eitaa logo
هتنا|𝗛𝗔𝗧𝗡𝗔🇵🇸
3.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
26 فایل
☫ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هَتنا🌱 داعیه‌ی ما، ایجاد تمـــدنی است مبتنی بر معنـویـت و هدایت الهی؛ اگر ملت‌های اسلامی بتوانند چنین تمدنی را بنا کنند، بشر سعادتمند خواهد شد. ☎️ هماهنگی اجــرا: 09204311005 🔷 ارتـــبــــاط بـــا مــا: @ID_hatna
مشاهده در ایتا
دانلود
. کنیزکانِ دربار کم کم سفرهٔ غذا را آماده کردند. هشام و مامورانش که هنوز از بُهت و تعجب بیرون نیامده بودند، نگاه به امام داشتند. امام در جواب هشام لبخندی زد و گفت: «ما همهٔ کمال‌ها و تمامی نعمت‌های خدا را از همدیگر به ارث می‌بریم و به ارث می‌گذاریم؛ همان کمال و توانایی‌هایی که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد و فرمود: [امروز دین شما را کامل ساختم نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما قرار دادم].» _وقتی بعد از محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبری نیامد و شما نیز پیامبر نیستید، از کجا چنین دانشی به ارث برده‌اید؟ _آنها را از جدّمان علی(علیه السلام) به ارث برده‌ایم. او فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هزار در از دانش را بر من گشود که از هر درش هزار درِ دیگر گشوده می‌شود.» امام صادق(علیه السلام) به چهرهٔ هشام نگاه کرد. او مثل انسان‌های سیلی خورده، سرخ و عبوس شده بود و عرق شرم و حقارت بر پیشانی داشت. پدرش حتی در کاخ خودش و در حضور مشاورانش، او را سرزنش کرده بود و با این سخنان به او فهمانده بود که خلافت و امامت، حقّ فرزندان علی(علیه السلام) است. هشام با اینکه درونش آتش گرفته بود، به ظاهر لبخندی زد و سعی کرد خود را بازنده نشان ندهد؛ دست کم پیش مشاوران و درباریانش، قیافهٔ شکست خورده‌ها را به خود نگیرد. او در حالی که از امام و فرزندش به گرمی پذیرایی می‌کرد، گفت: «شما را به شام دعوت کردم؛ زیرا به دیدارتان مشتاق و خرسند بودم. مهمان من هستید، هر چقدر که خودتان می‌خواهید.» 📚کتاب فوارهٔ گنجشکها، انتشارات جمکران، صفحه ۱۸ تا ۲۲ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .
• 🔰 آیینه‌ای از دوران پهلوی ایشان در سخنرانی‌اش گفت: اگر نوکری آمریکایی، آشپزی آمریکایی، مرجع شما را در وسط بازار بکشد و یا به او حمله کند، پلیس ایران حق ندارد او را دستگیر کند! دادگاه‌های ایران حق ندارند او را محاکمه کنند! پرونده باید با آمریکا فرستاده شود، و اون وقت اربابان ما در آنجا می‌توانند تصمیم بگیرند که با او چه کنند! [...] آنها ایرانیان را از یک سگ آمریکایی هم پست‌تر فرض می‌کنند. اگر کسی به سگی آمریکایی حمله کند، مورد پیگرد قانونی قرار می‌گیرد. اما اگر آشپزی آمریکایی به شاه، رئیس مملکت، حمله کند. هیچکس حق ندارد، دخالت کند. چرا؟ برای اینکه آنها وام می‌خواهند به آمریکا در عوض چنین تقاضایی کرده است [...] ایران خودش را فروخته است تا این دلارها را بگیرد. دولت استقلال ما را فروخته است، مارا تا سطح یک مستعمره پایین آورده است و مملکت مسلمان ایران در نظر جهانیان عقب افتاده‌تر از وحشی‌ها جلوه داده است! آیت الله را دستگیر و در ۴ نوامبر ۱۹۶۴ او را به ترکیه تبعید کردند و بعد از آن ایشان اجازه یافت تا به نجف در عراق برود که طبق پیش بینی دولت ایران اقامتگاه مطلوب برای یک روحانی مخالف رژیم بود. شهرهای مقدس شیعه در عراق، تاریخی از جای دادن علمای مخالف با شاهان ظالم را با خود داشتند. نجف با شیعیان بسیارش به طور مرتب به خاطر زائرین ایرانی تقویت می‌شد، و این مسئله مخاطبانی را برای مواعظ آیت الله خمینی فراهم می‌ساخت و کسانی را در اختیارش قرار می‌داد تا اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی‌شان را به ایران ببرند. 📚 کتاب تاریخ ایران کمبریج، جلد هفتم _ قسمت سوم(دورهٔ پهلوی)، صفحه ۱۱۷ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هَــتـنـا🌱 [@hatna_official]
. کنیزکانِ دربار کم کم سفرهٔ غذا را آماده کردند. هشام و مامورانش که هنوز از بُهت و تعجب بیرون نیامده بودند، نگاه به امام داشتند. امام در جواب هشام لبخندی زد و گفت: «ما همهٔ کمال‌ها و تمامی نعمت‌های خدا را از همدیگر به ارث می‌بریم و به ارث می‌گذاریم؛ همان کمال و توانایی‌هایی که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد و فرمود: [امروز دین شما را کامل ساختم نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما قرار دادم].» _وقتی بعد از محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبری نیامد و شما نیز پیامبر نیستید، از کجا چنین دانشی به ارث برده‌اید؟ _آنها را از جدّمان علی(علیه السلام) به ارث برده‌ایم. او فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هزار در از دانش را بر من گشود که از هر درش هزار درِ دیگر گشوده می‌شود.» امام صادق(علیه السلام) به چهرهٔ هشام نگاه کرد. او مثل انسان‌های سیلی خورده، سرخ و عبوس شده بود و عرق شرم و حقارت بر پیشانی داشت. پدرش حتی در کاخ خودش و در حضور مشاورانش، او را سرزنش کرده بود و با این سخنان به او فهمانده بود که خلافت و امامت، حقّ فرزندان علی(علیه السلام) است. هشام با اینکه درونش آتش گرفته بود، به ظاهر لبخندی زد و سعی کرد خود را بازنده نشان ندهد؛ دست کم پیش مشاوران و درباریانش، قیافهٔ شکست خورده‌ها را به خود نگیرد. او در حالی که از امام و فرزندش به گرمی پذیرایی می‌کرد، گفت: «شما را به شام دعوت کردم؛ زیرا به دیدارتان مشتاق و خرسند بودم. مهمان من هستید، هر چقدر که خودتان می‌خواهید.» 📚کتاب فوارهٔ گنجشکها، انتشارات جمکران، صفحه ۱۸ تا ۲۲ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .