eitaa logo
هتنا|𝗛𝗔𝗧𝗡𝗔🇵🇸
3.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
26 فایل
☫ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هَتنا🌱 داعیه‌ی ما، ایجاد تمـــدنی است مبتنی بر معنـویـت و هدایت الهی؛ اگر ملت‌های اسلامی بتوانند چنین تمدنی را بنا کنند، بشر سعادتمند خواهد شد. ☎️ هماهنگی اجــرا: 09204311005 🔷 ارتـــبــــاط بـــا مــا: @ID_hatna
مشاهده در ایتا
دانلود
👤سید حسن نصرالله: قاعدتاً این بر آمده از مکتب امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) است. اما ما می‌توانیم بگوییم در حوزه‌ی عمل و مسئولیت حاج قاسم بله :ما با یک مکتب روبه‌رو هستیم. مکتب به معنای ایده، مجموعه‌ی ایده‌ها، فرهنگ یا یک روش معین در کار. مثال بزنم: چون این نیازمند تأمل و پژوهش است. ولی فقط اگر بخواهم فی البداهه مثالی زده باشم: ایشان فرمانده یک نیرو در سپاه بود؛ می‌توانست در تهران بنشیند و به دیگران بگوید بیایید اینجا. بعد با آنها جلسه بگذارد و به حرف‌هایشان گوش بدهد و مسائلشان را به صورت طبیعی و خوب پیگیری کند. و مثلا هر شش ماه یا یک سال هم سری به لبنان و سوریه و عراق و اینها بزند. معمولاً برخی فرماندهان این‌طوری رفتار می‌کنند. اما مکتب حاج قاسم یعنی رفتن به عرصه‌ی عملیات و میدان عمل. رفتن به سوی دیگران. از سال ۱۹۹۸، یعنی تقریباً ۲۰ سال پیش که حاج قاسم را شناختیم و رابطه‌مان با او شروع شد، دفعات خیلی کمی ما پیش او رفتیم. همیشه او بود که می‌آمد پیش ما. طبیعتاً این حضور در عرصه و میدان باعث می‌شد اینجا همه‌ی برادران را ببیند و خودش مستقیماً به میدان برود و حرف رزمندگان و مجاهدان را بشنود. این کار مزیت خیلی زیادی در زمینه‌ی مدیریت و فرماندهی برای ایجاد می‌کرد. 📚منبع: کتاب حاج قاسم رفیق خوشبخت ما گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .
. در فراز دیگری از این پیام، امام تناقض عملکرد نظام سیاسی آمریکا در برخورد با ملت‌های مستضعف را به مسیحیان تذکر دادند: «ملت ما سال‌ها مبتلا به سالوس ستمگران بود، رنج‌ها از آن برد. ای ملت مسیح! چه شد که آقای کارتر در کشتارهای دسته جمعی ایران، ویتنام، فلسطین و لبنان و دیگر مناطق به دعا برنخاست و تقاضای آهنگ ناقوس ها را نکرد، ولی اکنون برای رسیدن به ریاست جمهوری و ادامهٔ چند سال دیگر ستمگری بر ملت های ضعیف، دست به دعا برداشته است و کلیسا ها را به آهنگ ناقوس فراخوانده است؟» حکم امام خمینی خطاب به شورای انقلاب، به سرعت اجرا شد. یک روز بعد سفارت ایران در واشنگتن دعوتنامه‌ای به شورای ملی کلیساهای ایالات متحده فرستاد و از سه کشیش دعوت کرد تا برای ملاقات با گروگان ها و اجرای آیین کریسمس در سفارتخانه، به تهران سفر کنند. هیئت مذهبی سه نفرهٔ آمریکا متشکل از ویلیام هوارد، ویلیام سولین کافین و توماس گامبلتون، عصر روز ۲ دی نیویورک را به مقصد تهران ترک کرد. وضعیت سفارت آمریکا در شامگاه ۴ دی، روز میلاد حضرت مسیح(ع)، متفاوت از زمان های دیگر بود. چهار کشیش در سه اتاق جداگانه با گروگان ها ملاقات کردند و در دیدار پنج ساعته‌ای که تا ساعت ۵ بامداد طول کشید، آیین کریسمس را برگزار کردند، میوه و شیرینی خوردند و با همدیگر به گفت‌و گو و احوال‌پرسی نشستند. به گفتهٔ کشیش ها، گروگان ها در قالب یازده گروه کوچک تقسیم شده بودند و مراسم هر گروه به‌طور جداگانه برگزار شد. افزون بر این مراسم، دانشجویان به کشیش‌های آمریکایی قول دادند پیام های کتبی گروگان‌ها را برای خانواده هایشان ببرند. 📚 کتاب ایستگاه خیابان روزولت، صفحه ۲۸۸ تا ۲۹۱ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .
. هشام سیبی از سبد گوشهٔ تالار برداشت. گازی به آن زد و رو به حاضران گفت: «این خاندان همیشه مردانی شجاع و تیراندازان ماهری بودند. خوب است ببینیم فرزند آنان چه می‌کند!» آنگاه در حالی که موذیانه می‌خندید، بر تختش لم داد. امام باقر(علیه السلام) خیلی خونسرد گفت: «من دیگر پیر شده‌ام… تیراندازی از من گذشته است. از من درگذر!» هشام با تمسخر دهان پُر گفت: «نه نه، ای ابوجعفر! روی ما را زمین نینداز. به خدا قسم تا تیر اندازی نکنی، نمی‌گذارم پا از این کاخ بیرون بگذاری.» و فوری با اشارهٔ او، یکی از تیراندازان کمانی با چند تیر در اختیار او گذاشت. هشام به جوان ورزیده‌ای که در اول صف بود اشاره کرد: _اول تو، بعد ابوجعفر! جوان تیرانداز رفت ته تالار ایستاد. بازوان ورزیده‌اش از زیرِ نیم تنه‌اش بیرون زده بود. زِه کمان را تا بنا گوشش کشید. سالن در سکوت فرو رفته بود و همه چشم به بازوان جوان داشتند. جوان یک چشمش را بست. خوب تمرکز کرد. لحظه‌ای بد تیر از کمان رها شد و در حاشیه دایره سیاه نشست. _آفرین! مرحبا! عالی بود. همهٔ حاضران تحسین کردند. هشام رو به امام کرد و گفت: «هستند کسانی در صف که درست به وسط نشانه می‌زنند.» آن وقت لبخند زد: «حالا نوبت توست، ابوجعفر!» امام باقر(علیه السلام) همون جایی که تیرانداز اولی ایستاده بود، قرار گرفت. نگاهی به هدف کرد. تیر در کمان گذاشت و زِه کمان را آرام کشید. همه لبخند بر لب داشتند و منتظر خطای تیر، تا شلیک خندهٔ‌شان فضای تالار را پُر کند. این جز نقشه بود و می‌توانست سرگرمی جالبی برای هشام و اطرافیانش باشد. گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .
