eitaa logo
˼سَمــْــتِ خُـدا⸀
9.5هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
56 فایل
«به نام خداجانم وبرای خدا جانم» عواقب ارتباط بانامحرم @havaliiekhoda98 کانال رُمان @yadet_basheh تبلیغ @sodedotarafe تاسیس1398 ارتباط با مدیر وپاسخگوی سوالات شما باحضور طلبه آقا https://daigo.ir/secret/7535246340
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷 ⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° این داستان را از دست ندهید بانوی مؤمنی در یکی از خاطرات خود می‌گوید: با جوانی بسیار متدین ازدواج کردم با پدر و مادر همسرم زندگی می‎کردیم همسرم نسبت به پدر و مادرش بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. خداوند پس از یک سال دختری به ما عطا کرد که اسم او را اسماء نهادیم. مسئولیت همسرم به غرب عربستان انتقال یافت و یک هفته در اداره کار می‎کرد و یک هفته استراحت در حالی که دخترم پا در چهار سالگی نهاده بود همسرم هنگام بازگشت به خانه در ریاض در یک سانحه رانندگی به کما رفت و پس از مدتی پزشکان مغز و اعصاب ابراز کردند که ۹۵% از مغزش از کار افتاده است. برخی از نزدیکان پس از پنج سال از گذشت این حادثه سخت به من پیشنهاد کردند که می‎توانی از شوهرت جدا شوی! اما من این پیشنهاد را نپذیرفتم و مرتب به شوهرم در بیمارستان سر می‎زدم و جویای احوال او می‎شدم به تربیت و پرورش دخترم بسیار اهتمام می‎ورزیدم، بنابراین او را در دارالتحفظ ثبت نام کردم و در سن ۱۰ سالگی تمام قرآن را حفظ کرد. دخترم نوزده سالش شده بود و پانزده سال پس از سانحه‌ای که برای پدرش پیش آمده بود، زمانی که به اتفاق به ملاقات پدرش رفتیم اصرار می‎ورزید که شب نزد پدرش بماند و پس از اصرار زیاد او و مخالفت من سرانجام به پیشنهاد او تن دادم دخترم برای من نقل کرد که در کنار پدرم سوره‎ بقره را از حفظ خواندم، سپس خواب من را فرا گرفت و خود را در خواب بسیار خوشحال و مسرور دیدم. سپس برخاستم و تا توانستم نماز شب خواندم و پس از مدتی به خواب فرو رفتم. کسی در خواب به من می‎گفت: چطور می‎خوابی در حالیکه خدا بیدار است؟ برخیز! اکنون وقت قبول شدن دعاست پس دعا کن، خداوند دعاهایت را می‎پذیرد با عجله رفتم وضو گرفتم، با چشمانی پر از اشک به صورت پدرم می‎نگریستم و این چنین با خدا به راز و نیاز پرداختم یا حی یا قیوم، یا جبار یا عظیم یا رحمان یا رحیم این پدر من و بنده‎ای از بندگان توست که چنین گرفتار شده است و ما نیز در مقابل این مصیبت آرام گرفته و به قضا و قدر تو راضی شده‎ایم خداوندا! پدرم اکنون در سایهٔ رحمت و خواست توست خداوندا! همانگونه که ایوب را شفا دادی همانگونه که موسی را به آغوش مادرش برگرداندی، همانگونه که یونس را در شکم نهنگ و ابراهیم را در کورهٔ آتش نجات دادی پدرم را نیز شفا ده خداوندا! پزشکان ابراز داشته‎اند که هیچ امیدی به بازگشت او وجود ندارد، اما امیدواریم که تو او را به میان ما باز گردانی قبل از اینکه سپیدهٔ صبح بدمد خواب بر چشمانم چیره شد و باز در خواب فرو رفتم همین که چشمانم گرم شدند، شنیدم که صدای ضعیفی من را صدا می‎زد و می‎گفت: تو کی هستی؟ اینجا چکار می‎کنی؟ این صدا من را بیدار کرد و به طرف راست و چپ نگاه کردم. آنچه که من را در بهت و حیرت فرو برد این بود که صدای پدرم بود! با عجله و شور و شوق و گریه و زاری او را در آغوش گرفتم. او من را پس زد و گفت: دختر تو مَحرم من نیستی، مگر نمی‎دانی در آغوش گرفتن نامحرم حرام است؟ گفتم: من اسماء، دخترت هستم و با عجله و شکر و شور و شوق پزشک و پرستاران را باخبر کردم همه آمدند و چون پدرم را باهوش دیدند شگفت‎زده شدند و همه می‎گفتند: سبحان‌الله این کار خداوند است که مرده را زنده می‎گرداند. پدر اسماء پس از ۱۵ سال کما به هوش آمد، دربارهٔ آن رویداد تنها این را به یاد می‎آورد که قبل از سانحه خواستم توقف کنم و نماز چاشتگاه را بجا آورم و نمی‎دانم نماز چاشتگاه را خواندم یا نه! بدین صورت همسرم پس از ۱۵ سال کما و از دست دادن ۹۵% از مغزش به آغوش خانوادهٔ ما بازگشت و خداوند پسری به ما عطا کرد و زندگی به روال عادی خود بازگشت. پس هرگز از "" ناامید نشوید، هر کاری نزد خدا آسان است.
