.
#بخش_سوم
ناگاه تیر از کمان رها شد و برخلاف انتظار همه، درست به مرکز دایرهٔ سیاه خورد. لبخندها خشکید و دهانها از تعجب بازماند. هشام انگشت به دهان به هدف خیره شد. امام تیر دیگری برداشت و دوباره هدفگیری کرد. تیر دوم چون برق در رفت، تیر اولی را شکافت در نشانه فرو رفت. همه مات مانده بودند.
_نه، چنین چیزی ممکن نیست!
و تیر سوم…
همه مجذوب تیراندازی امام شده بودند و فریاد «احسنت» و «آفرین» فضا را پر کرده بود؛ اما هشام چون مُردهماری در حالی که حیران لب میگزید، زرد و بیرمق گویی بر تخت، سنگ شده بود! از چاه درونش فریاد برخاست: «عجیب است! عجیب است! او چگونه با این سنّ و سال اینگونه تیراندازی میکند؟ گویی عمری را بر سر این کار گذاشته. آه، این خاندان همیشه عجیب بودهاند! بی شک این به جادو و معجزه بیشتر شبیه است. مرا بگو که میخواستم او را شکست دهم؛ ولی او بود که مرا شکست. آه! باید با او چه کرد؟ سیاست و تظاهر. بله، سیاست همیشه چیز خوبی است. باید با پنبه سر برید.»
هشام تظاهر به شادمانی کرد و از تخت به زیر آمد.
_درود بر تو! آفرین! آفرین! چه نیکو انداختی و آبروی ما را خریدی!
بعد به تیراندازان اجازهٔ مرخصی داد و دستور داد غذا آماده کند و با امام گرم گرفت.
_ای ابوجعفر! تو در تیر اندازی، سر آمدِ عرب و عجمی. پس چطور میگفتی زمان تیراندازی از من گذشته است؟ راستی از چه کسی و در کجا تیراندازی آموختی؟
_در جوانی آموختم و سپس رهایش کردم.
آنگاه رو به امام صادق (علیه السلام) کرد و گفت: «آیا او هم میتواند مانند تو تیراندازی کند؟»
گروهجهادیرسانهایهتنا🌱
@hatna_official
.
•
🔰 آیینهای از دوران پهلوی
#بخش_سوم
این سخنرانی فوق العاده شجاعانه بود و به خاطر همین شجاعت بود که آیت الله خمینی تحسین تمام ملت را برانگیخت. بسیاری تصور میکردند: تنها او جرات سخن گفتن دارد.
روز بعد از این سخنرانی، آیت الله خمینی را دستگیر کردند و به تهران بردند. ایشان در اوت ۱۹۶۳ آزاد شد و دولت اعلام داشت که او و دیگر رهبران مذهبی مخالف قول دادند که دیگر دست به اقدامات سیاسی نزنند. آیت الله خمینی بیدرنگ این گفته را تکذیب کرد در برنامه انتخاباتی اکتبر ۱۹۶۳ را تحریم کرد. وی بار دیگر دستگیر شد و تا ماه مه ۱۹۶۴ در زندان بود، اکنون نام او بر سر زبانها بود. در ماه اکتبر مسئله عمومی که آیت الله را سخت به خود مشغول کرد؛ که اکثر ایرانیان به آن آشنایی داشتند. دو لایحه دولت قبلاً به مجلس رفته بود. یکی از آنها دریافت وام ۲۰۰ میلیون دلاری از آمریکا برای خرید تجهیزات جنگی از آن کشور بود، و دیگری که به وضوح به این لایحه مربوط میشد. گسترش مصونیت سیاسی تمامی نظامیان و متخصصان آمریکایی و خانوادههایشان در ایران. در ۲۷ اکتبر ۱۹۶۴، آیت الله خمینی به این لوایح حمله کرد و به دنبال آن جمعیت در جلوی خانه ایشان در قم اجتماع کردند.
📚کتاب تاریخ ایران کمبریج، جلد هفتم _ قسمت سوم(دورهٔ پهلوی)، صفحه ۱۱۶
گروهجهادیرسانهایهَــتـنـا🌱
[@hatna_official]
#تاریخ
#پهلوی
#امام_خمینی
•
.
