••|♥️|••
#شهیدانه💎
زنگ خانه را زدند🌿
دوید، آیفون را برداشت و بی سلام گفت: محمدرضایم را آورده اید⁉️
آنهایی که پشت در بودند زبانش بند آمد.
در باز شد و داخل خانه رفتند🌿
از سپاه بودند 🌿
متعجب به مادر نگاه میکردند که مادر گفت:
سه شب پیش خواب دیدم که پدر محمدرضا آمد تا دیوار خانه راکه خراب شده بود، تعمیر کند ⚒
یک قناری سبز هم با خودش آورده بود🌿
بیدار که شدم،🌿
فهمیدم که محمدرضایم را میآورند🌿
منتظر بودند):🌿
محمدرضا آمده بود و حالا دیگر آن قبر خالی در گلزار شهدا یک مهمان عزیز داشت):🌿
#شهید_محمدرضا_شفیعی🌿
#سالروز_بزرگداشت_شهدا🌿
کتاب هنوز سالم است🌿
نویسنده:نرجس شکوریان فرد🌿
@havalichadoram🌿