🎤حاج آقا : 🌷در هر مرحلـه ای از هستی سریع توقف کن ⛔️⛔️ ❌مبـادا فکر کنی آب از سرت گذشتـه ✘مبـادا از نا امید بشی 👈شیـطان میخواد بهت القا کنه که آب از سرت گذشتـه و فایده نداره😏 ❌مبـادا فریب شیـطان😈 رو بخوری خدا بسیـار ومهـربونـه💖 🌷🇮🇷🌷 http://eitaa.com/joinchat/227999768C133c0581c9
✋سلام دوستان گل چندروز دیگه فاطمییه شروع میشه امیدوارم که با رویی سپید پای در مجلس حضرت زهرا(س) بزاریم... 👈قرارِمـــــــون👇👇 📝بیایـن از همین الان یه قلم و کاغذ همراهمون باشه... ❌هروقت کوچکترین خطایی کردیـم، 🙊یا حرف نادرستی زدیـم توش بنویسیم.... اینجوری گناهانمون یادمون نمیره و عیبهامـونو میشناسیم... 📍از همین الان... رو اعمالمون دقیق تر بشیـم... 📍اگه تو نمازام کاهلی میکنم، بدونم 👈سبک شمردنش یعنی نماز تو ذهن و فکر من، ارزشش کمتر از کلاسم،... سرکارم،... گرفتنِ بلیط برای مسافرت و تفریح... و دیدن فیلم و گشتن تو اینترنته❗️ 👌اگر اول از فکرمون بعد از زبونمون استفاده کنیم از و تمامِ 👅ـان دور میشیم.... ✍یادم نره همهٔ نعمتهای دنیا وسیلهٔ آزمایشند،👆 🔥هرچی نعمتا بیشتر باشه؛ باید بیشتر مراقب باشیـم♨️ ⭕️با حرفامون دیگران رو از نکنیـم، به جاش امیدوارشون کنیم به و به مسیر درست.↻ 🌛شب زمانِ خوبیه که اون کاغذ رو جلومون بذاریم.... و به گناهانمون فکر کنیـم.... ❤️به امیـدِ لبخندِ صاحب الزمان(عج) قدم هامون رو به سمت خـدا بلندتر و بیشتر برداریـم...❤️ 👈راستی👉 اول هفته هست و چشم به راه هستن....سری بهشون بزنیم همه چیو نزاریم دقیقه نود ❌نگو سرم شلوغه... ✅یه بگو و دلشونو شاد کن تا هم دل خودتو شاد کنه👌👌 ... ❤️http://eitaa.com/joinchat/227999768C133c0581c9
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷 ⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° این داستان را از دست ندهید بانوی مؤمنی در یکی از خاطرات خود می‌گوید: با جوانی بسیار متدین ازدواج کردم با پدر و مادر همسرم زندگی می‎کردیم همسرم نسبت به پدر و مادرش بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. خداوند پس از یک سال دختری به ما عطا کرد که اسم او را اسماء نهادیم. مسئولیت همسرم به غرب عربستان انتقال یافت و یک هفته در اداره کار می‎کرد و یک هفته استراحت در حالی که دخترم پا در چهار سالگی نهاده بود همسرم هنگام بازگشت به خانه در ریاض در یک سانحه رانندگی به کما رفت و پس از مدتی پزشکان مغز و اعصاب ابراز کردند که ۹۵% از مغزش از کار افتاده است. برخی از نزدیکان پس از پنج سال از گذشت این حادثه سخت به من پیشنهاد کردند که می‎توانی از شوهرت جدا شوی! اما من این پیشنهاد را نپذیرفتم و مرتب به شوهرم در بیمارستان سر می‎زدم و جویای احوال او می‎شدم به تربیت و پرورش دخترم بسیار اهتمام می‎ورزیدم، بنابراین او را در