eitaa logo
هاتف | HATEF
384 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
33 فایل
◽ جمعی از دانشجویان ◽ 🔹️ماشیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت🔹️ «شهید بهشتی» ارتباط با ادمین👇 @ghaemmm_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ... داستان امیر، مردی که حالا غیرتش زیر سوال رفته، ان هم توسط مردی که تابع انگلیس است... این فیلم تا دوسال مجوز پخش روی پرده سینما رو نگرفت. 💢 وعده ی دیدار ما: چهارشنبه، ۱۲ بهمن ماه، ساعت ۱۰ ؛ دانشگاه پیام نور ساری 💢 @hatef_media
🌱 اگر می‌بینيم که در کار خستگی وجود داره، باید بریم اون مورد رو حل بکنیم. کار، کاری نیست که توش خستگی داشته باشه جنگیدن در راه خدا خستگی نمیاره اگر داریم خسته می‌شیم، باید بشینیم بررسی کنیم ببینیم علتش چیه؟ ایراد اینه که یه چیز غیر خدایی قاطی قضیه است.... @hatef_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍ 🔹🔹🔹🔹 «« »» یک هفته بعد-استامبول – میدان تقسیم بابک در محوطه سبز جلوی ایستگاه مترو در حال قدم زدن بود. از یکی از دکه ها نوشابه گرفت و به راهش ادامه داد. پس از چند قدم راه رفتن، روی یکی از نیمکت ها نشست و نوشابه اش را باز کرد و دو قلپ سر کشید و از دور، به جمع هایی که با خنده و قهقهه دور هم جمع شده بودند، با حسرت نگاه میکرد. پس از نیم ساعت، دکه دار(مردی پنجاه ساله) که در حال تعطیل کردن بود، چشمش به بابک خورد و در حالی که دریچه آهنی دکه اش را میبست، دو سه بار دیگر به بابک نگاه انداخت و وقتی کارش تموم شد به طرفش رفت و کنارش نشست. بابک متوجه حضور آن مرد شد و کمی جمع و جور نشست و لحظه ای به قیافه آن مرد نگاه کرد. دکه دار با زبان فارسی سلیس گفت: یک هفته است که هر شب میایی اینجا و یه شب چیبس و یه شب نوشابه و یه شب شیر پاکتی و یه شب دو تا نخ سیگار میخری و میشینی اینجا که چی؟ بابک: اشکالی داره؟ دکه دار: نگفتم اشکال داره. دلم برات میسوزه. بابک: جدّا؟ حالا اومدی باهات درددل کنم؟ دکه دار: چرا اینقدر داغونی؟ کُنج پیشونیت چی شده؟ تا اینو پرسید، بابک یادش اومد که دستشو از پشت بسته بودند و شکنجه گر3 با کابل به سر و صورتش میزد. اونم هر چی داد و بیداد و التماس میکرد، گوش نمیدادند و بی رحمانه تر میزدند. به خودش اومد و گفت: خوب میشه. یادم میره. دکه دار: مارکه؟ بابک: زخمم؟ دکه دار: نه داداش! تیشرتتو میگم. با این سوال هم یاد اون دختره افتاد که کمکش کرد از بیمارستان نجات پیدا کنه. دختره: جایی داری بری؟ صبحونه خوردی؟ بابک: مثلا باید قبل از فرار از بیمارستان، ازم پذیرایی میکردن و صبحونه بهم میدادن؟ دختره با قهقهه گفت: میتونی مهمونم بشی. اسمم الدوزه. اسم شما چیه؟ بابک: کوچیک شما بابک! الدوز: لباسات هم خیلی داغونه آقا بابک. یه فکری به حال لباسات بکن. بابک: راستی تو چرا اینقدر فارسی خوب حرف میزنی؟ الدوز: من دانشجوی رشته ادبیات فارسیم. بابک(با تعجب): اینجا؟ یا تهرون؟ الدوز: هیچ کدوم. آنکارا درس میخونم. نگفتی! صبحونه بخوریم؟ چند دقیقه بعد، الدوز کلید انداخت و با بابک وارد خونه شدند. تا وارد شدند، دختر بچه ای پنج شش ساله دوید به سمت الدوز. دختر بچه با زبان ترکی به طرف مامانش دوید و گفت: مامان! سلام. بهتری؟ الدوز جوابش داد: قربونت برم دخترم. بیا بغلم. آره . بهترم. گفتم که چیزیم نیست. دختر بچه با تعجب به بابک نگاه کرد و از مامانش پرسید: مامان این آقا کیه؟ چقدر کثیفه! الدوز: گفته بودم نباید اشتباهات کسی جلوی خودش جار زد. الما رو به بابک: سلام. ببخشید. بابک: سلام خانم. ماشالله. ماشالله. چه دختر نازی! الدوز به بابک گفت: معرفی میکنم. دخترم آقا بابک که نیاز به کمک ما داره و خیلی نمیمونه. آقا بابک دخترم. بابک: شما که گفتی شوهر نداری! الدوز: درسته. ندارم. دیگه بابک دنباله حرفشو نگرفت و چیزی نگفت و محو سلیقه و جذابیت خونه نقلی الدوز و الما شد. تابلوها و قالیچه های کوچیک و تصاویر و نقاشی های کودکانه الما که فضا را قشنگتر کرده بود. بابک اجازه گرفت که به حمام بره و یه دوش بگیره. رفت و بعد از یه ربع بیست دقیقه خوب خودشو شست و صورتشو تیغ زد و ابرو و موهاشو مرتب تر کرد. وقتی میخواست که خودشو خشک کنه، دید یه حوله تمیز و یه دست لباس کامل مردونه که رنگارنگ بود، اونجا گذاشته بودند تا بپوشه. بابک لباسها رو پوشید و موهاشو شونه زد و اومد بیرون. الما تا چشمش به بابک خورد خیلی تعجب کرد و گفت: وَوو ... تو با بابکی که یه ربع پیش رفت حمام فرق داری! الدوز که داشت تو آشپزخونه غذا درست میکرد، وقتی حرفای الما را شنید، با یه لیوان آب پرتقال اومد ببینه چه خبره که یهو با تیپ و قیافه و جذابیت بابک مواجه شد. دست و پاش گم کرد و حواسش نبود و لیوان از دستش افتاد و شکست. با صداهای مرد دکه دار، بابک به خودش اومد: کجایی؟ عمو ! بابک: آره ... مارکه ... شما چرا ایرانی حرف میزنی؟ دکه دار: از بس ایرونی به پستم خورده. اینجا ... این میدون ... پاتوق همممه ایرونی هایی هست که یا واسه گردشگری اومدن ... یا رشته تاریخ هستن و اومدن محل تقسیم آب دوران عثمانی دیروز و نماد جمهوریت امروز ترکیه ببینن ... یا فراری و تحت تعقیبن و میان اینجا گاهی قدم بزنن و حال و هوایی عوض کنن و چارتا ایرونی ببینن و دلشون وا بشه. تو کدومشی؟ بابک: من؟ اومدم گردشگری! دکه دار: آره جان عمّت! یه هفته است فقط میایی اینجا گردشگری؟ خو برو جای دیگه! بابک: اذیت میشی که منو اینجا میبینی؟ @hatef_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎥 اکران فیلم در دانشگاه پیام نور ساری به همت بسیج دانشجویی 💢 دیدن این فیلم جرم است 💢 🔸 زمان : چهارشنبه ، ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ ، راس ساعت ۱۰ 🔹 مکان : دانشگاه پیام نور ساری ، سالن کنفرانس 💫 به مناسبت آغاز دهه ی فجر 💫 @hatef_media
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 من سقای بچه‌های بسیجی‌ام! نگاهی به زندگی‌نامه نابغه جنگ، شهید حسن باقری @hatef_media
سخنرانی حجت الاسلام طائب.mp3
34.19M
✅ جلسه پرسش و پاسخ با استاد طائب 🔹 گرانی دلار 🔹فتنه اخیر 🔹گرانی خودرو 🔹 وضعیت قاچاق اسلحه 🔹 دانشجویان همراه فتنه @hatef_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد . ترڪش خورده بود بہ سرش ، با اصرار بردیمش اورژانس . می‌گفت : « ڪسی نفهمہ زخمی‌ شدم . همینجا مداوام ڪنید ». دڪتر اومد گفت : «زخمش عمیقہ ، باید بخیہ بشہ ». بستریش ڪردند . از بس خونریزی داشت بی هوش شد . یہ مدت گذشت . یڪدفعہ از جا پرید . گفت : « پاشو بریم خط ». قسمش دادم . گفتم : « آخہ تو ڪه بی هوش بودی ، چی شد یهو از جا پریدی »؟ گفت : « بهت میگم بہ شرطی ڪه تا وقتی زنده ام بہ ڪسی چیزی نگی... « وقتی توی اتاق خوابیده بودم ، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل. فرمودند : «چیہ ؟ چرا خوابیدی ؟» عرض ڪردم : « سرم مجروح شده ، نمی‌تونم ادامہ بدم ». حضرت دستی بہ سرم ڪشیدند و فرمودند : « بلند شو ، بلند شو ، چیزی نیست . بلند شو برو بہ ڪارهات برس... » بہ خاطر همین است ڪه هر جا ڪه می‌روید حاج احمد ڪاظمی‌حسینیہ فاطمه ‌الزهرا (س) ساختہ است … @hatef_media
🔺رضا پهلوی گفته قبلِ جمهوری اسلامی هرکسی اعتقاد خودش رو داشت و پهلوی به هیچ اعتقادی توهین نمی‌کرد. ▪️ ازش بپرسید «کشتارِ مسجد گوهرشاد مشهد توسط پدربزرگش رضاپهلویِ قُلدر، که در اعتراض به کشف حجاب تحصُن کرده بودن» در راستایِ احترام به عقایدِ مذهبی بوده؟!... ✍″ميرزا مرتضي″ @hatef_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشون نه روحانی است نه ایرانی و نه مسلمون 👈🏻دکتر کریس هیور یک محقق مسیحی و انگلیسیه، توضیحاتش درمورد امام زمان عجل الله و ظهور فوق العادست؛ دنیا بدون امام نابودخواهد شد... ❤️🤲🏻 @hatef_media