل محمّد(ع)
و به شفاعتِ حضرت فاطمهٔ زهرا(س)
و به حقِّ هر آیه ای که در قرآنِ تو ذکرِ شفا شده است.
#روایتگران_فجر_فارس
https://eitaa.com/joinchat/134152374Cafcc20e580
هدایت شده از اینجا با هم باشیم⚘️
#کربلای۴
دل در دلم نبود
یه حسی پراز حضور خدا در دلم افتاده بود
پاهایم روی زمین نبود
فکرم فقط معطوف به جایی قشنگ و زیبا بود و اولئک المقربون و واقعه ای که در تمام این مدت حضور در جمع خوبان در دیار پاکی و خلوص ، شب ها میخواندم و دیگر از حفظ شده بودم...
مدام زمزمه ی لبانم بود و مرا در هوایی دیگر غوطه ور میکرد..
نگاهم
نمازم
کلامم
فکرم
اعمالم
بکلی عوض شده بود
دیگر داشتم مطمئن میشدم ، اینجا نقطه ی آخر است و منم رفتنی شده ام...
گوئیا بال درآورده بودم ...
از شدت ذوق گاهی ناخودآگاه اشک می ریختم.
*
بر یال ۵ ضلعی که روانه میدان شدیم ، دلم قرص بود که فرمانده حاج محمد ، کسی است که خودش در نوک پیکان گردان حضور دارد و همه را در پشت سرخودش پناه میدهد..
بارها گفته بودند که: تو فرمانده هستی و نباید جلودار باشی ، حداقل در میانه گردانت باش!!
و او گفته بود : این بچه ها امانتند نزد من ، باید امانت دار باشم...
و همین هم شد... با شروع نبرد سخت ، یکی از اولین شهدای گردان امام رضا علیه السلام کسی نبود جز فرمانده شهیدمان اسلامی نسب...
*
سوم دی ماه ، حدود ساعت ۲۳ برای انهدام سنگری اجتماعی ، ضامن نارنجک را کشیدم!
هنوز پتوی درب سنگر را کنار نزده ، بعثی تنومندی ، پتورا کنار زد و در آستانه سنگر ایستاد!!!
هردو از ترس بهت زده شدیم و...
به هوش آمدم از شدت دردی که در ران پای راست داشتم
خنجری آنجا نشسته بود و پیکر تنومند بعثی با صورت در کنارم برزمین افتاده بود...
نمیدانم چه شده بود!!
ولی انگار در آن حال و هوای بهت زده ، نارنجک را بداخل سنگر انداخته بودم و خنجر بعثی هم در پایم فرو رفته بود...
نمیدانستم چه ساعتیست؟
شب بود که بهت زده شدم و حالا هم باز هوا تاریک بود!!
نگو که حدود ساعت ۱۷ روز بعد یعنی چهارم دیماه هست و این ساعات من بیهوش بودم و حالا بچه هاییکه مانده بودند بدستور ، درحال عقب نشینی هستند....
نمیتوانستم راه برم
چشمانم سیاهی میرفت
هم خونریزی هم درد هم سرمای استخون سوز و خیس شدن زیر بارون
بسختی خودم رو به کانال و معبر اصلی رساندم
آتش بود که بر زمین میبارید
و واقعه ای محشر شده بود
......
بهوش آمدم در کف بیمارستان شهید بقایی بین تخت ها خوابیده بودم
پایم عمل شده بود و...
و دوباره به خیال واهی ، ماندم 😥
و ماندم تاکنون...
#همچنان_منتظر