هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
#عروس_تصادفی
نسیم حافظه ش رو توی تصادف از دست داده بود
و حالا بی خبر از گذشته داشت #ازدواج میکرد اما میترسید قبلا کسی تو زندگیش باشه😱😱❌
بعد مراسم #نامزدی با خانواده نامزدش میره شمال😍
توی یه قهوه خونه سنتی بودن که متوجه میشن صاحب اونجا خیلی عجيب نسیم رو نگاه میکنه!
چند دقیقه بعد قهوه خونه ایه تلفن رو برمیداره و همونطور که داشت به نسیم چپ چپ نگاه میکرد شماره یه نفرو میگیره و باهاش صحبت میکنه.
نسیم که رنگ به رو نداشت نیم ساعت بعد دوتا پسر که #خون جلوی چشمشون رو گرفته بود 😡 وارد قهوه خونه میشن. یکی ش برادر نسیم بود و #اون_یکی📵 😰😰...
https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce
🚫#واقعی !!!🚫👆🤫