eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.7هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده امن و آرام. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍃🍂🍃 📜 📌پارت دهم 🕙 ساعت ۱۰ بود که رسیدم جلوی در اون آپارتمانه. زنگ واحد سه رو زدم ، بعد از معرفی کردن خودم. در رو باز کردن، نوید دیشب مشخصات منو به اینا گفته بود. 🏠 واحد ۳ در واحد بسته بود، مجدد زنگ زدم، یه دختر حدود ۲۰ ساله در رو باز کرد. وارد خونه که شدم دیدم دقیقا مثله خونه میمونه، تمامی وسایل یه خونه توش هست. بجز من و اون دختر کسی اونجا نبود، خیالم راحت شد. یه نفس راحتی کشیدم و روی مبل نشستم.😌 اون دختر رفت توی آشپزخونه و از توی آشپزخونه صدا زد. _ قهوه یا چای _ ممنونم ، قهوه لطفا [قهوه لامصب خیلی کلاس داره، هر بار که میخورم حالم از تلخیش به هم میخوره اما خب کلاس داره دیگه] یه زن و مرد با خنده از یکی از اتاق ها اومدن بیرون. با دیدنشون از جا بلند شدم و سلام کردم. مرد رو به اون دختری که توی آشپزخونه بود کرد و گفت: _ نگین، پرونده سحر جونو تأیید کن ، بفرست پیش کمالی اون دختر که حالا فهمیدم اسمش نگین،بود جواب داد. _ نگین: به به ،بسلامتی ، مبارکه سحر جون، شیرینی ما یادت نره سحر که از شدت ذوق، نمی‌تونست درست حرف بزنه گفت: _ سحر: حتما ،عشقم ، جون بخوا🥰 اون مرد که مطمئن شدم نسبتی با سحر نداره، پهلوی سحر ارو گرفت و به خودش نزدیک کرد. _ مرد: حالا خودتو کنترل کن، اینقد هیجان واست خوب نیست سحر از ذوقش اون مرد رو محکم بغل کرد و بوسش کرد و گفت، کی میشه بتونم جبران کنم _ مرد: شما که قبلا جبران کردی سحر جان! با این حرفش هوری دلم ریخت😧 خدا بکشت نوید ،اینجا کجاست! بلایی سرم نیارن😦 مرد رو به من کرد و گفت: _ خب خانوم زیبا، شما کجا میخوای بری؟ آب دهانم رو قورت دادم و با صدایی که میلرزید جواب دادم. _ هرجا، هرجایی به جز ایران مرد رو به روی من روی مبل نشست و با خنده گفت: _ افغانستان خوبه، پاکستان چطور ، یا نه فلسطین چطوره؟ نمیدونم چرا از لحن حرف زدنش بدم اومد، جواب دادم... _ نه خب، اونجاها که نه! لاتاری فقط گرین کارت آمریکاست دیگه! مرد زد زیره خنده،ادامه داد: _ باورت میشه دیروز یه اسکل اومده بود میگفت میخوام برم سوئیس 😅حتی نمیدونه لاتاری، یعنی چی! خیلی خب، خیالم راحت شد ،لا اقل میدونی کجا اومدی... الان میریم تو اتاق ازت عکس میگیرم. مرحله اول فرستادن عکس و قبول شدن تو این مرحله است ادامه دارد... 📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 🍂🍃🍂🍃 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء 11.mp3
4.07M
🎧 تندخوانی جزء یازدهم ، قرآن کریم 🎧 همچنین می‌توانید به صورت آنلاین گوش بدید: http://j.mp/2bHf80y التماس دعا🤲 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌼🍃🌼 تمــــامِ شکــــوفــــه هـــــای بهـــــاری منتـظـــــرِ آمدنت هستند... 🌸السلام علیـک یـا ربیــــع الانـام🌸 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀ماه مبارک رمضان ماه ثانیه ها و دقیقه ها است 👌در هر دقیقه می شود حداقل ده مرتبه سوره توحید را خواند که می شود پنجاه آیـه و پنجاه مرتبه ختم قرآن در یک دقیقه 👈چون خواندن یک آیـه در ماه رمضان ثواب یک ختم قرآن را دارد. 