eitaa logo
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
280 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
350 ویدیو
44 فایل
انقلاب‌نوجۆانۍ،یڪ تحول اساسی بࢪاے نوجۆان دهه هشتادےست...(: ོکانال وقف حضرت زینب  از شروط بخـۅان↯ @iffffff ناشناسیجـــاٺ↯ payamenashenas.ir/havalichadoram ོ پشـٺ سنگــر↯ @gomnamsoall
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم اللھ . . .(: السلام علیڪ یا صاحبنا(:
حالا ڪه خیلیامون توی خونه نشستیم یا داریم آماده میشیم بریم بیرون یا.... به هر حال، ڪربلا نیستیم!(: نباید بگیم ڪه ارباب به ما نگاه نمیکنن و از این حرفا... باید بگم ارباب یه جورایی مارو شاید بیشتر از اونایے که الان بین الحرمینن دوست دارن♥️ میدونے چرا؟! شنیدے میگن خدا آدمایے ڪه بیشتر دوست داره امتحان هاے سختے ازشون میگیره...(:!💕 حڪایت ما و دورے از صحن و سرای اربابمون همین حڪایتِ... امام حسین میخوان ببینن ما چقدر پاے مکتبشون ایستادیم و جا خالی نمیکنیم🖐🏿♥️ به قول معروف میخوان ببینن چند مرده حلّاجیم...💛 بهتون قول میدم خدا یه جایے یه جورے ڪنه ڪه شاید ذهنمونم خطور نکنہ... !(: @havalichadoram
حالا پاشو ڪولتو بچین راهے عاشقاے شهرت شو (:
••🌙•• ربَّناٰ آتناٰ ڪَربَلاٰ...(:♥️ @havalichadoram
بسم اللھ . . .(: السلام علیڪ یا صاحبنا(:
Shab19Safar1399[04].mp3
8.15M
خبر دارے ڪه عاشقت خونہ نشین شده...؟!(: حاج‌میثم‌مطیعے @havalichadora.
چالشمونم تموم شد(:!
آب جیره بندی شده بود💦 آن هم از تانکری که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود🔥 مگر می شد خورد...! به من آب نرسید، لیوان را به من داد و گفت: "من زیاد تشنم نیست ، نصفش رو خوردم. بقیه ش رو تو بخور، گرفتم و خوردم."🙂 فرداش بچه ها گفتند که اصلا جیره هر کس نصف لیوان آب بود....(:🌿 ♥️ @havalichadoram
نیامده‌بهانه‌تورامیگیرد...♥️🕊 ... @havalichadoram
✨ ﴿بسم اللہ الࢪحمن الࢪحیم﴾ ادامہ داستاݩ...(: ___🌿 گفتم، شرط!🤨 چه شرطی؟ پیرزن گفت توے این خونہ تا حالا نمازی قضا نشدھ🌿 اگه شما هم می‌خواید اینجا زندگے کنید باید نمازهاتوݩ رو بخونید، هر چقدر هم اجاره دادید مشکلی ندارہ... مسعود چشماش از تعجب چهارتا شده بود😳 اخماش رو توی هم کشید و گفت بیایم توی این خونه قدیمی با یه پیرزن زندگی کنیم تازه شرط هم برامون بذاره،؛ نوبره والا...😠 من دیگه اینجا نمیمونم، اصلا خونه نخواستیم... مسعود داشت از خونه خارج می‌شد که دستش رو گرفتم، کشیدم سمت خودم و گفتم ببین مسعود این خونه موقعیتش عالیه، ما با این پولی که داریم نمی‌تونیم جایی خونه اجاره کنیم💵 حالا این پیرزن یه چیزے گفتہ... صبح تا شب که بالا سرمون وای‌ نمی‌سته ببینه نماز می‌خونیم یا نه... ما بهش می‌گیم نمازمون رو می‌خونیم... مسعود برگشت و روی پله ها نشست. قرار شد فعلا این ترم اینجا باشیم تا ببینیم چی می‌شه🚶‍♂ راستش پیرزن تا اسم نماز رو آورد یاد اون شبی افتادم که توے نماز‌خونه خوابگاه خوابیدیم😴 اذان صبح رو که گفتن پنج شیش تا از بچه ها برای خوندن نماز وارد نمازخونہ شدن، موقع ورود بچه ها من از خواب بیدار شدم اما مسعود و فرزاد هنوز خواب بودن، دوتاشون رو بیدار کردم. مسعود بلند شد و دوباره رفت یه گوشه خوابید. فرزاد هم آبی به دست و روش زد و شروع کرد به خواندن کتاب...📖 فرزاد از یه خونواده مذهبی بود اما خودش زیاد اهل این حرفا نبود، دیده بودم بعضی وقت ها توی نماز های جماعت شرکت کنه اما اینکه همیشه نماز بخونه، نه! خودم هم به خدا اعتقاد داشتم، اما اهل نماز و روزه نبودم...! مسعود هم که از همه چیز بریده بود و کلا با خدا و پیغمبر مشکݪ داشت برای همین راضی کردنش برای زندگی توی این خونه سخت بود...👤 • • سومین شبی بود که توی خونه ساکن شده بودیم و توی این سه شب اصلا نماز نخونده بودیم، با خودم گفتم پیرزنه یه چیزی گفته و دیگه ولش کرده😏 توی حیاط رفتم تا یه هوایی عوض کنم، از اتاق که بیرون اومدم بوی گل های شمعدونی توی سرم پیچید🤤 کنار حوض نشسته بودم که یکدفعه صداے بسته شدن در اومد... پیرزن هم به داخل حیاط اومد و سلام و احوال پرسی کرد؛ پرسید نماز صبح بیدار می‌شید؟! صبح ها برقتون روشن نیستاا...! حرفی برای گفتن نداشتم چند دقیقه‌اے لب حوض نشستم و بعد خداحافظے کردم و داخل اتاق شدم...🚶‍♂ قضیه رو با بچه ها در میون گذاشتم دوباره غر غر های مسعود از سر گرفت... گفتم این که مشکلی نداره،😉 هر شب یکی ساعتش رو روی هشدار میذاره و بلند میشه برق رو روشن می‌کنه و بعد می‌خوابہ😁 تعجب نکنید دانشگاه یزد قبول شدم، بخاطر همین هوش بالامِ...!(: این داستان ادامہ داࢪد...🙂 @havalichadoram
بسم اللھ . . .(: السلام علیڪ یا صاحبنا(:
🌿 می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »🌱 یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت🤔 جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو ا فتاد . دیدم گلوله ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت...(: صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم . با خودم گفتم : «این که یوسف شریف است...😰 شهید یوسف شریف🌿 @havalichadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 یه مشکلی برام پیش اومده؛ از کجا بفهمم این بلاست؟ یا اینکه امتحان خداست برای رشد من؟(: @havalichadoram
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
🌱 یه مشکلی برام پیش اومده؛ از کجا بفهمم این بلاست؟ یا اینکه امتحان خداست برای رشد من؟(: #خدای_خوب_من
ی خاطره ای از شهید هست، خیلی قشنگه ....🎈 راوی میگه دیدم داره و جعلنا رو میخونه گفتم فلانی الان که دشمن نیست که بخوای از چشمش دور باشی چرا داری این آیه رو میخونی؟ با یه حالتی که انگار ناراحت شده بود گفت بزرگترین دشمن آدم شیطانه....(:♥️ @havalichadoram
بسم اللھ . . .(: السلام علیڪ یا صاحبنا(:
🌿 بچہ ها همیشہ باید بدن هاے خودتوݩ رو آمادھ نگہ دارید؛ سࢪباز امام زمان''عج'' علاوھ بࢪ اینکہ باید عقیدھ‌اے محکم داشتہ باشد، باید بدنے قوے هم داشتہ باشد...(: شهید علیدوسٺ🌿 ''عج'' @havalichadoram
آنھا را دریــــآب.!(:☁️ @havalichadoram