دارالتحفظ ثبت نام کردم و در سن ۱۰ سالگی تمام قرآن را حفظ کرد. دخترم نوزده سالش شده بود و پانزده سال پس از سانحه‌ای که برای پدرش پیش آمده بود، زمانی که به اتفاق به ملاقات پدرش رفتیم اصرار می‎ورزید که شب نزد پدرش بماند و پس از اصرار زیاد او و مخالفت من سرانجام به پیشنهاد او تن دادم دخترم برای من نقل کرد که در کنار پدرم سوره‎ بقره را از حفظ خواندم، سپس خواب من را فرا گرفت و خود را در خواب بسیار خوشحال و مسرور دیدم. سپس برخاستم و تا توانستم نماز شب خواندم و پس از مدتی به خواب فرو رفتم. کسی در خواب به من می‎گفت: چطور می‎خوابی در حالیکه خدا بیدار است؟ برخیز! اکنون وقت قبول شدن دعاست پس دعا کن، خداوند دعاهایت را می‎پذیرد با عجله رفتم وضو گرفتم، با چشمانی پر از اشک به صورت پدرم می‎نگریستم و این چنین با خدا به راز و نیاز پرداختم یا حی یا قیوم، یا جبار یا عظیم یا رحمان یا رحیم این پدر من و بنده‎ای از بندگان توست که چنین گرفتار شده است و ما نیز در مقابل این مصیبت آرام گرفته و به قضا و قدر تو راضی شده‎ایم خداوندا! پدرم اکنون در سایهٔ رحمت و خواست توست خداوندا! همانگونه که ایوب را شفا دادی همانگونه که موسی را به آغوش مادرش برگرداندی، همانگونه که یونس را در شکم نهنگ و ابراهیم را در کورهٔ آتش نجات دادی پدرم را نیز شفا ده خداوندا! پزشکان ابراز داشته‎اند که هیچ امیدی به بازگشت او وجود ندارد، اما امیدواریم که تو او را به میان ما باز گردانی قبل از اینکه سپیدهٔ صبح بدمد خواب بر چشمانم چیره شد و باز در خواب فرو رفتم همین که چشمانم گرم شدند، شنیدم که صدای ضعیفی من را صدا می‎زد و می‎گفت: تو کی هستی؟ اینجا چکار می‎کنی؟ این صدا من را بیدار کرد و به طرف راست و چپ نگاه کردم. آنچه که من را در بهت و حیرت فرو برد این بود که صدای پدرم بود! با عجله و شور و شوق و گریه و زاری او را در آغوش گرفتم. او من را پس زد و گفت: دختر تو مَحرم من نیستی، مگر نمی‎دانی در آغوش گرفتن نامحرم حرام است؟ گفتم: من اسماء، دخترت هستم و با عجله و شکر و شور و شوق پزشک و پرستاران را باخبر کردم همه آمدند و چون پدرم را باهوش دیدند شگفت‎زده شدند و همه می‎گفتند: سبحان‌الله این کار خداوند است که مرده را زنده می‎گرداند. پدر اسماء پس از ۱۵ سال کما به هوش آمد، دربارهٔ آن رویداد تنها این را به یاد می‎آورد که قبل از سانحه خواستم توقف کنم و نماز چاشتگاه را بجا آورم و نمی‎دانم نماز چاشتگاه را خواندم یا نه! بدین صورت همسرم پس از ۱۵ سال کما و از دست دادن ۹۵% از مغزش به آغوش خانوادهٔ ما بازگشت و خداوند پسری به ما عطا کرد و زندگی به روال عادی خود بازگشت. پس هرگز از "" ناامید نشوید، هر کاری نزد خدا آسان است. http://eitaa.com/joinchat/3665952790C6b805ee54f
✋سلام دوستان گل 3⃣ روز دیگه شروع میشه امیدوارم که با رویی سپید قدم به مجلس عزیزِدلِ حضرت زهرا(س) بزاریم... خداڪنه ازمجالس اربابمون بی نصیب نمونیم😭 👈قرارِ امـــــروزمون👇👇 📝بیایـن از همین الان یه قلم و کاغذ همراهمون باشه... ❌هروقت کوچکترین خطایی کردیـم، 🙊یا حرف نادرستی زدیـم توش بنویسیم.... اینجوری گناهانمون یادمون نمیره و عیبهامـونو میشناسیم... 📍امروز رو اعمالمون دقیق تر بشیـم... 📍اگه تو نمازام کاهلی میکنم، بدونم 👈سَبُک شمردنش یعنی؛ نماز تو ذهن و فکر من، ارزشش کمتر از کلاسم،... سرکارم،... گرفتنِ بلیط برای مسافرت و تفریح... و دیدن فیلم و گشتن تو اینترنته❗️ 👌اگر اول از فکرمون بعد از زبونمون استفاده کنیم از و تمامِ 👅ـان دور میشیم.... ✍یادم نره همهٔ نعمتهای دنیا وسیلهٔ آزمایشند،👆 🔥هرچی نعمتا بیشتر باشه؛ باید بیشتر مراقب باشیـم♨️ ⭕️با حرفامون دیگران رو از نکنیـم، به جاش امیدوارشون کنیم به و به مسیر درست.↻ 🌛شب زمانِ خوبیه که اون کاغذ رو جلومون بذاریم.... و به گناهانمون فکر کنیـم.... ❤️به امیـدِ لبخندِ صاحب الزمان(عج) قدم هامون رو به سمت خـدا بلندتر و بیشتر برداریـم...❤️ ✿ฺکانـــال🍃 خــدا✿ฺ ‌❥↷eitaa.com/joinchat/227999768C8717e4fd20 ✍➣ @havaliiekhoda ♥️📿
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷 ⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° این داستان را از دست ندهید بانوی مؤمنی در یکی از خاطرات خود می‌گوید: با جوانی بسیار متدین ازدواج کردم با پدر و مادر همسرم زندگی می‎کردیم همسرم نسبت به پدر و مادرش بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. خداوند پس از یک سال دختری به ما عطا کرد که اسم او را اسماء نهادیم. مسئولیت همسرم به غرب عربستان انتقال یافت و یک هفته در اداره کار می‎کرد و یک هفته استراحت در حالی که دخترم پا در چهار سالگی نهاده بود همسرم هنگام بازگشت به خانه در ریاض در یک سانحه رانندگی به کما رفت و پس از مدتی پزشکان مغز و اعصاب ابراز کردند که ۹۵% از مغزش از کار افتاده است. برخی از نزدیکان پس از پنج سال از گذشت این حادثه سخت به من پیشنهاد کردند که می‎توانی از شوهرت جدا شوی! اما من این پیشنهاد را نپذیرفتم و مرتب به شوهرم در بیمارستان سر می‎زدم و جویای احوال او می‎شدم به تربیت و پرورش دخترم بسیار اهتمام می‎ورزیدم، بنابراین او را در دارالتحفظ ثبت نام کردم و در سن ۱۰ سالگی تمام قرآن را حفظ کرد. دخترم نوزده سالش شده بود و پانزده سال پس از سانحه‌ای که برای پدرش پیش آمده بود، زمانی که به اتفاق به ملاقات پدرش رفتیم اصرار می‎ورزید که شب نزد پدرش بماند و پس از اصرار زیاد او و مخالفت من سرانجام به پیشنهاد او تن دادم دخترم برای من نقل کرد که در کنار پدرم سوره‎ بقره را از حفظ خواندم، سپس خواب من را فرا گرفت و خود را در خواب بسیار خوشحال و مسرور دیدم. سپس برخاستم و تا توانستم نماز شب خواندم و پس از مدتی به خواب فرو رفتم. کسی در خواب به من می‎گفت: چطور می‎خوابی در حالیکه خدا بیدار است؟ برخیز! اکنون وقت قبول شدن دعاست پس دعا کن، خداوند دعاهایت را می‎پذیرد با عجله رفتم وضو گرفتم، با چشمانی پر از اشک به صورت پدرم می‎نگریستم و این چنین با خدا به راز و نیاز پرداختم یا حی یا قیوم، یا جبار یا عظیم یا رحمان یا رحیم این پدر من و بنده‎ای از بندگان توست که چنین گرفتار شده است و ما نیز در مقابل این مصیبت آرام گرفته و به قضا و قدر تو راضی شده‎ایم خداوندا! پدرم اکنون در سایهٔ رحمت و خواست توست خداوندا! همانگونه که ایوب را شفا دادی همانگونه که موسی را به آغوش مادرش برگرداندی، همانگونه که یونس را در شکم نهنگ و ابراهیم را در کورهٔ آتش نجات دادی پدرم را نیز شفا ده خداوندا! پزشکان ابراز داشته‎اند که هیچ امیدی به بازگشت او وجود ندارد، اما امیدواریم که تو او را به میان ما باز گردانی قبل از اینکه سپیدهٔ صبح بدمد خواب بر چشمانم چیره شد و باز در خواب فرو رفتم همین که چشمانم گرم شدند، شنیدم که صدای ضعیفی من را صدا می‎زد و می‎گفت: تو کی هستی؟ اینجا چکار می‎کنی؟ این صدا من را بیدار کرد و به طرف راست و چپ نگاه کردم. آنچه که من را در بهت و حیرت فرو برد این بود که صدای پدرم بود! با عجله و شور و شوق و گریه و زاری او را در آغوش گرفتم. او من را پس زد و گفت: دختر تو مَحرم من نیستی، مگر نمی‎دانی در آغوش گرفتن نامحرم حرام است؟ گفتم: من اسماء، دخترت هستم و با عجله و شکر و شور و شوق پزشک و پرستاران را باخبر کردم همه آمدند و چون پدرم را باهوش دیدند شگفت‎زده شدند و همه می‎گفتند: سبحان‌الله این کار خداوند است که مرده را زنده می‎گرداند. پدر اسماء پس از ۱۵ سال کما به هوش آمد، دربارهٔ آن رویداد تنها این را به یاد می‎آورد که قبل از سانحه خواستم توقف کنم و نماز چاشتگاه را بجا آورم و نمی‎دانم نماز چاشتگاه را خواندم یا نه! بدین صورت همسرم پس از ۱۵ سال کما و از دست دادن ۹۵% از مغزش به آغوش خانوادهٔ ما بازگشت و خداوند پسری به ما عطا کرد و زندگی به روال عادی خود بازگشت. پس هرگز از "" ناامید نشوید، هر کاری نزد خدا آسان است. ✿ฺکانـــال🍃 خــدا✿ฺ ‌❥↷eitaa.com/joinchat/227999768C8717e4fd20 ✍➣ @havaliiekhoda ♥️📿
[ ] حجت الاسلام والمسلمین ✍️یکی از یاران خوب (ع) به امام گفت : 📌 من مدتها از خدا حاجتی می خواهم که به تاخیر افتاده است و در دلم از گله مند هستم 😥 ⭕️ امام فرمود : مواظب باش که از این طریق وارد نشود و تو را از مایوس نکند. این صفت جاپای شیطان است 😈😮 ❌پس نا امیدی از درگاه خدا ممنوع ⛔️ ❇️ سریع توبه کن و شیطونو به دلت راه نده. خدا منتظره به آغوشش برگردی 😋 ✿ฺکانـــال🍃 خــدا✿ฺ ✍➣ @havaliiekhoda ♥️📿