🌾 سوره تــــوحـیـــــد را در ماه رمضان دائم بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به (عج) 🌱بعد روح شما اکسیر ناب می شود. ✍ آیت الله سید علی قاضی (ره) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍃🍂🍃 📜 📌پارت یازدهم 🏠 واحد۳، پذیرایی باره اولم نبود که بگم روم نمیشه با اون لباس جلوی نامحرم باشم. اما خب این مرده یه جوری بود، ازش حس خوبی نگرفتم. میخواستم ول کنم برم! یه بهانه بیارم، اما نگین با فنجون قهوه اومد سمتم. فنجون رو روی میز گذاشت ، ازش تشکر کردم. مرد ایستاد به سمت سحر رفت و گفت : _ سحر جان ، با خیال راحت برو خونه، بهت زنگ میزنیم ، با مدارکی که برات نوشتم بیا تا دم در رفت بدرقه سحر😒 در حالیکه به سمت اتاق میرفت گفت: _ قهوه اتو خوردی بیا تو اتاق اونقد استرس داشتم اصلا نفهمیدم چی خوردم! دو قلوپ به زور خوردم و با پای لرزون رفتم سمت اتاق، خیس عرق شده بودم. دستام يخ کرده بود. وقتی وارد اتاق شدم با اینکه در باز بود اما در زدم. اون مرده روی صندلی نشسته بود و موبایل دستش بود، با صدای من، موبایل رو کنار گذاشت و بلند شد. 🏠 اتاق عکاسی _ بفرمائید... رفتم داخل، شالم که دور گردنم افتاده بود از همون اول، اما نمیدونستم مانتومو باید در بیارم یانه! اون مرده گفت برو جلو آینه خودتو آماده کن، بالای آینه یه نمونه عکس پرسنلی بود‌. خدا رو شکر فقط از گردن به بالا رو عکس می‌گرفت. یکم موهامو مرتب کردم و نشستم رو صندلی روبروی دوربین، رو به اون آقا که کنار دوربین ایستاده بود کردم و گفتم: _ من آماده ام..😶 _ نمیخوای مانتو تو در بیاری راحت باشی؟🤔 _ نه راحتم، خیلی ممنون😐 _ خیلی خب، رو به دوربین، سرتو یکم مایل به چپ ، سرشونه صاف ، 📸 چندتا عکس پشت سر هم گرفت... _خیلی خب، تموم شد، برو پیش نگین یه نفس راحتی کشیدم و از اتاق اومدم بیرون، قیافه مرده خیلی چندش بود ، حس بدی ازش میگرفتم ، میخواستم زودتر خلاص شم از اونجا و این همه استرس... وقتی رفتم پیش نگین، دستگاه کارتخوان رو گذاشت رو اوپن، فهمیدم باید کارت بکشم! دوباره یه استرس دیگه گرفتم که خیلی نشه پولش، تو حسابم پول نباشه و آبروم بره! وقتی رمز رو ازم پرسید و کارت کشید، فیش رو داد بهم،خیالم راحت شد که پول تو حسابم بوده به اندازه کافی. یه پوشه هم بهم داد که مشخصاتم توش بود. گفت هروقت تماس گرفتیم مدارکی که توی پوشه نوشتیم رو بیار تا کاراتو درست کنیم. تشکر کردم و از اونجا اومدم بیرون. از در خونه که وارد خیابون شدم یه نفس عمیقی کشیدم ، انگار اون خونه اکسیژن نداشت، حس آزادی بهم دست داد. به فیش نگاه کردم، یک میلیون و هشتصد تومن کارت کشید. حتی نمیدونم بابت چی بود این هزینه! یه اسنپ گرفتم به سمت شرکت، ساعت ۱۲ بود. 🚗داخل ماشین تو ماشین به ریحانه زنگ زدم که دارم میام. یه پیام هم به نوید دادم که این مبلغ پول بابت چی بوده! جواب داد که اینا تمام کارای صفر تا صد لاتاری رو انجام میدن، هزینه تمام مراحل رو همین اول میگیرن... از عکس تا مصاحبه تو سفارت آمریکا و انگشت نگاری و... یعنی درواقع اگر قبول نشی تو مرحله اول، پولت رفته! ادامه دارد... 📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 🍂🍃🍂🍃 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