#بخش_سوم
از اسنادی که در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری کشف شده بود، چنین فهمیده
می شود که سازمان سی آی ای به بنی صدر طمع کرده، کاسین در پاریس در قالب یک تاجر آمریکایی با او گفت و گو کرده و سرانجام سی آی ای در صدد استخدام اوست، اما اتصال کاسین به بنی صدر در این اسناد موجود نبود. دانشجویان از اهرن درباره بنی صدر پرسیدند و اهرن اظهار داشت که او همکاری با سی ای ای را در ازای دریافت حقوق ماهی هزار دلار پذیرفته است؛ لیکن «از آنجایی که اهرن از کاندیداتوری آقای بنی صدر برای ریاست جمهوری مطلع بود، ما در یک چنین امر حساسی نمیتوانستیم به گفته های وی استناد کنیم... در همان زمان نیز این فکر بود که اسناد به همین صورت، بدون کم و کاست به اطلاع امام برسد که در آن زمان، حجت الاسلام آقای موسوی خوئینی ها به لحاظ فقدان دلایل کافی این امر را صلاح ندانستند.»
سایر اسناد بنی صدر که ملاقات او با کاسین در تهران را گواهی میداد، اوایل اردیبهشت ۱۳۶۰ از میان مدارک رشته شده به دست آمد؛ زمانی که گروگانها آزاد شده بودند و بنی صدر خود را دوشادوش مجاهدین خلق، در مقابل رهبر انقلاب ایران تعریف میکرد. «بعد از این که مسئله عدم کفایت سیاسی آقای بنی صدر در مجلس مطرح شد، طی تماسی که با امام امت گرفته شد، دیگر از جانب ایشان اصراری برای حفظ اسناد در میان نبود و اسناد برای طرح در مجلس در اختیار موسوی خوئینی ها قرار گرفت...» با توجه به این توضیحات مشخص میشود که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تا حدود یک ماه پیش از برگزاری جلسۀ عدم کفایت سیاسی بنی صدر، از وجود ارتباطات میان او و مأمور سی آی ای اطلاع نداشتند و تا پیش از آن، تمام دانسته های آنها محدود به طمع سازمان سی آی ای به استفاده از بنی صدر بود.
📚کتاب ایستگاه خیابان روزولت _ صفحات ۳۰۷ تا ۳۱۰
گروهجهادیرسانهایهتنا🌱
@hatna_official
.
هدایت شده از هتنا|𝗛𝗔𝗧𝗡𝗔🇵🇸
.
#بخش_سوم
ناگاه تیر از کمان رها شد و برخلاف انتظار همه، درست به مرکز دایرهٔ سیاه خورد. لبخندها خشکید و دهانها از تعجب بازماند. هشام انگشت به دهان به هدف خیره شد. امام تیر دیگری برداشت و دوباره هدفگیری کرد. تیر دوم چون برق در رفت، تیر اولی را شکافت در نشانه فرو رفت. همه مات مانده بودند.
_نه، چنین چیزی ممکن نیست!
و تیر سوم…
همه مجذوب تیراندازی امام شده بودند و فریاد «احسنت» و «آفرین» فضا را پر کرده بود؛ اما هشام چون مُردهماری در حالی که حیران لب میگزید، زرد و بیرمق گویی بر تخت، سنگ شده بود! از چاه درونش فریاد برخاست: «عجیب است! عجیب است! او چگونه با این سنّ و سال اینگونه تیراندازی میکند؟ گویی عمری را بر سر این کار گذاشته. آه، این خاندان همیشه عجیب بودهاند! بی شک این به جادو و معجزه بیشتر شبیه است. مرا بگو که میخواستم او را شکست دهم؛ ولی او بود که مرا شکست. آه! باید با او چه کرد؟ سیاست و تظاهر. بله، سیاست همیشه چیز خوبی است. باید با پنبه سر برید.»
هشام تظاهر به شادمانی کرد و از تخت به زیر آمد.
_درود بر تو! آفرین! آفرین! چه نیکو انداختی و آبروی ما را خریدی!
بعد به تیراندازان اجازهٔ مرخصی داد و دستور داد غذا آماده کند و با امام گرم گرفت.
_ای ابوجعفر! تو در تیر اندازی، سر آمدِ عرب و عجمی. پس چطور میگفتی زمان تیراندازی از من گذشته است؟ راستی از چه کسی و در کجا تیراندازی آموختی؟
_در جوانی آموختم و سپس رهایش کردم.
آنگاه رو به امام صادق (علیه السلام) کرد و گفت: «آیا او هم میتواند مانند تو تیراندازی کند؟»
گروهجهادیرسانهایهتنا🌱
@hatna_official
.