هوای حوا
🌺🌿 #تو_را_بهانه_میکنم 📚 #فصل_دوم 2⃣ #قسمت_بیست_ششم📍 @bahejab_com 🌹
📍📚📍📚📍
#رمان 📚
#تو_را_بهانه_میکنم 2⃣
#قسمت_بیست_ششم 📍
چند دقیقه ای بود که بابا و میثم در مورد جنگ و اسارت و بعثی ها و رژیم عراق و صدام و آزادسازی اسرا و صلیب سرخ و خلاصه این جور چیزها حرف می زدند و من و عزیز و شریفه و محدثه هم نشسته بودیم و گوش می دادیم.
بحث خیلی مردانه شده بود ولی من دوست داشتم از روزهای نبودن بابا بگوییم و بشنود، یا او چیزی بگوید و ما بشنویم.
این حرف ها را که از رادیو و تلویزیون هم می شنیدیم و جدید نبودند. نشستم کنار بابا و دست بردم به سمت گردنم. قفل گردنبندم را باز کردم و زنجیرش را بلند کردم. انگشتر بابا را در آوردم و گرفتم سمتش. با ذوق گفتم:
_بابا جون، این انگشتر رو یادتونه؟
کمی فکر کرد و بعد همانطور که نگاهش به دست من بود سری تکان داد و با لبخند گفت:
_مگه میشه یادم بره سرمه جان؟
_این یه یادگاری خوب و ارزشمند بود که بهم داده بودین. این سال ها هم همیشه مثل مهر خودتون به گردنم بوده اما حالا که برگشتین اگه اجازه بدین دوست دارم دیگه خودتون دستتون کنید.
پیشانی ام را بوسید و دستش را دراز کرد. چقدر خوشحال بودم که بالاخره سرنوشت انگشتر دوست داشتنی ام ختم به خیر شد و به صاحب اصلی اش برگشت.
همین که بسم الله گفتم و انگشتر را دستش کردم گفت:
_راستی میثم، از سید خبر داری؟
دستم لرزید، قلبم ریخت... ترسیدم دوباره. احتمالا با دیدن انگشتر یاد او افتاده بود. نمی توانستم سرم را بلند کنم و به دیگران نگاه کنم. نگران بودم که چه بحثی پیش می آید. میثم نفس عمیقی کشید و گفت:
_کدوم سید داداش؟
_سیدضیا... سید موسوی
_آهان. والا... چند وقتی هست که ازش بی خبرم. اما یادمه آخرای جنگ مجروح شده بود.
_شهید شده؟ به آرزوش رسیده حتما. اگه بدونی چه سر پر شوری داشت واسه شهادت. بچه ی مخلصی بود
_آره بچه ی خوبی بود. شهید نشد، خیلی خوب که یادم نیست اما انگاری تو میدون مین مجروح شده بود و چشم هاش آسییب دیده بود. نابینا شد داداش...
چند لحظه ای سکوت شد و بعد بابا استغفرالهی زیر لب گفت و سکوت را شکست:
_هنوز مشهده؟
میثم نگاه مرددی به ما کرد و جواب داد:
_بله
_حالا که برگشتم خیلی کارها هست که باید بسم الله بگم و انجام بدم. اما قبل از هر چیزی باید برم دیدن سید
صدای تپشهای قلبم داشت گوشم را کر می کرد! بیچاره میثم گفت:
_خدا خیرت بده داداش. حالا شما بذار برسی و عرق تنت خشک بشه واسه رفتن پیش رفقا وقت زیاده. فعلا از همه بی قرار تر عزیزه که باید انقدر بشینی ور دلش تا بلکه جبران نبودن شما و غصه هایی که خورده بشه.
قبل از اینکه بابا چیزی بگوید؛ عزیز تسبیحش را انداخت گردن محدثه و گفت:
_اتفاقا منم نذر دارم مادر. نذر کرده بودم اگه محمدعلیم برگرده و دوباره این خونه رو چراغون و چشم منو روشن کنه، برم پابوس آقا امام رضا. هم زیارته و هم یه استخون سبک کردن. حالا چی بهتر از این که با خودش برم و نذرم رو ادا کنم.
نمی فهمیدم چه اتفاقی قرار است بیفتد. با تعجب به عزیز خیره شدم. انگار اصلا متوجه نبود چه می گوید!
#ادامه_دارد...
#الهام_تیموری ✍
#بدون_ذکر_منبع_کپی_نکنید ❌
@bahejab_com 🌹
#نکته_های_ناب 🌹
#رهبرانه 🌺
🔶 با همه چیز کنار میآیند به جز حجاب
🌼مسألهی حجاب، مسألهای است که اگرچه مقدمهای است برای چیزهای بالاتر، اما خود یک مسألهی ارزشی است. ما که روی حجاب اینقدر مقیدیم، به خاطر این است که حفظ حجاب به زن کمک میکند تا بتواند به آن رتبهی معنوی عالی خود برسد و دچار آن لغزشگاههای بسیار لغزندهای که سر راهش قرار دادهاند، نشود. نقطهی مقابل این، درست همان فرهنگ رومی حاکم بر امروز اروپاست. آنها با همه چیز کنار میآیند، جز با دو، سه چیز؛ یکی از آنها - و شاید مهمترینش - حفظ این حالت حفاظ منضبط میان دو جنس زن و مرد است. ١٣٧٠/١٠/۴
#ارزش_حجاب
#عفاف_و_حجاب
#بانوی_ایرانی
@bahejab_com 🌹
🔴🌀🔴🌀🔴
🔴جایگاه زنان در ایران باستان
⭕️جایگاه زنان در ایران باستان دارای فراز و فرودهای بسیاری است که به راحتی نمی توان موضع روشنی برای آن مشخص نمود.( زنان در ایران باستان، هدایت اللّه علوی، ص۱۲)
🔴به طوری که در عهد هخامنشی و در عصر پارتیان اشکانی، زنان گاه برای ایجاد صلح به ازدواجی اجباری با دشمن تن در می داند. در زمان پارتیان اشکانی نیز مقام زن نسب به زمان پارس ها و مادها تنزل یافت. درعهد ساسانیان اما، با نظرات متفاوتی مواجه می شویم که ناشی از تحولات و تغییرات کلی و ریشه ای در تمام شؤون زندگی اجتماعی و خانوادگی و اقتصادی این دوره و دوره های بعد است.
🌀در دوره های بعد نیز زنان هیچ گاه نقش و جایگاه والا و ارزشمندی که در اسلام به آن ها داده می شد، نداشتند، به طوری که می توان به صورت کلی اذعان داشت که در سراسر تاریخ ایران پیش از اسلام، زن همواره به سایه تاریکِ تاریخ رانده شده است.(ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستن سن، ترجمه رشید یاسمی ص ۳۵۳)
@bahejab_com 🌹