eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده امن و آرام. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
👌يادتان باشد ،يادتان باشد، يادتان باشد... شما ملكه ي همسر خود هستيد پس همواره مثل يك ملكه رفتار كنيد، بگذاريد مردتان ازينكه مالك شماست به خود ببالد يك ملكه هيچ احتياجي به بدگويي ندارد. هيچ گاه عيب و ايراد رفتاري و ... خانواده همسرتان را به وي نگوييد نه بخاطر اينكه انها هيچ ايرادي ندارند بلكه بخاطر اينكه شخصيت شما والاتر ازين است كه وققتان را به عيب جويي از بقيه اختصاص دهيد . هر گاه مردتان نكته ي مثبتي درباره ي خانواده ي خود گفت گارد نگيريد .لبخند بزنيد و حرفش را سريعا تاييد كنيد و مطمئن باشيد چيزي را از دست نميدهيد بلكه روز به روز نزد همسرتان عزيزتر شوید. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🔔 📚‏ چند هزار صفحه کتاب تربیتی رو تو ‌یه جمله ميشه خلاصه كرد.👌🏻 ‏فرزندتون، اونی نمیشه که دوست دارید، اونی میشه که هستید❗️ ‏ ✅ پس خودتونو بسازید... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌹فردی که در حضور فرزندانش، به همسرش ابراز علاقه می‌کند و به او احترام می‌گذارد و با اسم‌ها و صفاتی زیبا و صمیمی خطابش می‌کند، به فرزند خویش عشق‌ورزی می‌آموزد 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
اولین نیاز مردان "احترام" است. خانومی که به همسرش احترام نمیزاره، بدون ‌شک پرخاشگری‌ها و ناسازگاری‌های همسرشو با دستای خودش به خونه آورده ! 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_سی_و_یکم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی تنها خدا میدانست که در این مدت چه لحظات سختی را گذ
از و پدر پایش را جمع کرد و پرسید: «خودت چی میگی؟ » شرم و حیای دخترانهام با ترسی که همیشه از پدر در دل داشتم، به هم آمیخته و بر دهانم مُهر خاموشی زده بود که مادر گفت: «خُب مادر جون نظرت رو بگو! » سرم را بالا آوردم. نگاه ناراحت پدر به انتظار پاسخ، به صورت گل انداخته ام خیره مانده و نگاه پُر از حرف عبدالله، بیشتر آزارم میداد که سرم را کج کردم و با صدایی گرفته که انگار از پس سالها انتظار برای آمدن چنین روزی بر میآمد، پاسخ دادم: «نمیدونم... خُب من... نمیدونم چی بگم... » اگر چه جوابم شبیه همه پاسخ های پُر نازِ دخترانه در هنگام آمدن خواستگار بود، اما حقیقتی عاری از هر آلایشی بود. سالها بود که منتظر آمدن چنین روزی بودم تا کسی به طلبم بیاید که دیدن صورتش، شنیدن صدایش و حتی حس حضورش مایه ی آرامش وجودم باشد و حالا رؤیای آرزویم تعبیر شده و او آمده بود! همانگونه که من میخواستم، ولی اینجای تقدیر را نخوانده بودم که آرزویم با یک جوان شیعه در حقیقت نقش ببندد و این همان چیزی بود که زبانم را بند آورده و نفسم را به شماره انداخته بود. عبدالله نفس عمیقی کشید و مثل اینکه اوج سرگردانیام را فهمیده باشد، بلاخره سکوتش را شکست: «فکر کنم الهه میخواد بیشتر فکر کنه. » ولی مادر دلش میخواست هر چه زودتر مقدمات خوشبختی تنها دخترش را فراهم کند که با شیرین زبانی پیشنهاد داد: «من میگم حالا اجازه بدیم اینا یه جلسه بیان. صحبتهامون رو بکنیم، تا بعد ببینیم خدا چی میخواد! » پدر بی آنکه چیزی بگوید، کنترل را برداشت و تلویزیون را روشن کرد و این به معنای رضایتش به حرف مادر بود که عبدالله فکری کرد و رو به مادر گفت: «مامان نمیخوای یه مشورتی هم با ابراهیم و محمد بکنی؟ » که مادر سری جنباند و گفت: «آخه مادر جون هنوز که چیزی معلوم نیس. بذار حالا یه جلسه با هم صحبت کنیم، تا ببینیم چی میشه. » و با این حرف مادر، این بحث سخت و سنگین تمام شد و بلاخره نفسم بالا آمد که از جا بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم. وارد اتاق شدم و خواستم روی تختم دراز بکشم که عبدالله صدایم کرد: «الهه! » برگشتم و دیدم در چهارچوب درِ اتاق ایستاده و نگاهش همچنان سرد و سنگین است. لب تختم نشستم و او بی مقدمه پرسید: «چرا به من چیزی نگفتی؟ » نگاهش کردم و با صدایی که از عمق صداقتم بر میآمد، جواب دادم: «به خدا من از چیزی خبر نداشتم. » قدم به اتاق گذاشت و همچنانکه به سمتم می آمد، با لحنی گرفته بازخواستم کرد: «یعنی تو از نگاهش هیچی حس نمیکردی؟ » و آفتاب نگاه نجیبش با همان پرده حیای همیشگی در برابر چشمانم درخشید تا صادقانه شهادت بدهم: «خودش نیس، ولی خداش هست! هیچ وقت تو نگاهش هیچی ندیدم! » و شاید لحنم به قدری صادقانه بود که بلاخره حصار سرد رفتارش شکست، کنارم نشست و زیر لب زمزمه کرد: «من بهش خیلی نزدیک بودم، هر روز میدیدمش، ولی هیچ وقت فکرش هم نمیکردم! » سپس نگاهش را به عمق چشمانم دوخت و با تردیدی که در صدایش موج میزد، سؤال کرد: «الهه! مطمئنی که میخوای اجازه بدی بیان خواستگاری؟!!! » ادامه دارد... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
✨﷽✨ ❤️امام سجاد (ع) فرمودند 💠✨رسول خدا(ص) وقتى به خانه خویش می‏رفت، اوقاتش را 3 قسمت میڪرد: ①بخشى براى خدا ②بخشى براى خانواده ③بخشى براى خود 📚مکارم الاخلاق 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
☘️🍁☘️ پدردرنگاه دخترقوی ترین و دوست داشتنی ترین مرد است رویای اورا باکمبود توجه،خراب نکنید 💥اگر دختر از توجه پدر لبریز نشد بیکار نمی نشیند توجه را از دیگران می‌گیرد 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🎀 🎀 😔عـادی شـدن زن و شـوهر بـرای هـمدیگر! یکی از غیر محترمانه‌ترین رفتارهائی که می‌توانیم با همسر خود داشته باشیم، عادی و پیش پا افتاده تلقی کردن اوست...! فکر نمی‌کنیم که زندگی بدون همسر چقدر برای ما نگران کننده و دشوار است. گاهی بجای همسر حرف می‌زنیم. گاهی درباره‌ی او در حضور دیگران غیر محترمانه صحبت می‌کنیم. برای همسر تصمیم می‌گیریم که چه بکند. به همسر خود گوش فرا دهید. در احساسات و هیجانات او شریک شوید. از همسر تقدیر به عمل آورید. برای همسرتان ارزش و اعتبار قائل شوید. از هر فرصتی برای بیان تشکر خود بهره بگیرید. به همسر خود ابراز علاقه کنید. از با هم بودن به عنوان دوست یا شریک زندگی احساس خوشوقتی کنید. باتجربه کردن روش‌های بالا از قدرت آنها مبهوت خواهید شد. فراموش کنید که چه می‌گیرید، صرفا بر این تمرکز کنید که چه می‌دهید. اگر شریک زندگی خود را بی‌بها تلقی نکنید، او نیز متقابلا همین کار را خواهد کرد. سپاسگزاری حس خوبی به همسر خواهد داد. روش‌ها را امتحان کنید و مطمئن باشید 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
بـه جـای شـکایت، درخـواستت را بگـو...! این یکی از مهمترین تکنیک‌های زوج درمانی است. اگر به یک زن بگوییم اگر از شوهرت چیزی در دلت هست؛ بگو، چند ساعت حرف خواهد زد و انواع شکایات و انتقادات را خواهد گفت. اما اگر مجدداً به او بگوییم: شکایت نکن، فقط درخواستت رو بگو، خواهیم دید که فقط چند درخواست روشن و ساده بیشتر نخواهد داشت. ما از زوجین می‌خواهیم که در یک محیط مناسب بنشینند و ابتدا یکی از زوجین، تمام درخواست‌های خود را بگوید و سپس بگوید حرفم تمام شد، حالا نظر خودت را درباره درخواست‌های من بگو. خیلی تکنیک ساده‌ای است. اما معجزه می‌کند. اگر زوجین بجای شکایت، انتقاد، سرزنش و تهدید که فقط باعث دوری از یکدیگر و کاهش عشق و علاقه می‌شود، فقط درخواست‌های روشن و کوتاه خود را بدون سرزنش و شکایت و زیر سئوال بردن شخصیت طرف مقابل ارائه دهند، بهتر خواهد بود. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💦 پایه باش💃 یه خانوم لوند وقتی شوهرش دیر میاد خونه،به جای اینکه هی بهش غررر بزنه...😣 میدوه میپره بغلش و میگه: آخ جووون شوهرم اومد😍 💓 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش من حیا کردم دهان بستم ولی آیا تو هم…! عاشقی از جنس مجنونم بیا لیلای من من که مجنونی ازین دستم ولی آیا تو هم…! نیستی پیشم ولی لیلای من این را بدان نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم…! 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
همسرم، خیلی با محبت بود مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد… . یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود خسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم وخوابیدم«من به گرما خیلی حساسم» خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم برق رفته..بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه… ‌ دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم ودوباره چشمم بسته شدازفرط خستگی… شاید بعد نیم ساعت تا یک ساعت خواب بودم و وقتی بیدارشدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک بشم… پاشدم گفتم کمیل توهنوز داری می چرخونی!؟خسته شدی! گفت: خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی ودلم نیومد…. . همسر شهید کمیل صفری تبار 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