• 🔻بـهـشـت تـخـریـب... صـحنه‌ی زجرآوری بـود. مـردمی که تـا چـند روز پـیش، چشم به آمـدن بـهـار داشـتند حـالا آواره کـوه و بیابان شده بودند تا از آتش جنگ دور‌ شوند. عـده‌ای از آنـهـا معطل هـلـی‌کـوپتر نمی‌ماندند و راه کـوهسـتان را پـیـش می‌گرفتند تا از ارتفاعات «هانی‌قل»، «ملخ‌خور» و «سورن» خودشان را به ایران برسـانـنـد. مـا هـم کـه بـا شـروع عملیات، کار چـنـدانی داشـتـیـم بــه مردم کمک می‌کـردیم و هلی‌کوپترها از عــقــب مــهـمــات و غـذا و دارو مـی‌آوردند و مـجـروح می‌بردند. کنار باندهای هلی کوپتر تعدادی از مـردم در انـتظـار نشـسـتن هلی‌کوپتر بـودنـد کــه نـاگـهـان گـلـوله توپی کنار باند منفجر شد و مهمات و غذا و دارو را درهم پیـچید. بـا این اتفاق کسی مـنتظر هلی‌کوپتر نـمـانـد و هـمـه راه کـوه‌ هـای پـر بـرف را پـیش گـرفتند و مـا با فـاصلـه دو سـاعت بـعـد از بمباران حلبچه، به طرف شهر رفتیم. در حومه شـهر روی چـمن‌ها هر جا که نگاه‌مان می‌افتاد عده‌ای افـتاده بودند. کـنار برکه‌ها و رودخـانه‌ها پـر از زنـان و کـودکانی بـود کـه بـا گـاز سـیـانـور خـفـه شده بودند. کمی جلوتر داخل و پشت تـراکتورها تعداد دیگری از اجساد روی‌ هم‌ افتاده، میخکوب‌مان کرد.‌ راننده‌ها هم پـشـت فـرمان، بی‌حـرکت مانده بودند. با چشمان باز و از حـدقه درآمده و صورت‌های سـیاه مثل زغـال. ماسک زده بودیم؛ امـا از حـجـم تـراکـم گاز سیانور آغشته با هوا داشتیم خـفه می‌شدیم. کف خیابان‌ها و کوچه‌ها از جـنـازه‌ها پـر بـود و لای درب‌هـای بـاز و نیمه‌ باز همه خانه‌ها، اعضای خانواده را می‌شد دید که فرصت‌ فرار پیدا نکرده بودند. شـاید هیچ رزمنده‌ای تا آن زمـان ایـن هـمـه جنازه ندیده بود. تمام‌ جمعیت شـهرحلبچه مثل بـرگ خزان افـتاده بودند. عده‌ای مـثـل ما با ماسک از کنار جـنازه‌ها رد مـی‌شدند و فـقـط نـظـاره مـی‌کـردنـد. سـگ‌هـا، گـربـه‌هـا، قـاطرها و هر مـوجـود زنـده‌ی دیگری بـا گــاز خفه شده بودند. دلمان از فاجعه بزرگ قتل‌عـام مردم حلبچه گرفته بود. آن بذلـه‌گـویی‌ها و سـربـه‌سـر گذاشتن‌ هـای بچه‌هـا چـنـدان مشتری نداشت. یـک شـب «سیروس امیری» بی‌خـبـر از چاشنی‌ های تـلـه‌ شده‌ی دور خانه‌ای که در آن مسـتقر بـودیم وارد ساختمان شـد که چاشنی ترکید. او ترسید و بـچه‌ها خندیدند. ایـن اولـین و آخـرین بـاری بـود که ما در جبهه حلبچه خندیدیم. بهشت تخریب، صفحه ۴۹۳- ۴۹۶ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official @majid_javadi67
• 🔰 آیینه‌ای از دوران پهلوی اما بعد از درگذشت آیت الله بروجردی در سال ١٩٦٢، وقایع رقمی دیگر خورد. بدین ترتیب آیت الله خمینی به یکی از منتقدین صریح و شجاع حکومت تبدیل شد، و به شدت با رفراندم دروغین ژانویه ۱۹٦۳ به مخالفت برخاست. دولت این مخالفت را با حمله وحشیانه گروهی چترباز به مدرسه فیضیه سرکوب کرد، گروهی از طلاب را کشت و ساختمان مدرسه را غارت کرد. این اقدام تلافی جویانه، ادعای انقلاب سفید، وابستگی دولت به آمریکا و حمایت او از اسرائیل، زمینه را برای حمله گسترده آیت الله خمینی به رژیم آماده ساخت. دولت هم به دنبال این تهدید روحانیت، علما و طلاب را به عنوان صداهای مزاحم لقب داد. در سوم ژوئن ١٩٦٣، آیت الله خمینی چنین پاسخ داد که: اکنون، این طلاب علوم دینی که بهترین و فعالترین دوره زندگی خود را در این سلولهای تنگ می‌گذرانند، و حقوق ماهیانه‌شان چیزی بین ۴۰ تا ۱۰۰ تومان است - آنها مزاحم هستند؟ و کسانی که تنها یک منبع درآمدشان میلیونها تومان است، انگل نیستند؟ علما انگل هستند؟ - مردی مانند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم که پسرانش در شبی که ایشان رحلت فرمود، چیزی برای خوردن نداشتند؛ یا مرحوم بروجردی که ٦۰۰۰۰۰ تومان در زمان مرگش بدهکار بود؟ و آنهایی که بانکهای خارجی را با ثروتی که از رنج و محنت مردم فقیر ما به دست می‌آورند، آنهایی که کاخهای بلند برپا میکنند، اما هنوز مردم را راحت نمی‌گذارند، آنهایی که می‌خواهند جیب خود را پر کنند و جیب اسرائیل را با منافع ما پر کنند - آنها انگل نیستند؟ بگذارید جهانیان قضاوت کنند، بگذارید ملت قضاوت کند، انگلها چه کسانی هستند؟ 📚کتاب تاریخ ایران کمبریج، جلد هفتم _ قسمت سوم(دورهٔ پهلوی)، صفحه ۱۱۵ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هَــتـنـا🌱 [@hatna_official]
. سیدابوالحسن بنی صدر که در مکاتبات داخلی سی آی ای با اسم رمز «اس دی لور /۱» نامیده می‌شود، توجه مأموران این سازمان را به خود جلب کرده بود. جمع بندی کاسین از سه جلسه ای که با بنی صدر به گفت و گو نشسته بود، مجموعاً مثبت بود. او پیشنهاد داد که در آینده، سازمان با استفاده از مأموری دیگر، بنی صدر را به خدمت خود در‌آورد. فرایند استخدام بنی صدر با تسخیر سفارت آمریکا متوقف شد. اینک حل معمای بنی صدر و عملکرد او در کسوت ریاست جمهوری ساده تر می‌شود. نظر تحلیلگران سی آی ای درباره بنی صدر در دوران ریاست جمهوری قابل توجه و مهم است: «بنی صدر تقریباً رونوشت کاربنی بازرگان است؛ از آن جهت که به دنبال امتیازگیری از ایالات متحده و به جیب زدن آنهاست.» این بدان معنا نیست که کنشهای مشکوک بنی صدر در قبال دولت آمریکا از زمستان ۱۳۵۸ تا بهار ۱۳٦٠ - مانند اعلام بیرون کشیدن اموال ایران از بانک‌های آمریکایی که منجر به بلوکه شدن دارایی‌ها شد، درگیری شدید او با دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، استعفای ناگهانی اش از سرپرستی وزارت امور خارجه پیش از صدور قطعنامه شورای امنیت و دستور بمباران هواپیماهای آمریکایی باقی مانده در صحرای طبس - «لزوماً» با دستور مأموران سی آی ای بوده است، لیکن به جرأت میتوان گفت که سود کنش های بنی صدر در این دوره، اغلب به حساب آمریکایی‌ها واریز می‌شد. کنشگری بنی صدر در جریان بحران روابط ایران و آمریکا، اگر با هماهنگی مستقیم سی آی ای نبوده باشد، دست کم برآمده از همدلی‌ها و همسویی‌های شخصی اوست. حال پرسش تازه تری پیش میآید: چرا دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اسناد بنی صدر را تا جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی در خرداد ۱۳۹۰ منتشر نکردند؟ جواب این سؤال را میتوان در مقدمۀ دانشجویان بر کتاب افشای اسناد بنی صدر یافت. آنها توضیح دادند که حوالی دی ۱۳۵۸، هفت سند به دست آمده بود که پیش از دیدار نخست بنی صدر و کاسین را پوشش می‌داد. گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .
. هشام سیبی از سبد گوشهٔ تالار برداشت. گازی به آن زد و رو به حاضران گفت: «این خاندان همیشه مردانی شجاع و تیراندازان ماهری بودند. خوب است ببینیم فرزند آنان چه می‌کند!» آنگاه در حالی که موذیانه می‌خندید، بر تختش لم داد. امام باقر(علیه السلام) خیلی خونسرد گفت: «من دیگر پیر شده‌ام… تیراندازی از من گذشته است. از من درگذر!» هشام با تمسخر دهان پُر گفت: «نه نه، ای ابوجعفر! روی ما را زمین نینداز. به خدا قسم تا تیر اندازی نکنی، نمی‌گذارم پا از این کاخ بیرون بگذاری.» و فوری با اشارهٔ او، یکی از تیراندازان کمانی با چند تیر در اختیار او گذاشت. هشام به جوان ورزیده‌ای که در اول صف بود اشاره کرد: _اول تو، بعد ابوجعفر! جوان تیرانداز رفت ته تالار ایستاد. بازوان ورزیده‌اش از زیرِ نیم تنه‌اش بیرون زده بود. زِه کمان را تا بنا گوشش کشید. سالن در سکوت فرو رفته بود و همه چشم به بازوان جوان داشتند. جوان یک چشمش را بست. خوب تمرکز کرد. لحظه‌ای بد تیر از کمان رها شد و در حاشیه دایره سیاه نشست. _آفرین! مرحبا! عالی بود. همهٔ حاضران تحسین کردند. هشام رو به امام کرد و گفت: «هستند کسانی در صف که درست به وسط نشانه می‌زنند.» آن وقت لبخند زد: «حالا نوبت توست، ابوجعفر!» امام باقر(علیه السلام) همون جایی که تیرانداز اولی ایستاده بود، قرار گرفت. نگاهی به هدف کرد. تیر در کمان گذاشت و زِه کمان را آرام کشید. همه لبخند بر لب داشتند و منتظر خطای تیر، تا شلیک خندهٔ‌شان فضای تالار را پُر کند. این جز نقشه بود و می‌توانست سرگرمی جالبی برای هشام و اطرافیانش باشد. گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .
بارها رفته بود پیش آقا؛ و بارها همین که از پیش آقا برگشته بود جلسه‌ی اضطراری گذاشته بود برای بچه ها، نکته های حرف‌های آقا را بخشنامه‌ی عملی کرده بود و آرزوهای آقا را برنامه‌ی چشم انداز آینده. بارها گفته بود که «ما باید کاری کنیم که بازوان ولایت فقیه قوی باشه. کاری کنیم که آقا با خاطرِ جمع جلوی دشمن بایسته.» و بارها با آن‌هایی که پایشان لغزیده بود و از خط ولایت دور شده بودند با دلسوزترین لحنی که مردمان می‌شناسند حرف زده بود. آخرتش را گرو گذاشته بود، بهشت رفتنشان را تضمین کرده بود و دعوتشان کرده بود به خط رهبری. بارها جریان‌های سیاسی آمده بودند و رفته بودند. خیلی از نزدیکانش این طرفی و آن طرفی شده بودند، ولی او صاف ایستاده بود پشت رهبری؛ نه یک قدم راست‌تر و نه یک قدم چپ‌تر. بارها سیاست آمده بود ببردش. پست های مهم، عناوین دهن پرکن، نمایندگی مجلس و چیزهای دیگر. حاجی اما آدم پشت میز و پشت کرسی و پشت تریبون نبود. حاجی آدمِ پشتِ پرده‌ی مخلص آقا بود. بارها رفته بود پیش آقا؛ ولی این بار آقا آمده بود بالای سرش. سردار عالی قدر صدایش زده بود و پارسای بی ادعا و دانشمند برجسته. سه نشان افتخار دلی از دهان آقا گرفته، و این تازه اول ماجرا بود. هنوز مانده بود که آقا برود خانه شان. زهرای کوچکش را روی پایش بنشاند، از مادر و همسرش تفقد کند، حال زینب و فاطمه اش را بپرسد، با حسین خوش و بش کند و این تنها تمام ماجرا هم نبود. اصلا عشق رابطه‌ی آدمها را عجیب می‌کند... 📚کتاب مردی با آرزو های بلند، صفحات ۹۳ و ۹۴ 🇮🇷 بیچاره‌خواهیدشد | תהיו אומללים. گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official